پاسخ اجمالی:
ابن اثير گفته: عبد الرزاق از مشايخ و اساتيد احمد بود. ذهبى مى گويد: او يکى از اعلام، بزرگان و موثقان است و ائمه علم، همه به احاديث او استدلال مى کنند. ابن معين به سخنان عبدالرزاق فراوان استدلال مى کرد. به احمد بن حنبل گفته شد: بهتر از عبدالرزاق در حديث ديده اى؟ گفت: نه. در وفيات الاعيان آمده: دانشمندان و پيشوايان اسلامى، در زمانش، از او روايت نقل نموده اند. احاديث او را در تمام کتب صحاح و مسانيد مى توان ملاحظه نمود. تولد وي سال 126 و وفاتش سال 211 است.
پاسخ تفصیلی:
عبدالرزاق بن همام بن نافع حمیرى صنعانى از اعیان و بزرگان شیعه، و فرد نیکی از گذشتگان صالح این جمعیت بوده است.
ابن قتیبه، در کتاب معارف، او را از رجال شیعه خوانده است.
ابن اثیر وفات او را در آخر حوادث سال 211 در تاریخ الکامل آورده(1) و گفته است:
در این سال عبدالرزاق بن همام صنعانى محدث، وفات یافت. سپس افزوده است: او از مشایخ و اساتید احمد بود و به مذهب شیعه اعتقاد داشت.
متقى هندى ضمن بحث از حدیث 5994 کتاب کنزالعمال درباره او سخن گفته و به شیعه بودن وى تصریح نموده است.(2)
ذهبى در کتاب میزان الاعتدال(3) مى گوید: عبدالرزاق بن همّام بن نافع، امام ابوبکر حمیرى صنعانى، یکى از اعلام و بزرگان و موثقان است. آن گاه به شرح حالش پرداخته تا به اینجا که مى گوید:
او چیزهاى فراوانى نوشت و کتاب الجامع الکبیر که گنجینه اى از دانش است تصنیف نمود. مردم براى فراگیرى دانش، از دور و نزدیک به سوى او رخت سفر مى بستند و از جمله آنها: احمد، اسحاق، یحیى، ذهلى، رمادى و عبد را باید نام برد.
سپس شرح حالش را مى نگارد تا به نقل کلام عباس بن عبدالعظیم در تکذیب او مى رسد و آن را رد مى کند. و مى افزاید: این مطلبى است که هیچ مسلمانى بلکه، سایر حفاظ با عباس موافق نیستند. و ائمه علم، همه به احادیث «عبدالرزاق» استدلال مى کنند. سپس شرح حال وى را ادامه داده و این کلام را از طیالسى نقل نموده است که:
از ابن معین شنیدم که مى گفت: روزى از عبدالرزاق سخنى شنیدم که آن را دلیل تشیع او گرفتم و به او گفتم:
اساتید تو، همان ها که دانش از آنها فرا گرفتى، یعنى: معمر، مالک، ابن جریح، ابوسفیان و اوزاعى، همه از اهل تسنن هستند. تو این مذهب (مذهب تشیع) را از که آموختى؟
گفت: جعفر بن سلیمان ضبعى پیش ما آمد، من او را مردى فاضل و در طریق هدایت نیک یافتم. من این مذهب را از او گرفتم.
عبدالرزاق در این سخن به تشیع اعتراف مى کند و مى رساند که آن را از جعفر ضبعى گرفته است اما محمّد بن ابوبکر مقدمى، نظرش این بود که جعفر ضبعى به وسیله عبدالرزاق شیعه شده، و همواره عبدالرزاق را به دلیل این عملش نفرین مى کرد ـ چنان که در شرح حال جعفر ضبعى در میزان الاعتدال آمده ـ و مى گفت: نابود باد عبدالرزاق که غیر از او کسى جعفر را فاسد نکرد ـ یعنى مذهب تشیع را به او نیاموخت ـ .
ابن معین، به سخنان عبدالرزاق، فراوان استدلال مى کرد، با این که وى در پیش رویش به تشیع اعتراف نموده چنان که دانستى.
احمد بن ابى خیثمه مى گوید:(4) به ابن معین گفته شد: احمد مى گوید: احادیث عبیداللّه بن موسى مردود است؛ چون او شیعه است. ابن معین پاسخ داد: به خدایى که جز او معبودى نیست، عبدالرزاق در این معنى، صد برابر از عبیداللّه، بالاتر است و من از عبدالرزاق چندین برابر آنچه از عبیداللّه شنیده ام، حدیث فرا گرفته ام.
