پاسخ اجمالی:
امام با ابن عباس در مکه دیدار کرد و نظرش را درباره یزید پرسید. ابن عباس در پاسخ به امام اعلام وفاداری کرد و دشمنان امام را ریاکار، کافر، از یاد برده یاد خدا و گمراه خواند و شهادت داد هر کس با امام بجنگد بویی از ایمان نبرده است. امام از ابن عباس خواست که به مدینه برگردد و برای امام اخبار آنجا را گزارش کند. همچنین ابن عباس از باب خیرخواهی، غیرقابل اعتماد بودن مردم کوفه را یادآور شده و از حضرت خواست با یزید سازش کند. اما حضرت،این پیشنهاد را رد کرد.
پاسخ تفصیلی:
در ایامی که امام حسین(علیه السلام) در مکه حضور داشتند عبدالله بن عباس هم در مکه بود. وی آن گاه که قصد بازگشت به مدینه را داشت خدمت امام حسین(علیه السلام) رسید، امام حسین(علیه السلام) خطاب به ابن عباس فرمود: «یَابْنَ عَبّاس! تَعْلَمُ أَنّی ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)»؛ (اى ابن عبّاس! آیا مى دانى که من فرزند دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستم!).
ابن عباس پاسخ داد: «آرى! مى دانم و مطمئنم که کسى جز تو در این دنیا فرزند دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیست و یارى تو بر این امّت همانند فریضه نماز و زکات ـ که هیچ یک از این دو بدون دیگرى پذیرفته نیست ـ واجب است».
امام حسین(علیه السلام) فرمود: «یَابْنَ عَبّاس! فَما تَقُولُ فی قَوْم أَخْرَجُوا اِبْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) مِنْ دارِهِ وَ قَرارِهِ وَ مَوْلِدِهِ، وَ حَرَمِ رَسُولِهِ وَ مُجاوَرَةِ قَبْرِهِ وَ مَوْلِدِهِ وَ مَسْجِدِهِ، وَمَوْضِعِ مَهاجِرِهِ، فَتَرَکُوهُ خائِفاً مَرْعُوباً لا یَسْتَقِرُّ فی قَرار، وَ لا یَأْوی فی مَوْطِن، یُریدوُنَ فی ذلِکَ قَتْلَهُ وَ سَفْکَ دَمِهِ، وَ هُوَ لَمْ یُشْرِکْ بِاللّهِ شَیْئاً، وَ لاَ اتَّخَذَ مِنْ دُونِهِ وَلیّاً، وَ لَمْ یَتَغَیَّرْ عَمّا کانَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللّهِ»؛ (اى ابن عبّاس! چه مى گویى درباره گروهى که دخترزاده پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) را از خانه و کاشانه و زادگاهش و از حرم رسول خدا و از مجاورت قبرش و مسجد و محلّ هجرتش بیرون کرده اند؟ و او را نگران و هراسان تنها گذاشته اند که نه در جایى آسایش دارد و نه در دیارى پناه. مى خواهند خونش را بریزند با آن که هرگز چیزى را براى خداوند شریک قرار نداده و جز او را ولىّ خود برنگزیده و از سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چیزى را تغییر نداده است).
ابن عبّاس عرض کرد: «من درباره آنها جز این نمى گویم که: «أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى»(1)؛ (آنان به خدا و رسولش کافر شده اند و نماز را جز به حالت کسالت (و از روى نفاق) به جا نمى آورند)، «یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ اللهَ إِلاَّ قَلِیلا * مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَى هَؤُلاَءِ وَلاَ إِلَى هَؤُلاَءِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلا»(2)؛ (در برابر مردم ریا مى کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى کنند آنها افراد بى هدفى هستند که نه به سوى اینها و نه سوى آنهایند و هر کس را که خداوند گمراه کند راهى براى او نخواهى یافت!)».
سپس ابن عبّاس افزود: «بر امثال این گروه عذاب هولناکى فرود خواهد آمد، ولى اى فرزند دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تو بزرگ همه افتخار کنندگان به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و فرزند سرور زنان عالم حضرت بتول(علیها السلام) هستى. اى فرزند دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) گمان مکن که خداوند از آنچه را که ستمگران انجام مى دهند غافل است. من گواهى مى دهم که هر کس از همراهى با تو دورى کند و در اندیشه جنگ با تو و پیامبر خدا محمّد(صلى الله علیه وآله) باشد، بهره اى (از ایمان) ندارد!».
امام فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ»؛ (خدایا گواه باش!).
ابن عبّاس ادامه داد: «فدایت شوم اى فرزند دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! گویا مى خواهى من به تو بپیوندم و تو را یارى کنم! به خدایى که معبودى جز او نیست سوگند! اگر من با این شمشیرم در پیش روى تو آنقدر بجنگم که شمشیر از کفم رها شود، باز یک صدم از حقّ تو را ادا نکردم! اکنون من در خدمتت هستم فرمان ده!».
