پاسخ اجمالی:
شبههافکنان آيه 106 و 107 سوره «آلعمران» را که می فرماید: «روزى كه جمعى روسپيد و گروهى رو سياه گردند، اما سياه رويان به ايشان گويند: آيا پس از ايمانتان كفر ورزيديد؟ پس به سزاى آن كه كفر مي ورزيديد عذاب را بچشيد»، نشانه توهين در حق رنگين پوستان گرفته اند!
بايد دانست منظور از سياهى در چنين تعبيراتى ـ خواه در قرآن آمده باشد يا در جاى ديگر ـ رنگ خاص نيست بلكه مراد، ظلمت و كدورتی است كه در محاورات عمومى از آن به روسياهى تعبير مىشود؛ در مقابل نورانيّت و باز بودن چهره كه از آن به روسفيدى تعبير مىشود.
تعبيراتى چونان سياهى و دژمى و غبارگرفتگى و پوشيدگى از ظلمت همه از يك واقعيّت پرده بر مىدارد كه همان تيرگى و تاريكى است كه در اثر گرفتگى و اندوه، چهره را فرا مىگيرد و هرگز به معناى رنگ پوست نيست، آن گونه كه معترض پنداشته بود.
پاسخ تفصیلی:
«تبعيض نژادی» در قرآن!؟
برخی درباره این کلام خداوند که مىفرمايد: «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ . وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(1)؛ (روزى كه جمعى روسپيد و گروهى رو سياه گردند، اما سياه رويان به ايشان گويند: آيا پس از ايمانتان كفر ورزيديد؟ پس به سزاى آن كه كفر مي ورزيديد عذاب را بچشيد. و اما سپيدرويان همواره در رحمت خداوند جاويدانند). گفتهاند: تعبيراتى از اين دست، توهين در حق رنگين پوستان است چرا كه سفيدرويى رمز رستگارى و نيك بختى، و سياه رويى راز محروميّت و بدبختى قلمداد شده، حال آن كه رنگ ـ هرچه باشد ـ امرى طبيعى است و هرگز موجب امتياز و برترى نخواهد بود، چنان كه ربطى به سعادت و شقاوت نداشته مايه ستايش و نكوهش نيز نيست و اين نقطه ضعفى است براى قرآن كه با پنداشتههاى نادرست عرب همنوا گرديده است.
بايد دانست منظور از سياهى در چنين تعبيراتى ـ خواه در قرآن آمده باشد يا در جاى ديگر ـ رنگ خاص نيست بلكه مراد، ظلمت و كدورت چهره است كه در محاورات عمومى از آن به روسياهى تعبير مىشود؛ در مقابل نورانيّت و باز بودن چهره كه از آن به روسفيدى تعبير مىشود، چنان كه در آيه ديگر آمده است «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الاَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الاَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ»(2) يعنى تا آن كه روشناى صبح از پس پرده ظلمتِ شب آشكار گردد.
اين بيت شعر شاعر معروف، عمرو بن ابى ربيعه مخزومى؛ نيز از همين باب است كه سروده:
إذا اسودّ جنح الليل فلتأت و لتكن *** خطاك خفافا إنّ حرّاسنا اُسداً
چو شب سياه گردد نزد من آى، امّا با گامهايى سبك و آهسته؛ كه نگاهبانان ما شيرانند.
در اينجا سياهى شب كنايه از تيرگى آن است، گويى در اثر گرفتگى و هراس ناشى از ترس و دلهره درونى، ظلمتى بر آن عارض شده است. چنان كه خداى تعالى تأثّر روانى نابجايى را كه در جاهليّت، پس از به دنيا آمدن فرزند دختر در چهره برخى همانند ظلمتى حائل هويدا مىشد چنين تصوير فرموده است: «وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالاُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ»(3) چون بشارت دختر به يكى از ايشان داده مىشد چهره اش سياه مىشد گويى خشم خود را فرو خورده است. چنين بود كه خشم خود را فرو مىنشاند اما پوست تيره و تارش، او را رسوا كرده درد و پريشانى درونش را برملا مىساخت.
