پاسخ اجمالی:
حقیقت شرک آن است که کسى را همتاى خدا در خالقیّت و مالکیّت و ربوبیّت و عبادت بدانیم. ولى اگر بگوییم حضرت مسیح(ع) بیماران غیر قابل علاج را به اذن خدا شفا مى داد، و مردگان را به اذن خدا زنده مى کرد،شرک نیست. بنابراین اگر از پیامبر اکرم(ص) و بعضى از بندگان صالح خدا چنین امورى را به «به اذن خدا» تقاضا کنیم، نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است. تعجّب است چگونه پیشوایان وهّابى هرگونه درخواست از بندگان صالح خدا را که جز به اذن خدا کارى نمى کنند بر خلاف صریح قرآن شرک دانسته اند ؟!
پاسخ تفصیلی:
واژه مهمّى که وهّابیان در آن گرفتار اشتباه و خطا شده و بر اثر آن فتواى اباحه خون و مال و نوامیس بسیارى از مسلمین را صادر کرده اند واژه «شرک» و «مشرک» است.
«شرک» در لغت عرب به معنى شرکت در چیزى است و «شریک» همان همتا و همطراز است.
لسان العرب در معنى اشتراک مى گوید: «اَشْرَکَ بِاللّهِ: جَعَلَ لَهُ شَرِیکاً فِی مُلْکِهِ» و در معنى «شرک» مى گوید: «والشِّرْکُ أَنْ یَجْعَلَ لِلّهِ شَرِیکاً فِی ربوبیّته» و به این ترتیب شرک را به معنى شریک قرار دادن براى خدا در حاکمیّت و ربوبیّت تفسیر کرده است. راغب در مفردات مى گوید: «شرک در دین دو گونه است: اوّل «شرک عظیم» است که انسان شریک و همتایى براى خدا قرار دهد که سبب محرومیّت او از بهشت است». «مَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ»(1) و «شرک صغیر» است اگر غیر خدا را در بعضى امور مورد توجّه قرار دهد که همان ریا و نفاق است. قرآن مى گوید:(2)«وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُّشْرِکُونَ».(3)
بنابراین، حقیقت شرک عظیم آن است که کسى را همتاى خدا و همطراز او در خالقیّت و مالکیّت و ربوبیّت و عبادت بدانیم.
ولى اگر بگوییم حضرت مسیح(علیه السلام) بیماران غیر قابل علاج را به اذن خدا شفا مى داد، و مردگان را به اذن خدا زنده مى کرد، و با علمى که از ناحیه خداوند کسب کرده بود از مسائل پنهانى و غیوب خبر مى داد، نه راه شرک پوییده ایم و نه سخنى به گزاف گفته ایم.
مگر قرآن مجید از زبان مسیح(علیه السلام) نمى گوید: «وَ أُبْرِءُ الاَکْمَهَ وَ الاَبْرَصَ وَ أُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لاَیَةً لَّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُّؤْمِنینَ».(4)
(و {او را به عنوان} رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائیل (قرار دادیم، که به آنها بگوید:) من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام; من از گِل، چیزى به شکل پرنده مى سازم; سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص را بهبودى مى بخشم; و مردگان را به اذن خدا زنده مى کنم! و از آن چه مى خورید، و در خانه هاى خود ذخیره مى کنید; به شما خبر مى دهم; به یقین در اینها، معجزه براى شماست، اگر ایمان داشته باشید).
بنابراین اگر از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و بعضى از بندگان صالح خدا همچون امامان اهل بیت(علیهم السلام) چنین امورى را به همین صورت یعنى «به اذن خدا» تقاضا کنیم، نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است، چرا که ما هرگز آنها را هم طراز و هم ردیف و شریک خدا و مستقلّ در تأثیر قرار نداده ایم، بلکه بندگانى سر بر فرمان او و مجرى اوامر او دانسته ایم.
تعجّب است چگونه پیشوایان وهّابى از واژه «شرک» که معنى روشنى دارد، چنین برداشتى کرده و هرگونه درخواست از بندگان صالح خدا را که جز به اذن خدا کارى نمى کنند شرک دانسته اند، مطلبى بر خلاف صریح قرآن؟!
فرض کنید کسى خادمى دارد که گوش به فرمان مولاست و چیزى را جز به اجازه او انجام نمى دهد، اگر کسى از او بخواهد از مولاى خود انجام فلان عمل را تقاضا کن، آیا این تقاضا کننده، «خادم» را همتا و هم ردیف و شریک مولا دانسته است، یا در مسیر خدمت؟!
آیا هیچ وجدان بیدارى این سخن را مى پذیرد، که این کار شرک است؟
تمام اشتباهات آنها از اینجا ناشى مى شود که آیات قرآن را در کنار هم نچیده اند تا مفهوم واقعى آنها روشن شود، بلکه آن چه را که با پیشداورى هاى آنان در بدو نظر هماهنگ بوده پذیرفته، و بقیّه را کنار زده اند. (5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.