پاسخ اجمالی:
یکى از تعالیم قرآنى آن است که مسلمان هر گاه نسبت به جان و مال و آبروى خود احساس خطر کند، از ابراز عقیده اش خوددارى کند، این کار در اصطلاح دینى و شرعى تقیّه نام دارد. تقیه طبق دلیل عقل و نقل لازم و صحیح است. بنابراین در تعریف بدعت داخل نمی شود.
پاسخ تفصیلی:
یکى از مواردى که شیعیان را به بدعت گذارى متّهم مى کنند بحث تقیّه است در حالى که تقیّه از احکام شرعى است و ریشه در قرآن و سنّت دارد توضیح مطلب اینکه: تقیه آن است که مسلمان وقتى بر جان و مال و آبروى خویش بیمناک باشد، عقیده خود را پنهان دارد. این مورد اتفاق همه مسلمانان است و از قرآن و سنت گرفته شده است. یکى از تعالیم قرآنى آن است که مسلمان هر گاه نسبت به جان و مال و آبروى خود احساس خطر کند، از ابراز عقیده خوددارى کند، این کار در اصطلاح دینى و شرعى «تقیّه» نام دارد.
جواز تقیه، افزون بر دلیل نقلى، بر مبناى عقل هم صحیح و لازم است، چون از سویى حفظ جان و مال و آبرو واجب است و از سوى دیگر اظهار عقیده و عمل بر طبق آن عقیده یک وظیفه دینى است. لیکن در صورت تعارض این دو تکلیف واجب، عقل حکم مى کند که انسان وظیفه مهم تر را بر مهم مقدم بدارد.
در حقیقت، تقیه سلاح ضعیفان در برابر زورمندان فاسق است، روشن است که اگر تهدید و خطرى در کار نباشد، انسان عقیده اش را پنهان نمى کند و برخلاف اعتقادش نیز عمل نمى کند. به تصریح قرآن کریم در ماجراى عمار یاسر، کسى که به دست کافران گرفتار شود، اشکالى ندارد که کلام کفرآمیز بر زبان جارى کند تا از چنگ آنان رها شود، در حالى که قلبش پر از ایمان و اعتقاد صحیح است.(1)
در آیه دیگرى سخن از نهى مؤمنان از این است که کافران را ولىّ خود نگیرند و هر که چنین کند از خدا فاصله مى گیرد، مگر آنکه از روى تقیّه باشد.(2)
مفسران هنگام ذکر این آیات، به اتفاق مى گویند که اصل تقیّه جایز است و هر که در منابع تفسیرى و فقهى اندک مطالعه اى داشته باشد، در مى یابد که تقیه از اصول اسلامى است و نمى توان دو آیه یاد شده را نادیده گرفت، همچنین کار مؤمن آل فرعون را به حساب نیاورد که ایمانش را پنهان داشت(3) و یک باره منکر تقیه شد.
گفتنى است که آیات تقیه هر چند در مورد تقیه از کافر است، لیکن ملاک آنکه حفظ جان و مال و آبرو در شرایط حساس و خطیر است، مخصوص کافران نیست. پس اگر کسى عقیده خود را نزد مسلمانان آشکار کند یا طبق آن عمل کند و احساس خطر بر جان و مال و آبروى خویش کند و احتمال قوى دهد که از سوى مسلمانان در معرض خطر قرار مى گیرد، حکم تقیّه جارى است، یعنى مى تواند از مسلمانان هم تقیه کند، همان طور که جایز بود از کفار تقیه کند، زیرا علت و ملاک و عاملى که موجب تقیه مى شد، یکى است.
دیگران نیز به این نکته تصریح دارند، فخر رازى گوید: مذهب شافعى آن است که اگر حالت در میان مسلمانان همچون حالت بین مسلمانان و مشرکان باشد، براى حفظ جان تقیه حلال است. و مى گوید: تقیه براى حفظ جان جایز است، ولى آیا براى حفظ مال هم جایز است؟ احتمال است که اینجا هم جایز باشد، چرا که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرموده است:
(احترام مال مسلمان همچون احترام جانِ اوست)؛ «حُرمة مالِ المسلم کَحُرمة دَمه»
و فرموده است:
(هر کس در راه حفظ مالش کشته شود شهید است)؛ «مَن قُتِل دونَ مالِهِ فهو شهیدٌ».(4)
ابوهریره گوید: از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) دو حرف حفظ کردم، یکى را میان مردم پخش کردم، اما دیگرى را اگر پخش کنم، گردنم قطع خواهد شد.(5)
تاریخ خلفاى اموى و عباسى پر از ظلم و خفقان و ستم و زور است، در آن دوران تنها شیعیان نبودند که به سبب اظهار عقایدشان مطرود و محصور بودند، بلکه در موضوعِ «خلق قرآن» در دوران مأمون، بیشتر محدثان اهل سنت نیز راه تقیه را پیمودند و پس از آنکه از سوى خلیفه، فرمان عام در مورد خلق قرآن و حادث بودن آن صادر شد، جز یک نفر کسى با فرمان خلیفه مخالفت نکرد و داستان او معروف است، عموم محدثان از روى تقیه اظهار موافقت کردند.(6)(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.