پاسخ اجمالی:
افرادی که آفرینش هستی را هدفمند نمی دانند در مواجهه با مشکلات زندگی، گرفتار «پوچ گرایی» شده و دنیا و زندگی را سراسر خیال می دانند؛ لذا بر هر فرد لازم است که با بررسی صحیح، به هدف غایی خلقت رهنمون گردد. از این رو برخی از متفکران، به ویژه دانشمندان غربی، همانند «فرانتس کافکا»، «آلبر کامو»، «ساموئل بکت»، و... به جهت عدم ترسیم صحیح از هدف زندگی، در مهلکه پوچ گرایی افتاده اند. از سویی اندیشه مرگ و حل نشدن معمای آن، افرادی مانند «خیام» و «معرّی» را به سوی یأس و بدبینی کشانده است.
پاسخ تفصیلی:
برخی از مردم بعد از آن که نتوانستند در مورد هدفمند بودن زندگی به نتیجه صحیحی برسند با مواجهه مشکلات زندگی و با نداشتن تصویر عقلایی از آن، به «پوچ گرایی» افتادند و دنیا و زندگی در آن را سراسر خیال پنداشتند. لذا بر هر فرد لازم است که با بررسی صحیح به هدف غایی خلقت رهنمون گردد.
«آلبر کامو» می گوید: «... کسان بسیاری به زندگی خود خاتمه می دهند چون معتقدند که زندگی به زحمت زیستن آن نمی ارزد... پس به عقیده من، معنای زندگی واجب ترین مسأله است».(1) به همین جهت است که حتی برخی از دانشمندان غربی به جهت عدم ترسیم صحیح از هدف زندگی به «پوچ گرایی» افتاده اند. اشخاصی همچون: «فرانتس کافکا»، «آلبر کامو»، «ساموئل بکت»، «آرتور آداموف»، «ژان پل سارتر»، «اوژن یونسکو» و دیگران. اینان درباره زندگی دیدگاه پوچ گرایی نسبت به آفرینش پیدا کرده اند و لذا به صورت داستان، مقاله و نمایشنامه، پوچی و بی معنایی زندگی را تبیین نموده اند.
دکتر «هشترودی» از جمله کسانی بود که چون معمای آفرینش را در نیافته بود به نومیدی و پوچی کشانده شد. همسر وی می نویسد: «همین نتوانستن و سر در نیاوردن، دکتر را به تب و تاب می انداخت. بازتاب این ناتوانی در برابر معمّای وجود به پرخاش ها، تنگ خلقی ها و خروشیدن ها بدل می شد. روزهای آخر عمر به همین خاطر انزوا گزید و از همه برید».(2)
اندیشه مرگ و حل نشدن معمای آن نیز از جمله عواملی است که برخی را به سوی یأس و بدبینی کشانده است، همان گونه که در افرادی مثل «خیام» و «معرّی» مشاهده می نماییم.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.