تعبيرى كه در آيه ديگر آمده نيز بر همين منوال است: «وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ»(4) روز قيامت دروغگويان بر خدا را مىبينى كه چهره هاشان سياه است، يعنى غبارآلود و گرفته از وحشت چشم اندازِ پيش رو، و در آن سوى ديگر چهرههاى صالحان، گشاده و خندان. در سوره عبس نيز فرمايد: «وُجُوهٌ يَوْمَـئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ . وَ وُجُوهٌ يَوْمَـئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ، تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ . أُوْلَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ».(5) وجوه مسفره همان چهرههاى روشن و نورانى و گشاده است چون خندان و شادان است؛ آرى شادمان و خرّم از پاداشهاى پروردگار كه به چشم مىبينند.
چهرههايى نيز غبارآلود (از غبار ظلمت) به دليل اندوه و گرفتگى و وحشت از آينده است كه «قتره» آن را فرا مىگيرد، يعنى گرفتگى و درهم كشيدگى كه خود تفسير تيره رويى است، يعنى تيرگى و تارى اندوه و گرفتگى از آن هويداست، تيرگى كه صفاى پوست چهره را مىزدايد. زيدبن اسلم گويد: غبره، غبارى است كه از فراز مىريزد و قتره غبارى است كه از زمين بر مىخيزد.(6) در آيه ديگر مىفرمايد: «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَ زِيَادَةٌ وَ لَا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لَا ذِلَّةٌ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ . وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئَاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(7)؛ (براى كسانى كه كار نيكو كرده اند، نيكويى [بهشت] و زياده بر آن است. چهره هاشان را غبارى و ذلّتى نمىپوشاند. اينان اهل بهشتند، در آن جاودانه خواهند بود. و كسانى كه مرتكب بدىها شده اند، [بدانند كه] جزاى هر بدى مانند آن است و خوارى آنان را فرو مىگيرد. در مقابلِ خدا، هيچ حمايتگرى براى ايشان نيست. گويى چهره هاشان با پارههايى از شبِ تار پوشيده شده است. آنان همدم آتشند، كه در آن جاودانه خواهند بود). در اين آيه به جاى سياهى چهره چنين تعبير شده كه پارههايى از شب تار چهره هاشان را پوشانده است.
در آيه ديگر مىخوانيم: «وُجُوهٌ يَوْمَـئِذٍ نَّاضِرَةٌ، إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ . وَ وُجُوهٌ يَوْمَـئِذٍ بَاسِرَةٌ، تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ»(8) كه وجوه ناضره يعنى انسانهايى خرّم و شادمان، با چهرههايى باز و گشاده كه برق درخشش ناشى از لذّت حضور و طعم شيرين نيك بختى جاودانه در آن موج مىزند، و به انتظار پاداش و رحمت پروردگارِ خويش نشسته اند. «فَوَقَاهُمُ اللهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً»(9) خدايشان آفت روز واپسين را از ايشان دور گردانيده، موجى از خرمى و شادمانى به استقبالشان گسيل داشته، چندان كه «تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ»(10)؛ (شادابى نعمتهاى الهى را در چهره شان به روشنى مىبينى).
اما وجوه باسره، درماندگان ترشروى اند كه ظلمت و تيرگى ترس، و وحشت شديد از آن سوسو مىكشد؛ زيرا «تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ»؛ (از مصيبت پيش رو مىترسد كه عذابى است كمر شكن).
بنابر آنچه گذشت، قرآن در اين زمينه چهار گونه تعبير دارد:
«تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»؛ (سياهى و سفيدى چهره ها).
«وَ وُجُوهٌ نَاظِرَةٌ وَ وُجُوهٌ بَاسِرَةٌ»؛ (چهرههاى خرم و چهرههاى دژم).
«وَ وُجُوهٌ مُسْفِرَةٌ وَ وُجُوهٌ مُغْبِرَةٌ»؛ (چهرههاى درخشان و چهرههاى غبار گرفته).
«وَ وُجُوهٌ اُغشيت قطعا من الليل مظلماً»؛ (چهرههايى پوشيده از شب تار).
تعبيراتى چونان سياهى و دژمى و غبارگرفتگى و پوشيدگى از ظلمت همه از يك واقعيّت پرده بر مىدارد كه همان تيرگى و تاريكى است كه در اثر گرفتگى و اندوه، چهره را فرا مىگيرد و هرگز به معناى رنگ پوست نيست، آن گونه كه معترض پنداشته بود.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.