پاسخ اجمالی:
خداوند براي اينكه عبادت بودن دعا و مطلوب بودن آن مشخص شود، مسئله اخلاص را در دعا شرط كرده است و مي فرمايد: «خدا را با اخلاص بخوانيد». خدا دعاي با اخلاص را جواب مي دهد. آنچه مي خواهند مي دهد و اضافه هم مي دهد؛ چون خواسته شان مصلحت است. اگر كسي خواست دعا كند و مطمئن باشد مستجاب می گردد، راهش اين است كه تمام علاقه ها و اميدهايي كه به غير خدا تعلق گرفته قطع كند. به هر اندازه كه انسان موحّد است دعاي او مستجاب مي شود و خداي سبحان، دعاي موحّد را رد نمي كند و به اندازه توحيدِ او، دعايش مستجاب است.
پاسخ تفصیلی:
خداوند براي اينكه عبادت بودن دعا و مطلوب بودن آن مشخص شود، مسئله اخلاص را در دعا شرط كرده است و مي فرمايد: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ»(1)؛ (خدا را با اخلاص بخوانيد) و چيزي را ضميمه اين دعا نكنيد؛ زيرا آنچه در دست ماست ممكن است زود از بين برود و آنچه در دست خداست از بين رفتني نيست. نشانه زهد آن است كه انسان به آنچه نزد خداست، از آنچه در دست اوست مطمئن تر باشد: «أَنْ لَا تَكُونَ بِمَا فِي يَدِكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»(2) وثوق انسان به آنچه در خزانه الهي است، بايد بيش از مقداري باشد كه در خزانه خود اوست؛ زيرا دعاي كسي كه به داشته های خود تكيه كرده مخلصانه نيست.
دعاي مخلصانه، به عنوان عبادتي با عظمت، مورد تشويق قرار گرفته است؛ چنانكه در موارد ديگر، باز وقتي از دعا سخن به ميان مي آيد، مي فرمايد: خداي سبحان دعاي مؤمنان را چون با اخلاص بوده جواب مي دهد: «وَ يَسْتَجيبُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آنچه مي خواهند خدا مي دهد و اضافه هم مي دهد چون آنچه كه خواسته اند مصلحت است، برابر مصلحت نيز اعطا مي كند. خود دعا هم كه عبادت است، براي اين عبادت هم پاداشي هست كه: «وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ».(3)
امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دلهاي خويش را خوب وارسي كنيد ببينيد آيا دلتان پاك است يا در آن علاقه به غير خدا نيز وجود دارد. اگر در آن جز خدا نبود، آنگاه هر چه خواستيد از خدا مسئلت كنيد» كه خدا مي دهد، چون دعاي موحد، مستجاب است و موحد كسي است كه در قلبش جز اعتقاد به حق، چيزي راه نيافته باشد. امام(عليه السلام) مي فرمايد: «تَبَحَّرُوا قُلُوبَكُمْ فَإِنْ أَنْقَاهَا اللَّهُ مِنْ حَرَكَةِ الْوَاجِسِ لِسَخَطِ شَيْءٍ مِنْ صُنْعِهِ فَإِذَا وَجَدْتُمُوهَا كَذَلِكَ فَاسْأَلُوهُ مَا شِئْتُم».(4)
(درهاي آسمان براي كفار و منافقان باز نمي شود)؛ «لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ»(5). مسئولين آسمان، فرشتگاني اند كه خدا با وحي، آنان را هدايت مي كند؛ «وَ أَوْحي في کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»(6)؛ (در هر آسمان، امر مربوط به آن را خداي سبحان با وحي اعلام مي دارد). حال اين آسمان، ظاهري دارد كه نورهاي ظاهري در اوست و سرّ و باطني دارد كه نورهاي دروني در اوست. اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در جواب اين سؤال كه بين زمين و آسمان چقدر فاصله است؟ هم به آسمان ظاهري اشاره كرد و هم به آسمان باطني؛ فرمود: «بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم».(7) اگر كسي خواست دعا كند كه به باطن آسمان برسد و يقيناً مستجاب گردد، راهش اين است كه تمام علاقه ها و اميدهايي كه به غير خدا تعلق گرفته قطع كند. به هر اندازه كه انسان موحّد است دعاي او مستجاب مي شود و خداي سبحان، دعاي موحّد را رد نمي كند و به اندازه توحيدِ او، دعايش مستجاب است. حال اگر مظلومي چشم كمك به احدي نداشت، دعاي او يقيناً مستجاب است.
مظلوم دو قسم است: اول: ستم ديده اي است كه احياناً به ديگران تكيه مي كند، دعاي او دعاي موحد نيست. دوم: مظلومي كه دست او از همه جا كوتاه است و هيچ تكيه گاهي جز خدا ندارد كه به آن اعتماد كند و در صدد جبران برآيد. لذا طبق اين نقل، اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: فاصله بين زمين و باطن آسمان، دعاي مظلوم است. امام سجاد(سلام الله عليه) مي فرمايد: «در واپسين دم حيات، پدرم حسين بن علي(سلام الله عليهما) آخرين وصيتي را كه پدرش به او فرموده بود بيان كرد كه پسرم!: «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَايَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»(8)؛ (زنهار از ظلم و ستم بر كسي كه ياوري جز خدا ندارد)». همين معنا را امام سجاد(عليه السلام) به عنوان آخرين وصيت به امام باقر(عليهما السلام) بيان فرمودند.