امام(علیه السلام) فرمود: «یَابْنَ عَبّاس! إِنَّکَ ابْنُ عَمِّ والِدی، وَ لَمْ تَزَلْ تَأْمُرُ بِالْخَیْرِ مُنْذُ عَرَفْتُکَ، وَ کُنْتَ مَعَ والِدی تُشیرُ عَلَیْهِ بِما فیهِ الرَّشادُ، وَقَدْ کانَ یَسْتَنْصِحُکَ وَ یَسْتَشیرُکَ فَتُشیرُ عَلَیْهِ بِالصَّوابِ، فَامْضِ إِلى الْمَدینَةِ فی حِفْظِ اللّهِ وَکَلائِهِ، وَ لا یَخْفى عَلىَّ شَىءٌ مِنْ أَخْبارِکَ، فَإِنِّی مُسْتَوْطِنٌ هذَا الْحَرَمَ، وَ مُقیمٌ فیهِ أَبَداً ما رَأَیْتُ أَهْلَهُ یُحِبُّونی، وَ یَنْصُرونی فَإِذا هُمْ خَذَلُونی اسْتَبْدَلْتُ بِهِمْ غَیْرَهُمْ، وَ اسْتَعْصَمْتُ بِالْکَلِمَةِ الّتی قالَها اِبْراهیمُ الْخَلیلُ(علیه السلام) یَوْمَ أُلْقیَ فی النّارِ: «حَسْبِی اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» فَکانَتِ النّارُ عَلَیْهِ بَرْداً وَسَلاماً»؛ (اى ابن عبّاس! تو پسر عموى پدر منى، و از آن زمان که تو را شناختم همواره، به خیر و نیکى فرمان مى دادى؛ تو با پدرم [امیرمؤمنان(علیه السلام)] همراه بوده اى و از بیان گفتار درست، نزد او نیز ـ به هنگام مشورت ـ دریغ نمى ورزیدى. آن حضرت با تو مشورت مى کرد و تو نیز سخن صحیح و درست را بیان مى کردى. پس در پناه و حمایت خداوند به مدینه برو و خبرها و گزارش ها را از من پنهان مکن. من در این حرم امن الهى مى مانم و تا آنگاه که مردمش مرا دوست داشته و یاریم کنند، خواهم ماند و هر گاه مرا رها کنند [و احساس کنم امنیّت حرم در خطر مى افتد] به جاى دیگر خواهم رفت و به سخن ابراهیم(علیه السلام) ـ آنگاه که در آتش افکنده شد ـ پناه مى برم که گفت: «حَسْبِىَ اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»؛ [خدا مرا کافى است و او بهترین حامى من است]، در نتیجه آتش بر او سرد و سالم گردید).
در این هنگام ابن عبّاس به شدّت گریست و امام(علیه السلام) نیز براى مدّتى با او گریست؛ سپس با او خداحافظى کرد و عبدالله بن عبّاس رهسپار مدینه شد.(3)
در برخى از نوشته ها آمده است که: «ابن عبّاس» خدمت امام(علیه السلام) آمد و حضرت را به بیعت با یزید و سازش با بنى امیّه توصیه کرد! امام(علیه السلام) فرمود:
«هَیْهاتَ هَیْهاتَ یَا ابْنَ عَبّاسِ إِنَّ الْقَوْمَ لَنْ یَتْرُکوُنی وَ إِنَّهُمْ یَطْلُبُونَنِی اَیْنَ کُنْتُ، حَتّى أُبایِعَهُمْ کُرْهاً وَ یَقْتُلُونی وَ اللّهِ إِنَّهُمْ لَیَعْتَدُونَ عَلىَّ کَما اعْتَدَتِ الْیَهُودُ فی یَوْمِ السَّبْتِ وَ اِنّی ماض فی أَمْرِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) حَیْثُ اَمَرَنی وَ «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»»؛ (هیهات! هیهات! اى ابن عبّاس! اینان دست از من برنخواهند داشت و هر جا باشم به من دست خواهند یافت تا به اجبار بیعت کرده و مرا به قتل برسانند. به خدا سوگند! آنان همانند یهود که در روز شنبه پیمان خدا را شکستند و ستم کردند به من ستم خواهند کرد.(4) من به همان راهى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرا بدان مأمور ساخته است، خواهم رفت، ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم. و هر چه پیش آید از آن باک نداریم).
ابن عبّاس عرض کرد: اى پسر عمو! شنیدم که قصد رفتن به عراق را دارى، با آن که آنان مردمى فریب کارند. آنان تو را به جنگ مى خوانند، شتاب مکن و در مکّه بمان.
امام حسین(علیه السلام) فرمود: «لاَنْ اُقْتَلَ وَاللّهِ بِمَکان کَذا اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُسْتُحِلَّ بِمَکَّةَ، وَ هذِهِ کُتُبُ اَهْلِ الْکُوفَةِ وَ رُسُلُهُمْ وَ قَدْ وَجَبَ عَلىَّ اِجابَتُهُمْ وَ قامَ لَهُمُ الْعُذْرُ عَلَىَّ عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ»؛ (به خدا سوگند! اگر من در آن مکان آنچنانى کشته شوم نزد من محبوب تر است از این که در اینجا بمانم و حرمت مکّه شکسته شود. [علاوه بر آن] اینها نامه ها و فرستادگان کوفیان است. بر من لازم است دعوت آنان را پاسخ دهم تا حجّت الهى بر آنان تمام شود).
عبدالله بن عبّاس با شنیدن سخنان امام، به قدرى گریست که محاسنش تر شد و دردمندانه صدا زد: «واحسیناه، وا اسفاه على الحسین».
و نیز روایت شده است: عبدالله بن عبّاس، براى جلوگیرى از حرکت امام(علیه السلام) به سمت کوفه، بسیار پافشارى کرد. امام(علیه السلام) براى آرام کردن وى به قرآن تفأّل زد و این آیه آمد: «کُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ»؛ (هر کسى مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را خواهید گرفت!).(5)
امام(علیه السلام) افزود: «إِنَّا لله وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ (ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم).(6) «صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُه»؛ (خدا و پیامبرش راست فرمودند).(7)
سپس فرمود: «یَا ابْنَ عَبّاسِ فَلا تُلِحَّ عَلىَّ بَعْدَ هذا فَإِنَّهُ لا مَرَدَّ لِقَضاءِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ»؛ (ابن عبّاس! دیگر پس از این پافشارى مکن که فرمان و قضاى خداوند برگشت ندارد!).(8)، (9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.