پاسخ اجمالی:
در سوره «شمس» به روح آدمی و خالق روح سوگند یاد می شود و سوگند دلالت بر اهمیت موضوع دارد. همچنین قرآن در ترسیم جایگاه «روح»، بر الهام فجور و تقوا(درک حسن و قبح) تکیه کرده، زیرا در سرنوشت انسان بسیار موثر است. همچنین پیامبر(ص) در پاسخ به مشرکانی که از حقیقت «روح» سوال کردند، می فرماید: «به آنها بگو روح از فرمان پروردگار من است». در واقع اين پاسخ سربسته، اشاره اى پر معنى به اسرارآميز بودن «روح» است. سپس در بیان علت این پاسخ کوتاه مى فرماید: «جز اندكى از علم و دانش به شما داده نشده است».
پاسخ تفصیلی:
در سوره شمس سوگند به روح آدمى و خالق روح خورده شده است. همان خداوندى كه «روح» را آفريد و قواى روحى انسان را تنظيم كرد، از حواس ظاهر گرفته كه مقدمه ادراكات روح اند تا نيروى تفكّر، حافظه، تخيّل، ادراك، ابتكار، اراده و تصميم؛ «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها»(1)؛ (و سوگند به روح آدمى و آن کس که آن را [آفریده و] موزون ساخته). پس از تنظيم اين قوا طرق هدايت را به او آموخت و راه فجور و تقوا را به او نشان دارد؛ «فَأَلْهَمَها فُجُوْرَها وَ تَقْواها»(2)؛ (سپس فجور و تقوایش [شر و خیرش] را به او الهام کرده است).
با اينكه قواى روحى انسان بسيار متنوّع و فراوان است ولى از ميان تمام آنها قرآن در اينجا روى مسأله الهام فجور و تقوا (درك حسن و قبح) انگشت گذارده؛ چرا كه اين مسأله در سرنوشت انسان و خوشبختى و بدبختى او فوقالعاده مؤثّر است. از سویی هميشه سوگند دليل بر اهميّت و عظمت است؛ هم اهميّت موضوع قسم و هم مقسم له و مخصوصآ سوگندهاى قرآن براى وادار كردن انسان ها به انديشه بيشتر در آيات عظمت الهى است. به علاوه در اين آيه «نفس» به صورت نكره ذكر شده؛ كه در اينگونه موارد براى تأكيد و اهميّت موضوع يا كثرت آن است.(3)
آیه 85 سوره اسراء نیز اشاره به سؤالى مى كند كه از سوى جمعى از مشركان يا اهل كتاب مطرح شده بود. آنها خدمت پيغمبر اكرم(صلی الله علیه واله) رسيدند و سؤالاتى از جمله درباره روح كردند؛ همان گونه كه قرآن مى فرمايد: (از تو درباره روح سؤال مىكنند)؛ «وَ يَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوْحِ»، سپس قرآن به پيامبر اكرم(صلوات الله علیه) دستور مى دهد. (به آنها بگو روح از فرمان پروردگار من است)؛ «قُلِ الرُّوْحُ مِنْ أمْرِ رَبِّى». اين پاسخ سربسته، اشارهاى پر معنى به اسرارآميز بودن اين پديده بزرگ عالم هستى است؛ و براى اينكه كسى نگويد چرا تمام اسرار روح بازگو نشده است؟ در پايان آيه مى افزايد: (جز اندكى از علم و دانش به شما داده نشده است)؛ «وَ ما اُوْتيْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلّا قَلِيْلا». و با اين علم قليل و دانش اندك جاى تعجّب نيست كه از اسرار روح آگاه نشويد. (مخصوصآ در آن زمان و در آن محيط)
در بعضى از روايات از ابن عباس نقل شده است كه قريش بعضى از سران خود را به سراغ دانشمندان يهود در مدينه فرستادند و گفتند: از آنها درباره محمد(صلی الله علیه و آله) سؤال كنيد، چرا كه آنها اهل كتاب اند و اطلاعاتى دارند كه نزد ما نيست. آنها به مدينه آمدند و از دانشمندان يهود سؤال كردند؛ آنها در پاسخ گفتند: سه مطلب را از او سؤال كنيد: داستان «اصحاب كهف»، «ذى القرنين»، و «مسأله روح». اگر پاسخ همه آنها را داد و يا از پاسخ همه ساكت شد، پيامبر نيست؛ ولى اگر بعضى را پاسخ گفت و در برابر بعضى سكوت كرد او پيامبر است.
سران قريش به مكه برگشتند و سؤالات را مطرح كردند؛ پيامبر(صلوات الله علیه) شرح مبسوطى درباره «ذىالقرنين» و «اصحاب كهف» بيان فرمود ولى درباره سؤال از روح تنها به همين پاسخ سربسته، به فرمان خدا، قناعت كرد.(4) اگر چه درباره معنى روح در آيه فوق، هم در روايات معصومين و هم كلمات مفسّران، تفسيرهاى مختلفى وارد شده؛ ولى غالب اين تفسيرها با هم منافاتى ندارد و قابل جمع است، و روح انسانى از جمله مفاهيمى است كه در مدلول آيه فوق داخل است.(5)
علاوه بر این در سوره «حجر» سخن از گفتگوى خداوند با فرشتگان است كه درباره آفرينش بشر گفتگو مى كنند. در آن هنگام كه به آنها خطاب كرد و فرمود: «من انسانى را از خاك خشكيده اى كه از گل تيره رنگ بدبوئى گرفته شده مى آفرينم، و بعد از آنكه جسم او را نظام بخشيدم و از روح خودم در او دميدم در برابر او سجده كنيد».
