پاسخ اجمالی:
در قرآن می خوانیم که داوود(ع) پس از عجله در قضاوت قبل از شنیدن سخنان طرف دیگر، متوجه اشتباه خود شد و توبه کرد. امّا تورات علّت توبه داوود(ع) را - نستجیربالله - زنای محصنه با یک زن و به کشتن دادن شوهر او و در نهایت تصاحب آن زن می داند. عملی که نه تنها از یک پیامبر(طبق عقیده مسلمانان) سر نمی زند بلکه انجام شدنش توسط حاکمی که از عنایات الهی بهره مند است(طبق عقیده یهودیان) نیز بسیار بعید است.
پاسخ تفصیلی:
يکي از قسمت هاى تاريخى قرآن مجيد، مسأله داورى داود، پيغمبر بزرگ خدا است كه در ميان دو برادر كه با هم مخاصمه داشتند انجام شد.
قرآن در سوره ص طى آيات 21 تا 25 اين ماجرا را چنين شرح مى دهد:
«آيا خبر شاكيان هنگامى كه از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است؟! * در آن هنگام كه [بى مقدمه] بر داود وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد؛ گفتند: نترس! دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده؛ اكنون در ميان ما بحق داورى كن و سخن ناروا مگو و ما را به راه راست هدايت كن. * اين برادر من است؛ او نود ونه ميش دارد و من [تنها] يك ميش دارم؛ امّا او اصرار مى كند كه اين را [نيز] به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه كرده است. * [داود] گفت: به يقين او با درخواست ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم نموده؛ و بسيارى از شريكان [و دوستان] به يكديگر ستم مى كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ امّا عدّه آنان كم است. داود دانست كه ما او را [با اين ماجرا] آزموده ايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد. * ما اين عمل را بر او بخشيديم؛ و او نزد ما داراى مقامى والا و سرانجامى نيكو است.».
اين عين ترجمه آيات 21 تا 25 سوره ص از قرآن مجيد در مورد داستان داوود و شاكيان است.
در اين بخش از تاريخ زندگى داوود(عليه السلام) هيچ مطلب خلافى به چشم نمى خورد جز اين كه او در قضاوت كمى عجله كرد و هنگامى كه يكى از آن دو برادر طرح دعوا كرد، بى آن كه توضيحات برادر دوم را بشنود اظهار داشت: «برادرت بر تو ستم كرده و نمى بايست با اين همه مال و ثروت چشم به يك گوسفند تو بدوزد»، اگر چه اين حكم نهايى داوود(عليه السلام) نبود، ولى همين مقدار عجله در قضاوت شايسته مقام قضاوت عادلانه عموماً، و قضاوت داوود پيامبر(عليه السلام) خصوصاً نبوده و ظاهراً همين معنا بود كه سبب توبه و استغفار و سجده او شد و خداوند نيز به خاطر اين دقت در امر قضا، تقاضاى مغفرت و آمرزش از اين لغزش، مقام والايى به او داد.
شاهد اين تفسير براى آيات فوق، آيه اى است كه بلافاصله بعد از اين آيات آمده است، آنجا كه مى گويد: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الاَْرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ»؛ (اى داود! ما تو را خليفه [و نماينده خود] در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داورى كن، و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ كسانى كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدى بخاطر فراموش كردن روز حساب دارند!)(1)
اين آيه به وضوح نشان مى دهد كه تنها خلاف، يا به تعبير صحيح تر ترك اولايى كه از حضرت داوود(عليه السلام) سر زد؛ نه اين كه مسائلى مانند عشق و علاقه به همسر يكى از فرماندهان لشگرش به نام اوريا و امثال آن در ميان باشد كه افسانه پردازان به پيروى از آنچه در تورات آمده بافته اند.
در كتاب دوم اشموئيل داستانى را ميخوانيم كه خلاصه داستان اين چنين مى شود كه داود به هنگامى كه در اورشليم بود روزى به پشت بام قصر مى رود و چشمش به خانه مجاور مى افتد؛ زنى را برهنه در حال شستشو مى بيند. عشق او در دلش جاى مى گيرد و به هر وسيله اى بود او را به خانه خود مى آورد و با او همبستر مى گردد و او از داوود حامله مى شود!
