پاسخ اجمالی:
اهمّيّت «مسائل اقتصادى» تنها از اين نظر نيست كه تأمين آزادى، استقلال و حيات مادّى امّتها بدون آن امكان ندارد؛ بلكه اقتصاد پيوند نزديكى با مسائل زيربنائى جامعه دارد. نه فقط آنان كه اقتصاد را همه چيز و همه چيز را اقتصاد مى بينند، در اشتباهند؛ بلکه آنان كه نقش حسّاس مسائل اقتصادى در سرنوشت ملتها را ناديده مى گيرند نيز در اشتباهند. جريان يك اقتصاد سالم در اجتماع همچون جريان خون سالم در كالبد انسان است. لذا از نظر آنان که به انسان از دو جنبه روح و جسم می نگرند، نادیده گرفتن مسائل اقتصادی، مساوی است با نادیده گرفتن نیمی از وجود انسان که از نیم دیگر جدا نیست.
پاسخ تفصیلی:
اهمّيّت «مسائل اقتصادى» تنها از اين نظر نيست كه تأمين آزادى و استقلال و حيات مادى امّتها، بدون آن امكان ندارد؛ بلكه از اين نظر نيز هست كه پيوند نزديكى با مسائل زيربنائى جامعه حتى با «مسائل اخلاقى» دارد. نه فقط آنها كه با ديد يك بُعدي شان، اقتصاد را همه چيز و همه چيز را اقتصاد مى بينند، در اشتباهند، آنها كه نقش حساس مسائل اقتصادى را در سرنوشت ملتها، در حيات و مرگشان، و در پيروزى و شكستشان ناديده مى گيرند نيز سخت در اشتباهند.
جريان يك اقتصاد سالم در پيكر اجتماع همچون جريان خون سالم در كالبد يك انسان است. اين ساده ترين و در عين حال گوياترين تفسيرى است كه مى توان براى بيان نقش اقتصاد در جوامع انسانى ذكر كرد. ممكن است در حال عادى توجّه به نقش گردش خون، در حيات يك انسان نداشته باشيم؛ امّا به هنگامى كه مجراى يكى از شاهرگها به خاطر اختلال سيستم ضد انعقاد، با لخته اى خون بسته مى شود بلافاصله عكس العمل شديد آن ظاهر مى گردد، عضوى كه مجراى خونش بسته شده فورا فلج مى شود، و اگر اين عضو از اعضاى فعالى همانند «قلب» يا «دستگاه تنفس» باشد، مرگ ناگهانى را حتما با خود همراه خواهد داشت. حتى «فقر اقتصادى» عوارضى در پيكر اجتماع درست همانند «كم خونى» و «فقر الدم» به همراه دارد: در بيمارى فقر الدم چشم درست نمى بيند، گوش قدرت شنوائى را از دست مى دهد، زبان به لكنت مى افتد، دست و پاها مى لرزد، و مغز هم قدرت انديشيدن را ندارد.
يك اجتماع كه با فقر اقتصادى، يا يك سيستم ناسالم، دست به گريبان است، هر گونه توانائى و مهارت را از دست مى دهد، و گرفتار نارسائي هاى مرگبارى در همه زمينه ها مى شود. يك سياستمدار انقلابى، يك فرمانده شجاع، يك فيلسوف بزرگ، يك دانشمند ماهر، يك شاعر نكته پرداز، يك هنرمند چيره دست، و يك تكنسين ورزيده، هرگز قادر به انجام رسالت خود در جامعه نيست؛ مگر اينكه حداقل يك زندگى اقتصادى مناسب (نمى گويم مرفه) داشته باشد.
يكى از دانشمندان در مقدمه اش بر يك كتاب اقتصادى معروف، تعبير روشنى از اين مسئله دارد و مى گويد: «زندگى مادى و معنوى هر فرد از روز تولد تا واپسين دقايق زندگى تحت سلطه اصول و قوانين روش هاى اقتصادى و اجتماعى قرار دارد، موقعيت بين المللى، استقلال؛ و رفاه ملّت ها (همه و همه) منوط به نتايج اقتصادى و اجتماعى آنها مى باشد(1) و اضافه مى كنم كه قبل از تولّد نيز انسان تحت تأثير اين عامل نيرومند قرار دارد، چه اينكه امروز ثابت شده بسيارى از بيمارى هاى جسمانى و يا عقب ماندگي هاى فكرى كه دامن يك انسان را مى گيرد ممكن است بر اثر كمبود يا سوء تغذيه پدر و مادر و مظالم اجتماعى باشد كه آثار نامطلوبش روى نطفه و جنين مشاهده مى شود. به هر حال چه چيزى از اين بديهى تر مى تواند باشد كه در سراسر زندگى خود با هزاران مسئله روبرو هستيم كه هر كدام به نحوى با مسائل اقتصادى پيوند دارد.
كوتاه سخن اينكه بحث از اهمّيّت مسائل اقتصادى براى «ماده گرايان» بحثى زايد است؛ چرا كه آنها اقتصاد را همه چيز و همه چيز را در آن مى بينند، و براى آنها كه به انسان از دو جنبه جسم و روان، ماده و معنى مى نگرند، نيز اهميت مسئله روشن است. به دليل اينكه حداقل، يك بُعد وجودِ انسان كه بُعد مادى باشد با آن پيوند نزديك دارد، پيوندى كه به خاطر ارتباط جسم و جان، روى بُعد دوّم (بُعد معنوى) نيز اثر مى گذارد. بنابراين ناديده گرفتن مسائل اقتصادى مساوى است با ناديده گرفتن نيمى از وجود انسان، كه از نيم ديگر جدا نيست!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.