بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (ع) خطبه ای را در بستر بيمارى بيان كرد، همان بيمارى كه هرگز از آن برنخاست، و جان پاك خود را به جان آفرين تسليم نمود. لحن خطبه به خوبى نشان مى دهد كه از روحى بلند، سرشار از علم و دانش، مملو از محبّت به خدا و ايمان، و لبريز از درد و رنج، سرچشمه گرفته است. خطبه آهنگى رسا و كوبنده و گيرا و قاطع و شجاعانه دارد و بسيار دردناك و غم انگيز است. اين خطبه كه از دل پر درد دختر گرامى پيامبر اسلام (ص) برخاسته، در حقيقت رنجنامه اوست. رنجى جانكاه كه تا اعماق استخوانش نفوذ كرده و تمام وجودش را در شعله هاى سوزان خود فرو برده است. به همين دليل كلامش در اين خطبه رنگ آتش به خود گرفته، چرا كه از قلب آتشين برخاسته، و خون رنگ شده، چرا كه از دليل او سرچشمه گرفته. محور تمام سخنان حضرت صدیقه در اين خطبه مسأله غصب خلافت و مظلوميت على (ع) و خطرات آينده اين انحراف بزرگ براى امت اسلامى است.
بعد از رحلت پيامبر اسلام (ص) طوفان عجيبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و كانون اين طوفان مركز «خلافت» بود. سپس به هر چيز كه به نحوى با آن ارتباط پيدا مى كرد منتقل شد. از جمله حكم مصادره سرزمين فدك - كه از سوى پيامبر اسلام (س) به دخترش فاطمه (ع) روى مصالح مهمى واگذار شده بود - از طرف نظام حاكم صادر شد. فاطمه (ع) كه مى ديد اين تجاوز آشكار، توأم با ناديده گرفتن بسيارى از احكام اسلام در اين رابطه، جامعه اسلامى را گرفتار يك انحراف شديد از تعاليم اسلام و سنّت پيامبر (ص) و گرايش به برنامه هاى جاهلى مى كند، و از سوى ديگر مقدمه اى است براى خانه نشين كردن اميرمؤمنان على (ع) و محاصره اقتصادى ياران جانباز على (ع)، به دفاع از حق خويش در مقابل غاصبان فدك پرداخت و با تمام وجودش خواستار بازگشت اين حق مغصوب شد. ولى نظام حاكم به بهانه حديث مجعول «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِياءِ لا نُوَرِّثْ؛ ما پيامبران ارثى از خود نمى گذاريم!»، از اداى اين حق سر باز مى زد. بانوى اسلام به مسجد آمد تا در برابر توده هاى مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنى ها را بگويد، و اتمام حجت كند، و بهانه هاى ادامه اين غصب عجيب و مصادره ظالمانه را از دستگاه حكومت وقت بگيرد، و در ضمن، صفوف وفاداران به اسلام را از حاميان سياست هاى تجاوزكارانه آشكار سازد.
از سخنان امام امير المؤمنين (ع)، خطبه ای است كه به هنگام دفن سيده زنان جهان، فاطمه (س)، خطاب به رسول اللّه (ص)، در كنار قبر پيامبر (ص) بيان كرد. اين گفتار امام (ع) سخنى است كه از سوز دل مولا (ع) به هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا (س) حكايت می کند. درد دلى است پر سوز و گداز كه مولا (ع) با پيامبر اكرم (ص) درباره مصائب زهرا (س) از يك سو و مصيبت خودش به سبب فراق زهرا (س) از سوى ديگر دارد و بخشى از حقايق مهم تاريخى صدر اسلام را به صورت غيرمستقيم، امّا گويا و پرمعنا منعكس مى كند.
بهانه هاى رنگارنگ / فلسفه برچسب شاعر؟ / استکبار، منشاء شاعر نامیدن پیامبر اسلام (ص) / چرا قرآن شاعری را از رسول خدا نفی می کند؟ / چرا شايسته پيامبر (ص) نيست كه شاعر باشد؟ / شاعران مطلوب در منطق قرآن و اهل بيت (ع) / شعراى فداكار! / بهترین شعر از دیدگاه امام علی علیه السلام / تمسّك امام علی عليه السلام به اشعار پرمعناى عرب
بزرگترین جهاد؟ / هيچ گناهى را كوچك نشمر! / دروغ، کليد پليديها / نقش محبّت در زندگى؟ / نخست انديشه كردن، سپس گفتار / مِراء و شوخی نامناسب و زیاد نکن! / آثار زيانبار طمع / نعمت تواضع / پيامدهاى شوم عجله و شتابزدگى / بهتر از زندگی و بدتر از مرگ؟ / عفو الهی
خداوند مى فرمايد: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى نمائيد، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند شديد العقاب است». اين آيه تمام اوامر و نواهى پيامبر را شامل مى شود. خداوند با اين آيه اطاعت پيغمبر را در آنچه براى مردم آورده و آنچه نهى كرده واجب نموده است، كه شامل قول و فعل و تقرير مى شود و سپس هشدار داده و تخلّف از آن را مستلزم كيفر دانسته است. امّا بخاری از «ابن عبّاس» نقل می کند كه: «هنگامى كه رسول خدا (ص) در آستانه رحلت از دنيا قرار گرفت و اطراف حضرت گروهى حاضر بودند، فرمود: "[قلم و دوات و كاغذى] بياوريد تا نامه اى براى شما بنويسم كه به بركت آن بعد از آن هرگز گمراه نشويد". بعضى از حاضران گفتند: "بيمارى بر پيامبر (ص) غلبه كرده و نزد شما قرآن است، و قرآن براى ما كافى است"! در ميان حاضران غوغا و اختلاف افتاد، بعضى مى گفتند: "بياوريد تا حضرت بنويسد و هرگز گمراه نشويد" و بعضى غير از آن را مى گفتند. هنگامى كه سر و صدا و غوغا و اختلاف فزونى گرفت، رسول خدا (ص) فرمود: "برخيزيد و از نزد من برويد"». اين ماجرا يكى از روشن ترين موارد تخلف از دستور پيامبر (ص) و مخالفت با آيات قرآن محسوب مى شود.