ابوصالح محمّد بن اسماعیل ضرارى،(5) گفته است: ما در صنعاء پیش عبدالرزاق بودیم، به ما گفتند: احمد، ابن معین و دیگران احادیث عبدالرزاق را مقبول نمى دانند یا از قبول آن کراهت دارند و این به دلیل شیعه بودنش است. از این خبر سخت غمگین شدیم و با خود گفتیم: ما براى فراگرفتن دانش و حدیث از عبدالرزاق خرج ها کردیم، رنج مسافرت، خستگى و کوفتگى سختى را متحمل شدیم (سرانجام همه بى فایده شد).
سپس من در ایام حج به همراه حاجیان به مکّه رفتم. در آنجا یحیى بن معین را ملاقات کردم و مطلب را از او پرسیدم. گفت: اى ابوصالح اگر عبدالرزاق مرتد شود و از اسلام خارج گردد، احادیث او را ردّ و رها نخواهیم کرد.
ابن عدى گفته است:(6) احادیثى در فضایل (اهل بیت(علیهم السلام)) نقل کرده که هیچ کس با آنها موافقت ندارد(7) و عیب ها و ناروایى هایى براى غیر از (اهل بیت) برشمرده است که همه آنها را انکار مى کنند. او را به تشیع نسبت مى دهند.(8) و با این حال، به احمد بن حنبل گفته شد(9): آیا بهتر از عبدالرزاق، از نظر حدیث، دیده اى؟ پاسخ داد: نه.
ابن قیسرانى در آخر شرح حال عبدالرزاق از کتاب خود ـ الجمع بین رجال الصحیحین ـ با سند، از امام احمد نقل کرده است که هرگاه در حدیث معمر بین مردم اختلاف افتاد، گفته عبدالرزاق مقدم است.
مخلد شعیرى مى گوید: من نزد عبدالرزاق بودم. کسى از معاویه سخن به میان آورد، عبدالرزاق گفت: «مجلس ما را با یاد پسر ابوسفیان، کثیف و متعفن مساز».(10)
زید بن مبارک گفته است: پیش عبدالرزاق بودیم؛ براى ما حدیث «ابن حدثان» مى گفت. پس آن گاه که به گفته عمر خطاب به على(علیه السلام) و عباس رسید که تو (عباس) آمده اى میراث پسر برادرت را مى خواهى و این شخص (على(علیه السلام)) میراث همسرش، از ناحیه پدرش، را مى خواهد طلب کند. عبدالرزاق ـ آن طور که در شرح حالش در میزان الاعتدال آمده است ـ گفت: این احمق را بنگرید، مى گوید: از ناحیه پسر برادرت؟! از ناحیه پدرش؟! نمى گوید: رسول خدا(صلى الله علیه وآله).
با این حال همه دانشمندان اهل سنت از او علم و حدیث اخذ نموده اند و تمام آنها بدون استثنا به احادیث او استدلال کرده اند، تا آنجا که ـ چنان که در شرح حالش در وفیات الاعیان ابن خلکان آمده است ـ گفته شده است: پس از رسول خدا، مردم براى فراگرفتن دانش و حدیث، به اندازه اى که به سوى عبدالرزاق کوچ کردند و رخت سفر بستند، به سوى هیچ کس نرفتند.
در وفیات الاعیان آمده است: دانشمندان و پیشوایان اسلامى، در زمانش، از او روایت نقل نموده اند؛ از جمله سفیان بن عیینه ـ که عبدالرزاق از اساتیدش به شمار مى آید ـ احمد بن حنبل، یحیى بن معین و دیگران را باید نام برد.
احادیث او را در تمام کتب صحاح و مسانید مى توان ملاحظه نمود؛ این کتاب ها پر است از روایات او.
تولد وى در سال 126 بوده و در سن 20 سالگى به تحصیل اشتغال ورزیده است. او در ماه شوّال سال 211 از دنیا رخت بربسته است. او 22 سال از عصر امام صادق(علیه السلام) را درک کرده است.(11)
وى در عصر امام جواد(علیه السلام)، 9 سال پیش از شهادت آن حضرت، زندگى را بدرود گفته است.(12) خداوند او را با ائمه اهل بیت(علیهم السلام) محشور سازد، چنان که او هم در ولایت آنان اخلاص به خرج داده است.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.