پاسخ اجمالی:
مبانی نظام فکری «مارکسیسم» بر چند اصل استوار است؛ مانند خرافی بودن «دین» و معرفی «اقتصاد» به عنوان زیربنای همه چیز. همچنین «مارکسیسم» در نوع حکومت خود، نظام طبقاتی را ایجاد کرده، که بر طبق آن حزب حاکم بر طبقه کارگر سلطه دارد. در نقد این دیدگاه باید گفت که این اصول و مبانی ناشی از عدم شناخت حیقیقت انسان و عدم اعتقاد به مبدأ و معاد است. آری کسی که انسان را بشناسد و اعتقاد به ماورای طبیعت داشته باشد چنین سخنان ناصحیحی را نمی پذیرد.
پاسخ تفصیلی:
نظام «مارکسیسم» بر چند اصل اساسی استوار است که از مبنای فکری آن سرچشمه می گیرد؛ برخی از این اصول و مبانی عبارتند از:
الف) خرافی بودن دین
دین در فرهنگ مارکسیسم خرافه ای است که باید از آن عبور نموده و حتی با آن مقابله کرد. از این رو «مارکس» می گوید: «آزادی سیاسی در بی توجهی و عدم اعتقاد به دین است».(1) همچنین «انگلس» می نویسد: «ما هر گونه طمعی که بخواهد بر ما عقایدی اخلاقی فرض کند، از خود دور می کنیم».(2)
ب) محوریت اقتصاد
«مارکسیست» ها اساسِ هر چیز را اقتصاد دانسته اند نه ارزش های اخلاقی و هدف از سیر انسان را نیز رسیدن به منافع اقتصادی می دانند. از این رو «انگلس» می گوید: «نیرو و توان، تنها وسیله است و غایت، همان منفعت اقتصادی است».
ج) نظام طبقاتی
«مارکسیست» ها در نوع حکومت خود نظامی طبقاتی ایجاد کرده اند که در رأس آن، حزب حاکم بر کلّ مردم و طبقات جامعه حکومت می کند. «بولیتزر» در این زمینه می گوید: «حزب حاکم سیاسی دارای سلطه بر طبقه کارگر است».
در نقد مبانی فکری «مارکسیسم» می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
یکی از اصول و مبانی «مارکسیسم»، خرافی بودن دین است. در جوابِ این اصل می گوییم: اوّلاً: اسلام دین جامعی است که برای آرامش درونی انسان در عین دستور به اتقان و استحکام در امور معیشتی، به تسلیم نشدن در برابر ناکامی ها و ارتباط باطنی با ماورای طبیعت امر می کند. ثانیاً: دین آثار و فواید بی شماری دارد؛ از آن جمله:
الف) پیشرفت علم در سایه دین است؛ زیرا دین خلقت را بر اساس نظم می داند نه اتفاق.
ب) دین پشتوانه مسائل اخلاقی است.
ج) دین با وجود شداید و مصایب، عامل تحرّک و استمرار است.
د) دین دار مقید به قانون است؛ زیرا خودش را در محضر خدا می بیند.
امّا اصل دوم «مارکسیست» ها که همان محوریت اقتصاد است، ناشی از عدم اعتقاد آنان به مبدأ و معاد است. کسی که اعتقاد به ماورای طبیعت ندارد طبیعی است که همه وجود و هستی و خلقت را بر محوریت اقتصاد و رفاه دنیوی می بیند، در حالی که علم کلام و فلسفه، خلاف این مطلب را به اثبات رسانده است.
همچنین اصل سوم که همان اختلاف طبقاتی و برتری نظام و حزب حاکم بر طبقه کارگر است، با کرامت انسانی سازگاری ندارد. عقل، قرآن و سنت نیز بر این نکته تأکید دارد که کسی بر دیگری جز در تقوا که عامل پیشرفت و رسیدن به هدف و غایت خلقت است، برتری ندارد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.