«سقيفه بنى ساعده» سايبانى بود در يكى از ميدان هاى مدينه، كه اهل مدينه به هنگام لزوم، در آنجا اجتماع مى كردند و به تبادل نظر مى پرداختند. بعد از رحلت رسول اللّه (ص) طايفه انصار بر مهاجرين پيشدستى كرده و براى تعيين جانشين پيامبر (ص) در آنجا اجتماع كردند و به گفته «طبرى» مورّخ معروف، خواسته آنها اين بود كه «سعد بن عباده» كه بزرگ قبيله «خزرج» بود، به عنوان خليفه رسول اللّه تعيين شود، و به همين منظور «سعد بن عباده» را كه سخت بيمار بود به «سقيفه» كشاندند. وقتى ماجراى انصار و «سعد بن عباده» به گوش «عمر» رسيد به سوى خانه پيامبر (ص) آمد و به سراغ «ابوبكر» فرستاد در حالى كه «ابوبكر» در خانه بود و با كمك على (ع) مى خواست ترتيب غسل و كفن و دفن پيامبر (ص) را بدهد، از او دعوت كرد كه بيرون آيد و گفت حادثه مهمّى روى داده كه حضور تو لازم است. هنگامى كه «ابوبكر» بيرون آمد، جريان را براى او بازگو كرد و هر دو با سرعت به سوى «سقيفه» شتافتند. در راه «ابو عبيده جرّاح» را هم ديدند و با خود بردند. ...
خداوند در آيه 207 سوره بقره می فرمايد: «بعضى از مردم [با ايمان و فداكار، همچون على (ع) در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (ص)] جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است». اين آيه شريفه، كه به آيه ليلة المبيت معروف شده، يكى از مهم ترين آيات فضايل حضرت امير المؤمنين (ع) مى باشد. فضيلتى كه نظير آن در اسلام براى هيچ كس ثابت نشده است. آيه فوق به فداكارى بى نظير امام اوّل شيعيان، كه در شب تاريخى هجرت پيامبر اسلام (ص) به سوى مدينه، در بستر آن حضرت خوابيد، اشاره دارد و با توضيحى كه خواهد آمد از جمله آيات مربوط به ولايت آن حضرت مى باشد.
روايات تكان دهنده و كوبنده اى درباره مشروبات الكلى از ائمه اهل بيت (ع) نقل شده كه بى پرواترين افراد گناهكار را به لرزه در مى آورد! همين اندازه بس كه در شرع ما آن را «ام الخبائث» مى نامند. از بعضى روايات ائمه اهل بيت (ع) استفاده مى شود كه نشستن پاى سفره اى كه شراب در آن وجود دارد، حرام است. شرب خمر در روایات بزرگترين گناه شمرده شده است. اگر كسى آن را حلال بداند، در صورتى كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن، تكذيب خدا و پيغمبر (ص) مى باشد، كافر است.
ميگسارى در زمان جاهليت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت يك بلاى عمومى در آمده بود، تا آنجا كه بعضى از مورخان مى گويند عشق عرب جاهلى در سه چيز خلاصه مى شد: شعر و شراب و جنگ! روشن است كه اگر اسلام مى خواست بدون رعايت اصول روانى و اجتماعى با اين بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخيزد، ممكن نبود. لذا از روش تحريم تدريجى و آماده ساختن افكار و اذهان براى ريشه كن كردن ميگسارى استفاده كرد. در این راستا قرآن مجيد در چهار مرحله حكم به تحريم شراب داد.
الإمام علىٌّ(عليه السلام)
لايَنفعُ العملُ للآخِرَةِ مَعَ الرَّغبةِ في الدُّنيا
با وجود ميل و خواهش به دنيا، کار براى آخرت بى فايده است