پاسخ اجمالی:
خداوند در قرآن می فرماید: «چشمها او را نمى بينند؛ ولى او همه چشمها را مى بيند». در واقع این آیه امکان رویت را از خداوند نفی می کند. از مجموع آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه رؤيت خداوند به هيچ وجه ممكن نيست و برخلاف پندار بعضى كه مى گويند اين آيات تنها ناظر به دنيا است و آخرت را شامل نمى شود، باید گفت آيات مزبور، مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه دنیا و آخرت را شامل مى شود؛ در واقع لحن آیه دلالت بر محال بودن اين امر دارد و چيزى كه محال است دنيا و آخرت در آن تفاوتی ندارد.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره «انعام» با صراحت مى فرمايد: (چشمها او را نمى بينند؛ ولى او همه چشمها را مى بيند)؛ «لاتُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ». سپس مى افزايد: (و او بخشنده [نعمت ها] و با خبر از دقايق امور و آگاه [از همه چيز] است)؛ «وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ». به اين ترتيب آيه فوق هرگونه امكان رؤيت را در مورد خداوند چه در اين جهان و چه در جهان ديگر نفى مى كند. بديهى است منظور از نديدن چشم نديدن انسان ها به وسيله چشم است و نيز روشن است كه ذكر «ابصار» به صورت جمع به خاطر تعميم و فراگيرى است كه هرگونه چشم را با هر قدرت ديدى، شامل مى گردد.
برخي از آيات سوره «اعراف» نيز ناظر به داستان معروف بنى اسرائيل است كه با اصرار تمام از موسى(عليه السلام) خواستند خدا را به آنها نشان دهد و موسى(عليه السلام) به فرمان خدا آنها را به كوه طور برد تا جواب تقاضاى خود را بگيرند و در آنجا حادثه عجيبى روي داد كه همه حقايق مربوط به اين مطلب در آن جمع بود.
قرآن مى فرمايد: (و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم)؛ «وَ لَمّا جاءَ مُوسى لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْكَ». در اينجا اين پاسخ واضح و روشن را از پروردگارش شنيد كه: (گفت: هرگز مرا نخواهى ديد؛ ولى به كوه بنگر، اگر [تاب بياورد كه] در جاى خود ثابت بماند، مرا خواهى ديد)؛ «قالَ لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني». موسى(عليه السلام) و هفتاد نفر از نمايندگان بنى اسرائيل كه همراه او بودند چشم هاى خود را به كوه دوختند و به آن خيره شدند؛ ناگهان خداوند جلوه اى بر كوه كرد: (امّا هنگامى كه پروردگارش بر كوه تجلى نمود، آن را همسان خاك قرار داد)؛ «فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً». (و موسى مدهوش به زمين افتاد)؛ «وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً». نمايندگان بنى اسرائيل نيز همه بر خاك افتادند. (چون به هوش آمد، عرض كرد: خداوندا! منزّهى تو [از اين كه با چشم تو را ببينم!] من به سوى تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم)؛ «فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ».
قرآن در سوره «نساء» از قول خداوند اين تقاضاى بنى اسرائيل را كه به موسى(عليه السلام) گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده، يك گناه بزرگ و ظلم فاحش مى شمرد؛ گناهى كه به دنبال آن مجازات الهى دامانشان را گرفت، لذا مى فرمايد: (اهل كتاب از تو مى خواهند كتابى از آسمان [يكجا] بر آنها نازل كنى؛ [در حالى كه اين يك بهانه است] آنها از موسى، بزرگتر از اين را خواستند و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده! و بخاطر ظلم و ستمشان، صاعقه آنها را فرا گرفت)؛ «يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْتُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذالِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ».
مگر يهود چه ظلم و ستمى در اين باره مرتكب شده بودند؟ آیا جز اين بود كه خداوند بزرگ را تا سرحد يك موجود جسمانى مادّى تنزّل داده و تقاضاى مشاهده او را داشتند و به خاطر همين اسائه ادب به پيشگاه خداوند، با صاعقه رو به رو شدند، تا هم مجازاتى براى آنها باشد و هم درس عبرتى، تا بدانند وقتى ياراى مشاهده اين مخلوق كوچك خداوند را كه در مقياس عالم هستى جرقّه ضعيفى بيش نيست ندارند؛ چگونه مى خواهند آفريدگار خورشيد و ماه و ستارگان و عالم هستى را ببينند؟! اين مطلبى است كه هركس با ذهن خالى و بدون پيش داورى آيه را مطالعه و بررسى كند به آن مى رسد و اين كه در بعضى از كلمات اشاعره آمده است، كه توبيخ و مجازات آنها به خاطر اين بوده كه چرا چنين چيزى را در دنيا از خدا خواسته اند با اين كه جاى مشاهده او قيامت است، سخن دقیقی نیست؛(1) زيرا تفاوت دنيا و آخرت در اين گونه موارد مطلبى نيست كه در خور توبيخ و مجازات باشد. آری لحن آيه نشان مى دهد كه آنها مرتكب اسائه ادب فوق العاده نسبت به ساحت قدس الهى شده بودند و اين، فقط از اين جهت است كه صفتى را كه لايق ذات او نبوده و مخصوص ممكنات است به او نسبت داده و راه شرك را پيش گرفته بودند.
علاوه بر اين، در سوره «فرقان» باز كسانى را كه تقاضاى رؤيت خداوند داشتند شديداً مورد ملامت و سرزنش قرار داده؛ و مى فرمايد: (و كسانى كه ايمان به لقاى ما [و روز رستاخيز] ندارند گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم نمى بينيم؟!)؛ «وَ قالَ الَّذِينَ لايَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا». سپس مى افزايد: (آنها تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند!)؛ «لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً».
آنها در حقيقت يكى از اين دو تقاضا را داشتند: نزول فرشتگان يا رؤيت پروردگار! منظور از نزول فرشتگان اين بوده است كه فرشته وحى به جاى پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مستقيماً بر آنها نازل شود، يا به عنوان گواهى و شهادت بر صدق پيامبر(صلى الله عليه وآله) نزد آنها آيد! پاسخ قرآن نيز در دو بخش ذكر شده كه به نظر مى رسد بخش اول ناظر به تقاضاى نزول ملائكة است، مى فرمايد: «آنها گرفتار تكبر شدند كه چنين تقاضايى را داشتند». بخش دوم مربوط به تقاضاى رويت پروردگار است كه مى فرمايد: «آنها طغيان بزرگى كردند» چه طغيانى از اين بزرگتر كه ذات بى مثال حق را همرديف اجسام مادى و موجودات امكانى قرار دهند و او را گرفتار زمان و مكان و عوارض جسمانى بدانند. لحن اين آيه نيز به خوبى گواهى بر عدم رؤيت پروردگار مى دهد؛ زيرا اگر چنين چيزى ممكن بود آنها تقاضاى خلافى نداشتند.
از مجموع آيات فوق به خوبى استفاده مى شود كه رؤيت خداوند به هيچ وجه ممكن نيست و برخلاف پندار بعضى كه مى گويند اين آيات تنها ناظر به دنيا است و آخرت را شامل نمى شود، آيات مزبور، مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه را شامل مى شود؛ بلكه لحن آن دلالت بر محال بودن اين امر دارد و چيزى كه محال است دنيا و آخرت در آن يكسان مى باشد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.