همه اقسام ستم بد است؛ ولي به مظلومي كه هيچ پناهگاهي جز خدا ندارد، ستم نكنيد كه دعاي او يقيناً مستجاب است. لازم نيست انسان از همه امكانات محروم باشد تا موحّد شود؛ بلكه انسان وقتي در دعا موحّد است كه خود را از همه امكانات محروم و آنها را بي اثر ببيند.
دعا بايد به جايي برسد كه فرمان از آنجا صادر مي شود. جاي صدور فرمان را «عرش» مي نامند. عرش، مقام فرماندهي و فرمانروايي خداي سبحان است. هم او كه مالك دنيا و آخرت است و با اين مقام، جهان هستي را اداره مي كند. اينكه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «اگر يتيمي آزرده شد، عرش خدا به لرزه در مي آيد»(9)، يعني مقام فرمانروايي در مورد ظلم به يتيم تصميم مي گيرد. قلبي كه در آن جز رضاي حق و احياي دين او چيز ديگري نباشد قلب طاهر است. رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در خطبه شعبانيه دستور فرمود كه: «فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَة»؛ (با انگيزه و نيت صادقانه و دلي پاك و روحي وارسته از خدا مسئلت كنيد). مقصود از قلب طاهر به فرموده امام صادق(عليه السلام) دلي است كه در آن جز «الله» نباشد.(10) امام حسن(عليه السلام) فرمود: «وَ أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ يَهْجُسْ فِي قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ، فَيُسْتَجَابَ لَه»(11)؛ (اگر كسي مواظب قلبش باشد تا چیزهایی كه مورد رضاي خدا نيست، در قلبش خطور نكند، من ضامنم كه او مستجاب الدَعوة باشد).
گفتم كه كي ببخشي بر جان ناتوانم *** گفت آن زمان كه نبود جان در ميانه حايل(12)
تا «من» مطرح است، محروميت انسان از فيض، حتمي است و بدون آن، انسان راحت است وگرنه هميشه در زحمت خواهد بود. وقتي امام خميني(قدّس سرّه) در نجف بود از وي اجازه خواستند تا رساله توضيح المسائل ايشان را به اردو ترجمه كنند و براي پاكستان بفرستند، ايشان فرمود: مگر آنجا رساله نيست؟ گفتند: چرا! رساله بعضي از مراجع هست؛ فرمود: بس است ديگر! مرحوم حاج شيخ محمد تقي آملي متكلم و فقيه و متأدب به آداب اسلامي، كه شخصي متواضع، بزرگوار و كريم بود مي فرمود: «در خواب ديدم دشمن به من حمله كرده من با او درگير و گلاويز شده ام؛ و او مرا رها نمي كند، براي آنكه از شر او نجات پيدا كنم ناچار دست او را به شدت دندان گرفتم؛ در اين حال بيدار شدم ديدم دست خودم را دندان گرفته ام!. يعني در عالم خواب به من فهماندند كه دشمن تو كسي جز خودت نيست، از خودت نجات پيدا كن». كسي كاري به انسان ندارد. اگر دشمني هست از خود ماست. اين گونه از خوابهاي خوب را خداوند نصيب هر كسي نمي كند تا به انسان بفهماند كه دشمن تو خود تو هستي.
نبي گرامي اسلام(صلی الله عليه و آله و سلم) در ضمن سفارش به اباذر فرمودند: «اگر بنده اي در اثر زهد و تقوا مورد عنايت قرار گرفت، خداوند عيب و بدي دنيا را نشان او مي دهد، دردها و درمانها را به وي مي شناساند و او را به سلامت از دنيا بيرون مي برد».(13) آری انسان اگر مواظب بيداري هاي خود نباشد خوابهاي خوب نصيب او نمي شود. چيزي در قيامت بدتر از رسواييِ شرك نيست. اگر از اين آبروريزي نجات پيدا كرديم، اميد نجات هست. در درون بسياري از ما شرك ذخيره شده و راهي هم براي تشخيص آن نداريم. چه رسد به معالجه؛ زيرا همواره در كارها به غير خدا متكي هستيم، عبادت را به عنوان عادت انجام مي دهيم! آيا شده كه در كارها چشم طمع به غير خدا ندوزيم؟ به خود يا كار خود تكيه نكنيم؟
در اواخر سوره مباركه يوسف چنين آمده: «وَ ما يُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»(14)؛ (بيشتر مردمان ايمان نمي آورند؛ جز آنكه مشركند). سرّش آن است كه مردم مي گويند: اگر فلان كس نبود كار درست نمي شد يا اينكه در تعبيرات رايج ما اين است كه، اول خدا، دوم فلان كس؛ اين تعبير، موحّدانه نيست. چون «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ».(15) خدا اولي نيست كه دومي بردارد.
به امام(عليه السلام) عرض كرد چنانچه بگوييم خدا از راه فلان كس به ما كمك كرد و مشكل حل شد ـ به طوري كه در سراسر اين كار فقط فاعل حقيقي را ببينيم ـ آيا باز شرك است؟ امام فرمود: اشكالي ندارد.(16) فاعل حقيقي را ببينيد، حق را ظاهر ببينيد. چون «هو الظاهر» جا براي غير خدا نمي گذارد. از اين رو بايد اول بخواهيم كه خدا قلبِ خالصِ قابلِ دعايي به ما مرحمت كند، بعد دعا كنيم.(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.