پاسخ اجمالی:
در زمینه علل پیدایش «اومانیسم» می توان به دو عامل مهم اشاره کرد؛ نخست در قرون «وسطی»، اندیشمندان تحت فشار شدید نظام فکری حاکم و ارباب کلیسا بودند. در واقع اربابان کلیسا مذهب و مقدسات را ابزاری برای افزایش قدرت و ثروت خود قرار دادند. همچنین برخی از تعالیم مسیحی مانند گناهکارِ ذاتی دانستن انسان، خرید و فروش بهشت و ...، زمینه را برای رویگردانی از نظام حاکم فراهم ساخت. از سویی برخی از پیروان «اومانیسم»، دین را مانعی در برابر خواسته های خود می دانستند، از این رو به تخریب جایگاه دین پرداختند.
پاسخ تفصیلی:
در زمینه علل پیدایش «اومانیسم» می توان به دو عامل مهم در این خصوص اشاره کرد:
1- در زمان قرون «وسطی» صاحبان فکر و اندیشه تحت فشار و اختناق شدید نظام فکری حاکم بر آن قرون و ارباب کلیسا بودند. اندیشمندان یکی پس از دیگری در دادگاه تفتیش عقاید محاکمه و محکوم می گشتند. کلیسا در برابر هر گونه نوآوری علمی و رشد و شکوفایی اندیشه نو به مقابله بر می خاست. کار علمی و تحقیقی به مثابه دخالت شیطان در امور عالم و منافی عبودیت انسان تلقی می شد. انسان در آن قرون موجودی کاملاً منفعل و تأثیر پذیر بود که تحت تعالیم «کلیسا»، خود را فاقد هر نوع اختیار و اراده می دانست و حاکمیت نیروهای فوق طبیعی و خارق العاده را برخود می پذیرفت و زمین را پر از نیروهای روحی و نفوس فوق العاده می دانست که در سرنوشت انسان دخالت دارند و کارهای خارق العاده و عجیب عالم از آنان صادر می شود. به «شیاطین» و سپاهیانش اعتقاد راسخ داشتند و می پنداشتند که آنان به انسان نزدیک ترند و برایش خطراتی به وجود می آورند. لذا برای در امان ماندن از شرّ آنان چاره ای جز پناه بردن به دعا و «کلیسا» و مقدسات و قربانی نداشتند و بدین وسیله وابستگی شان به آثار مقدّس، قطع شدنی نبود.(1)
از طرفی اربابان «کلیسا» علی رغم ادعای دینداری شان، همه نوع ستم و تبعیض و بی عدالتی را اعمال می نمودند و مذهب و «کلیسا» و مقدسات را ابزاری برای قدرت طلبی و ثروت اندوزی قرار داده بودند. و نیز برخی از آموزه های نادرست مسیحی؛ مانند گناهکار ذاتی دانستن انسان، و خرید و فروش بهشت، و معارضه «مسیحیت» با علم و عقل، و تحمیل نامعقول تعالیم «کلیسا» بر دستاوردهای علمی و عقلی، زمینه را برای رویگردانی از نظام حاکم و رایج آن زمان؛ یعنی «مسیحیت» و الگو گرفتن از روم و یونان قدیم که به انسان و خرد طلایی او بیشترین اهمیت را می داد فراهم ساخت.
2- از سوی دیگر، بسیاری از طرفداران «اومانیسم» ها که با مراکز قدرت ارتباط داشتند و دین را مانع جدّی در برابر خواسته های خود می دیدند، به منظور یافتن راه حلّی برای سالار منشی گروه های پیشین، به تبیین عقلانی تحولات سیاسی و تجدّدگرایی و توجیه عوارض منفی آن پرداخته، و به تعبیر «دیویس تونی»، توجیه سبعیت مدرنیسم، حمله به دین و ارزش ها و قداست های دینی و نظام «کلیسا» را وجهه همّت خود قرار دادند.(2) و به تخریب ذهنیت جامعه نسبت به دین و رجال دین و ضرورت جدایی دین از سیاست و اجتماع همت گماشتند. دو عامل یاد شده، در کنار تلاش «کلیسا» برای محافظت از خویش، منجرّ به عقب نشینی دین از صحنه اجتماع و سیاست شد و در مقابل آن مکتبی به نام «اومانیسم» تأسیس گشت.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.