پاسخ اجمالی:
قبل از ظهور اسلام قدرت سیاسى و اقتصادى، در اختیار بنى امیّه بود. با ظهور اسلام حشمت ظاهرى قریش در هر دو جبهه، اشرافیّت مادّى و ریاست دینى، مورد تهدید جدّى قرار گرفت. به همین خاطر با تمام قدرت به مبارزه با این آیین تازه برخاستند و برای سرکوب آن به فعالیتهای گسترده ای روی آوردند. بعد از فتح مکه، بنی امیّه به شدّت کینه پیامبر و بنى هاشم را در دل گرفتند و نباید تعجب کرد اگر ببینیم حادثه خونین کربلا به دست همین طایفه رقم خورده است. یزید پس از داستان کربلا با صراحت از انتقام گرفتن از بنى هاشم سخن گفت.
پاسخ تفصیلی:
هنگامى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دعوت خود را در مکّه آغاز کرد قدرت سیاسى و اقتصادى شهر بیشتر در اختیار دودمان بنى امیّه بود.
سران این تیره از راه تجارت و رباخوارى، مال هاى فراوانى اندوخته بودند و علاوه بر آن با نگاهبانى خانه کعبه و پذیرایى زائران، براى خویش نوعى سلطه دینى نیز به دست آورده بودند. به همین جهت هنگام حج وقتى که حاجیان از عرفات حرکت مى کردند قریش از مزدلفه بار مى بست. چرا که اعتقاد داشتند باید کعبه را با جامه پاک طواف کرد و جامه وقتى پاک است که آن را از یکى از طوایف قریش بگیرند! و اگر آنان به کسى جامه نمى دادند طواف کننده ناچار بود، برهنه طواف کند!(1)
در واقع قریش در سایه همین ریاست و سلطه دینى، قوانینى را از سوى خود وضع مى کردند و دیگر قبایل عرب نیز به آن تن مى دادند.
ولى با ظهور اسلام حشمت ظاهرى قریش در هر دو جبهه ـ اشرافیّت مادّى و ریاست دینى ـ مورد تهدید جدّى قرار گرفت.
نخستین دعوت پیامبر اسلام در یکتاپرستى و اداى شهادتین خلاصه مى شد. ولى آرام آرام در کنار این دعوت به ظاهر ساده، درخواست هاى دیگرى در زمینه عدالت اجتماعى و مساوات مردم در پیشگاه خدا و سپردن ولایت کعبه به پرهیزگاران عنوان شد. درخواستى که با منافع و موقعیّت اجتماعى سران قریش ـ به ویژه رؤساى بنى امیّه چون ابوسفیان و ابوجهل ـ سخت ناسازگار بود.
دقّت در نخستین آیات سوره «همزه» که در اوایل بعثت نازل شده است، مى رساند اسلام تا چه میزان براى مال اندوزان و زورمندان ظالم، تهدید جدّى به شمار مى آید.
«وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَة لُّمَزَة * الَّذِى جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ * یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ * کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ...»؛ (واى بر هر عیب جوى هرزه زبان! همان کسى که مال فراوان جمع کرده و شماره کرده است. مى پندارد که مال دنیا عمر ابدیش خواهد بخشید. چنین نیست! بلکه به یقین، به آتشى پرتاب مى شود و چه مى دانى چیست آتش سوزان!).
این زنگ هاى خطر چیزى نبود که در گوش سران استثمارگر قریش خوشایند باشد.
از سوى دیگر نفوذ روزافزون پیامبر(صلى الله علیه وآله) در میان قشر ضعیف یا متوسّط جامعه که تا پاى جان در راه ایمان خود ایستادگى مى کردند، قریش را متوجّه این خطر ساخت که سلطه دینى آنان نیز به موازات سلطه اقتصادى آنها در برابر قوانین اسلام مورد تهدید قرار گرفته است.
این بود که به یک باره بغض و کینه هاى دیرینه آنان ترکید، به خصوص این که منافع نامشروع و موقعیّت اجتماعى خویش را در معرض نابودى مى دیدند. لذا با تمام قدرت به مبارزه با این آیین تازه برخاستند. آنان بى آنکه بدانند چه مى کنند به تلاش وسیع و گسترده اى دست زدند: تحریک قبایل مختلف بر ضدّ پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، پیمان با قبیله هاى یهودى ساکن مدینه و برانگیختن آنان بر ضدّ پیامبر و بالاخره راه اندازى جنگ هاى خونین و توطئه هاى گوناگون دیگر، ولى هیچ یک از این تلاش ها نتیجه اى نبخشید.
آنان با امضاى پیمان صلح حدیبیّه ـ در سال ششم ـ مى پنداشتند با جلوگیرى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از ورود به مکّه وى را خوار کردند و سلطه خودشان را بر مکّه بیمه کردند; غافل از این که در واقع با امضاى این پیمان به حکومت رسمى خویش بر حجاز پایان دادند و به صورت ضمنى به حکومت رسمى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در یثرب اعتراف کردند، و طبیعى بود با این اعتراف، پیمان هایى که با قبایل دیگر بسته بودند، متزلزل شود.
از آن سال، تا سال هشتم هجرى، سران قبایل دیگر حجاز در انتظار پایان این نزاع و کشمکش به سود اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند که سرانجام با تسلیم شدن مکّه، حشمت قریش به یکباره فرو ریخت.
در واقع قریش، با پذیرش این شکست، هم ریاست و سلطه دینى خویش را از دست دادند و هم موقعیّت اجتماعى و قدرت اقتصادى خود را.
ولى فراموش نکنیم در تمام طول این مبارزه سخت و دامنه دار، سرپرستى جنگ ها و دیگر توطئه ها بر ضدّ پیامبر(ص) و مسلمین با ابوسفیان ـ رئیس طایفه بنى امیّه ـ بود.
وى و دودمانش که بیش از هر گروهى اشرافیّت مادّى و معنوى خویش را از کف داده بودند، هنگامى به اسلام گرویدند که جز آن چاره اى دیگر نداشتند.
به علاوه تصوّر کردند درِ تازه اى براى برخوردارى از مطامع دنیا به روى آنان گشوده شده است که اگر بتوانند بر این موج سوار شوند به مقصود خود نایل مى شوند، لذا سود جویانه و منفعت طلبانه به اسلام تن دادند.(2) ولى از آنجا که تمام امتیازات دوره جاهلى خود را از دست داده بودند و با قبول عنوان «طُلَقا» (آزادشدگان از بند اسارت در روز فتح مکّه) شکست و خوارى سختى را متحمّل شده بودند به شدّت کینه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بنى هاشم را علاوه بر کینه هاى موروثى سابق در دل گرفتند. این بود که پس از تسلیم شدن نیز، لحظه اى از توطئه هاى پنهان و آشکار خود دست برنداشتند.
بنابراین، تعجّب نمى کنیم اگر ببینیم حادثه خونین کربلا به دست همین طایفه رقم خورده است و یزید پس از داستان کربلا با صراحت از انتقام گرفتن از بنى هاشم سخن گفت.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.