شوهر اين زن يكى از افسران برجسته لشكر داوود و مرد پاك طينت و با صفايى بود، بطورى كه بعد از بازگشت ميدان جنگ نشد به خانه خود برود و با همسرش همبستر گردد و از غذاهاى خوب استفاده كند چرا كه هم رزمان او هنوز در ميدان جنگ در خيمه ها زندگى مى كردند.
با اين همه داوود دستور بسيار ناجوان مردانه اى صادر كرد، نامه اى به فرمانده سپاه خود (يوآب) نوشت و به دست خود اورياه داد كه به فرمانده لشكر برساند. در اين نامه نوشته بود كه بايد اورياه را در يكى از نقاط خطرناك جبهه جنگ بگمارى، سپس اطراف او را خالى كنيد تا او با شمشير (دشمنان از پاى در آيد. اين دستور ننگنين و جنايت بار اجرا شد و اورياى پاك دل و با صفا و شجاع كشته شد و داوود همسر او را تصاحب كرد ... تنها در آخرين جمله اين فصل مى خوانيم: «و اين كار در نظر خدا ناپسند آمد» !
اگر ما داوود را پيامبر خدا بدانيم (چنان كه همه مسلمانان به چنين مسئله اى معتقداند و از پاره اى از عبارات تورات نيز چنين مطلبى بر مى آيد)(2) منافات اين اعمال با مقام نبوّت نياز به كوچك ترين بحث و گفتگويى ندارد؛ نه تنها با مقام نبوّت سازگار نيست؛ بلكه اين عمل يك عمل بسيار جنايت كارانه است كه از يك فردى عادى هم عجيب به نظر مى رسد و در خور هر گونه مجازاتى است. وانگهى چطور مى توان باور كرد كه خداوند از يك آدم قاتل كه افسر خود را عمداً به كشتن داده، و زناى محصنه كرده، سپس زن او را تصاحب نموده، به همين سادگى در گذرد و او را عفو فرمايد؟!
و اگر او را تنها پادشاهى از پادشاهان بنى اسرائيل بدانيم ـ چنانكه در تورات حالات او در كتاب ملوك و پادشاهان آمده ـ باز هم ابداً قابل قبول نيست؛ زيرا اولا او يك پادشاه عادى نبوده و تورات هم در فصول مختلف عظمت و مقام ارجمندى براى داود قائل شده است، و همو بنيان گزار معبد بزرگ بنى اسرائيل بود كه به واسطه جنگ هاى زياد در زمان او پايان نيافت و فرزندش سليمان مأمور تكميل آن گرديد، آيا اين عمل از زمامدارى كه مقام معنوى او مورد توجه بود و خداوند به او عنايت داشت ممكن است صادر گردد؟!
ثانياً يكى از كتاب هاى معروف تورات كتاب مزامير داود و سرودهاى مذهبى و مناجات هاى او است.
آيا مناجات ها و سخنان يك قاتل مرتكب زناى محصنه مى تواند در لابلاى كتب آسمانى قرار گيرد؟
اما هنگامى كه به قرآن مراجعه مى كنيم مى بينيم نه سخنى از عشق و جنايت و گناه داود به ميان آمده و نه ساير فقرات اين داستان دروغين؛ بلكه سرگذشت يك دادخواهى عبرت انگيز ـ آن هم به صورت جدى و نه مانند يك مثال ـ ذكر شده است.
خالى بودن قرآن از تمام اين پيرايه ها بسيار قابل ملاحظه است. نكته اى كه در اينجا ذكر آن نيز لازم به نظر مى رسد اين است كه متأسفانه بعضى از مورّخان يا مفسّران اسلامى تحت تأثير افسانه هاى دروغين تورات واقع شده اند و آن را در كتاب هاى خود نقل كرده اند. بديهى است سخنان اين گونه افراد هيچ گونه ارزش علمى و تاريخى و تفسيرى ندارد؛ زيرا در منابع معتبر اسلامى كوچك ترين دليلى بر گفتار آنها نيست.
جالب توجه اين است كه از حضرت على(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «هر كس بگويد: داوود زن اوريا را تزويج كرد، حدّ بر او جارى مى كنم، «حدّاً للنُّبوّة و حدّاً للإسلام»؛ (يك حدّ به خاطر مقام نبوّت او و يك حدّ به خاطر مقام ايمان او)، يعنى اين تهمت ناروا به داوود از نظر اين كه فرد با ايمانى بوده به تنهايى در خور يك كيفر و مجازات است و توهين به مقام نبوّت او نيز كيفر ديگرى دارد.(3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.