پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در خطبه 210 نهج البلاغه در این باره مى فرمايد: «آنچه در دست مردم است گاه حقّ است و گاه باطل، گاه صدق است و گاه كذب، گاه ناسخ است و گاه منسوخ، گاه عام است و گاه خاص، گاه محكم است و گاه متشابه، گاه احاديثى است كه به دقت حفظ و نقل شده، گاه رواياتى است كه با ظنّ و گمان روايت شده است».
پاسخ تفصیلی:
بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مدّت نسبتاً قابل توجّهى (بيش از 100 سال) نوشتن اخبار پيامبر(صلى الله عليه وآله) از طرف حكومت وقت، ممنوع شده بود. ولى با اين حال روایات رسول الله(صلى الله عليه وآله) زبان به زبان مى گشت و گاه اخبار ضدّ و نقيض به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت داده مى شد و منافقان و دشمنان مخفى و آشكار از اين آشفته بازار استفاده کرده و دروغهايى به نفع خود يا سران نفاق جعل كردند و به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت دادند. هر چند در قرون بعد عدّه اى براى پالايش اخبار برای ایجاد معيارهاى صدق و كذب به پا خاستند و تدوين كتب حديث و رجال رونق گرفت؛ امّا همان گونه كه گفته شد، ممنوع بودن كتابت مانع نقل احاديث نشد.
امام علی(عليه السلام) در عبارات كوتاه و پرمعناى خطبه 210 نهج البلاغه سرچشمه هاى اختلاف اخبار را دقيقاً بيان فرموده و آن را در شش نوع خلاصه مى كند و مى فرمايد: (آنچه در دست مردم است گاه حقّ است و گاه باطل، گاه صدق است و گاه كذب، گاه ناسخ است و گاه منسوخ، گاه عام است و گاه خاص، گاه محكم است و گاه متشابه، گاه احاديثى است كه به دقت حفظ و نقل شده، گاه رواياتى است كه با ظنّ و گمان روايت شده است)؛ «إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً، وَصِدْقاً وَ كَذِباً، و نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً، وَعَامّاً وَ خَاصّاً، وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً، وَ حِفْظاً وَ وَهْماً».
امام(عليه السلام) نخستين سرچشمه را وجود حق و باطل شمرده است كه ممكن است اشاره به عقيده حق و باطل باشد. حق جويان به دنبال احاديث حق بودند و باطل گرايان احاديث باطل را رواج مى دادند. صدق و كذب كه نوعى حق و باطل در لباس گفتار است نيز عامل ديگرى بود. افرادى دروغگو و كذّاب، آگاهانه اخبارى جعل مى كردند و به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت مى دادند و حتى گاهى از حاكمان وقت، همچون معاويه پاداشهاى كلانى دريافت مى داشتند.
ناسخ و منسوخ عامل سوم است، چرا كه بعضى تنها حكم منسوخ را شنيده بودند و آن را نقل مى كردند و بعضى ديگر به ناسخ پی برده و آن را ذكر مى كردند. وجود عام و خاص چهارمین عامل بود، مثلا بعضى شنيده بودند كه خداوند معاملات ميان مردم را حلال كرده، در حالى كه حكم خاص، يعنى استثناهای آن را نشنيده بودند و ديگرى كه استثنا را نقل مى كرد در ظاهر با روايت عام در تضاد بود. محكم و متشابه نيز عامل پنجم بود، زيرا بعضى اخبار مانند پاره اى از آيات قرآن تفسيرهاى متعدّدى را بر مى تافت. سپس اخبار ديگرى صادر مى شد و از آن رفع ابهام مى كرد. عدم دسترسى بعضى از راويان اخبار به اين دو، گاه موجب اختلاف اخبار مى شد. حفظ و وهم، ششمین عامل بود، زيرا بعضى از راويان اخبار با دقت تمام از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده بودند در حالى كه بعضى از راويان بى بند و بار با ظنّ و گمان اخبارى را نقل مى كردند كه با واقعيت انطباق نداشت.
اينها عواملى بود كه دست به دست هم داد و فضاى روايات اسلامى را تا حدى تيره و تار كرد. بعدها در پرتو تلاش دانشمندان حديث و رجال، تا حد زيادى فضا روشن شد هر چند رسوباتى از اخبار مكذوبه باقى ماند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.