در اين آيه دو نكته جلب توجّه مى كند: نخست اضافه روح انسان به خداوند است، که مى فرمايد: از روح خودم، كه اين دليل بر نهايت عظمت و اهميّت روح انسانى است، و به اصطلاح از قبيل اضافه تشريفيه است، مانند: «بيت الله»؛ (خانه خدا) و «شهر الله»؛ (ماه خدا) كه اشاره به اهميّت خانه كعبه و عظمت ماه مبارك رمضان است؛ وگرنه همه جا خانه او و همه ماه ها ماه او است. ديگر امر به سجده تمام فرشتگان در برابر آدم(علیه السلام) بعد از نفخ روح است؛ و اين دليل ديگرى است بر عظمت مقام انسان. چرا كه سجده يعنى نهايت خضوع، آن هم از ناحيه همه فرشتگان، بهترين نشانه مقام والاى آدم(علیه السلام) محسوب مى شود.
همچنین در آیه 14 سوره مومنون بعد از اشاره به آفرينش نطفه و تطوّرات جنين و لباس هاى گوناگونى كه بر اندام اين ذرّه بى مقدار در مراحل مختلف مى پوشاند لحن سخن را تغيير داده و مى فرمايد: (سپس ما آفرينش جديد به انسان داديم)؛ «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقآ آخَر».
تعبير به «إِنْشاء»؛ (ايجاد) در اين مرحله برخلاف مراحل قبل كه تعبير به خلقت شده است، به اضافه تعبير به «ثُمّ» كه معمولا براى فاصله به كار مى رود؛ دليل بر اين است كه آفرينش در اين مرحله كاملا با مراحل قبل تفاوت داشت، و اين نشان مى دهد كه منظور همان آفرينش روح است كه بعد از تكامل جسم به آن تعلّق مى گيرد. جالب اينكه تعبير به «خَلْقآ آخَرَ»؛ (آفرينش ديگرى) مى كند كه تعبيرى است اسرارآميز و سربسته، برخلاف تعبيرات قبل كه سخن از «نطفه» و «علقه» و «مضغة» و «عظام» و «لحم» به ميان آورده كه همه مفاهيمى است شناخته شده، و اين نيز دليل ديگرى است بر تفاوت مرحله اخير با مراحل قبل.
عجب اينكه بعضى از مفسّران تفسيرهايى براى اين آفرينش جديد ذكر كرده اند كه ابدآ با روح آيه سازگار نيست. از جمله اينكه منظور از اِنْشاء خَلق آخر روئيدن دندان ها و موهاى بدن است!(6) در حالى كه هيچگونه تناسبى با تعبيرات آيه ندارد و مسلّمآ روئيدن دندان ها و موها هرگز از نظر اهميّت در رديف ساير تطوّرات مختلف جنين نخواهد بود.
در پايان آيه جمله عجيب ديگرى آمده است كه نشانه ديگرى بر اهميّت فوقالعاده خلقت انسان در مرحله اخير يا مجموع اين مراحل است؛ مى فرمايد: «فَتَبارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخالِقِينَ»؛ آفرين بر آن علم و حكمتى كه اين همه استعداد و شايستگى را در چنان موجود ناچيزى آفريده و آفرين بر او و بر خلقت بى نظيرش. «تبارك» از مادّه «برك» (بر وزن برگ) به معنى سينه شتر است؛ و از آنجا كه وقتى شتر سينه بر زمين مى نهد داراى نوعى ثبات مى شود اين واژه به معنى ثبات و دوام آمده است؛ و از آنجا كه هر نعمتى مداوم باشد داراى اهميّت بيشترى است چنين نعمت هايى را با بركت مى نامند. در واقع به كار رفتن اين واژه در مورد خداوند اشاره به عظمت و ثبات و جاودانگى ذات پاك او است.
همچنین در آیه 42 سوره زمر اشاره به مسأله بقاء روح مى كند؛ با اين تعبير كه مى گويد: (خداوند ارواح را به هنگام مرگ مىگيرد و قبض مىكند)؛ «اَللهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حِيْنَ مَوْتِها». با توجّه به اينكه «توفى» به معنى قبض كردن و دريافت كامل است و «انفس» به معنى ارواح مى باشد؛ روشن مى شود كه در حال مرگ روح به طور كامل به فرمان خدا از بدن جدا مى شود، ولى به هنگام خواب اين جدايى به طور ناقص صورت مى گيرد؛ «وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها». سپس به عدم بازگشت بعضى از ارواح در حال خواب و بازگشت بعضى ديگر تا سرآمد و اجل معيّنى، اشاره كرده؛ و مىافزايد: (در اينها نشانه هايى است از عظمت و قدرت خداوند براى كسانى كه تفكر و انديشه مى كنند)؛ «اِنَّ فِى ذلِکَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُوْنَ».(7)
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه انسان تركيبى از روح و جسم است؛ و روح گوهر غير مادّى است، و خواب مرحله ضعيفى از مرگ و ضعيف شدن رابطه روح و جسم است. همچنين استفاده مى شود كه مرگ به معنى فنا و نابودى نيست؛ بلكه نوعى بقا و ادامه حيات است.
نتيجه اينكه: روح انسانى با تمام قوا و نيروهايش كه از پيچيده ترين و شگفت انگيزترين پديده هاى جهان هستى است از نشانه هاى بزرگ خدا است. حال چگونه ممكن است خالق اين همه علم و قدرت و فكر و انديشه و ذوق و ابتكار و اراده و تصميم، طبيعت بى شعورى باشد كه فاقد هرگونه علم و فكر و انديشه و ابتكار است.
بلكه به عكس اين قطره ها و جويبارهاى كوچك نشانه وجود اقيانوس بزرگى است كه اينها همگى از آن سرچشمه گرفته، و اين شعاع هاى كمرنگ پرتوى از آن آفتاب بزرگ است.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.