پاسخ اجمالی:
كلمه «يقتروا» از ماده «قَتْر» به معنى تنگ گرفتن است و نقطه مقابل اسراف مى باشد. این واژه در قرآن به معنای انفاق به کمتر از مقدار لازم گفته می شود و در واقع واژه هاي «قتر» و «اقتار» مراحل ضعيف «بخل» هستند؛ زيرا حدّاقل چيزى انفاق مى شود، هر چند كمتر از مقدار شايسته باشد؛ در حالى كه در مراحل شديدترِ «بُخل»، هيچ گونه انفاقى در كار نيست.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در آیه 67 سوره «فرقان» مى فرمايد: «وَ الَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَم يُسْرِفُوا وَ لَم يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَينَ ذَلِكَ قَواماً»(1)؛ ([يكى از ويژگي هاى عباد الرّحمن اين است كه] هنگامى كه انفاق مى كنند، نه اسراف دارند و نه سختگيرى؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند). «يقتروا» از ماده «قَتْر» (بر وزن صبر) به معنى (تنگ گرفتن) است كه نقطه مقابل اسراف مى باشد و گاه «اسراف» و «اقتار» را در مقابل يكديگر قرار مى دهند. يكى آن است كه بيش از حد لازم و ديگرى آن است كه كمتر از مقدار لازم انفاق كنند. در واقع «قتر» و «اقتار» مراحل ضعيف «بُخل» است؛ زيرا حدّاقل چيزى انفاق مى شود، هر چند كمتر از مقدار شايسته باشد؛ در حالى كه در مراحل شديدتر «بُخل» هيچ گونه انفاقى در كار نيست. با اين حال، خداوند بندگان ويژه خود را از اين صفت نيز پاك و مبرّا مى داند. بسيارى از مفسّرين «اقتار» را به معنى «بُخل» يا «شُحّ» و مانند آن تفسير كرده اند و در روايتى كه در تفسير «على بن ابراهيم» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده «لم يقتروا» به معنى «لَم يَبْخَلُوا في حَقِّ اللّهِ عَزّوَجَلّ» تفسير شده است.(2) در بعضى از تفاسير آمده است كه: «يكى از خلفا مى خواست دخترش را به يكى از امراى دولتش بدهد. هنگامى كه از داماد سؤال كرد: مقدار هزينه عروسى را چه اندازه در نظر گرفته اى؟ در پاسخ در تعبير جالبى گفت: «اَلحَسَنَةُ بَينَ السَّيِئَتَينِ»؛(3) سپس آيه گذشته را تلاوت كرد».(4)
در يكي ديگر از آيات مورد بحث، خداوند خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «قُلْ لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِكُون خَزائِنَ رَحمَةِ رَبّي اِذاً لاَ مْسَكْتُم خَشْيَةَ الاِنفاقِ»(5)؛ (به آنها [مشركان] بگو، اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد، به يقين [به خاطر بُخل و تنگ نظرى] امساك مى كرديد. مبادا انفاق كردن مايه فقر و تنگدستى شما شود). در پايان آيه مى فرمايد: «كَانَ الاِنسانُ قَتوراً»؛ (انسان، موجود بخيلى است). در اين جا واژه «انسان» اشاره به انسان هاى تربيت نايافته اى است كه در مسير «بُخل» و «امساك» و «تقتير» قرار مى گيرند و الّا انسانى كه تحت تعليم و تربيت «اولياء اللّه» قرار گرفته و يا حتى انسانى كه فطرت خداداد خود را حفظ نموده است، بخيل و ممسك و قتور نخواهد بود. از تعبير آيه فوق استفاده مى شود كه «بُخل» هميشه به خاطر نيازهاى شخصى يا گروهى نيست؛ بلكه اين رذيله اخلاقى، گاهى به صورتى در مى آيد كه اگر انسان تمام خزاين خداوندى را در اختيار داشته باشد، باز هم «بُخل» مى ورزد، هر چند نيازش با مقدار كمى از آن برطرف مى شود. تعبير به «كانَ الاِنسانُ قَتُوراً»؛ (انسان موجود بخيلى است) در آيه فوق به صورت مطلق، نظاير ديگرى نيز در قرآن مجيد دارد؛ مانند: «اِنَّ الاِنسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»(6)؛«اِنَّ الاِنسانَ لَكَفُورٌ»(7)؛ «اِنَّ الانسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ»(8)؛ «اِنَّ الاِنسَانَ لَظَلوُمٌ كَفَّارٌ»(9) و امثال اين تعبيرات، همه اشاره به انسان هايى دارد كه فطرت پاك اوليه خويش را از دست داده و از تربيت انبيا و اوليا و مربيان اخلاقى دور مانده اند و گرنه هيچ انسانى در ذات خود، ناپاك، آلوده، بخيل، ظالم و كفران كننده آفريده نشده است. نظام آفرينش بر پاكى و سعادت انسان ها بنا نهاده شده است، نه بر زشتى و آلودگى آنها.(10)،(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.