پاسخ اجمالی:
زنده ماندن یونس نبی در دل نهنگ یک معجزه الهی می باشد. معجزه متکى به نیروى الهى است و هرگز به معناى انجام یک محال عقلى و به معناى برهم زدن قانون علیّت نیست. دو وجه برای زنده ماندن در شکم ماهی در این مدت ممکن است: 1) ماهی که او را بلعیده به خواست الهی شرایطی داشته که امکان زنده ماندن انسان در شکم او وجود داشته است. 2) خداوند در دل ماهی قدرت زنده ماندن را به حضرت یونس(ع) عطا کرد.
پاسخ تفصیلی:
قرآن در آیات 139- 145می گوید: «وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ»؛ (و یونس از پیامبران [ما] بود. * [به خاطربیاور] زمانى را که به سوى کشتى پر [از جمعیّت و بار] فرار کرد. * و با آنها قرعه افکند، و [قرعه به نام او افتاد و] مغلوب شد. * [او را به دریا افکندند] و ماهى عظیمى او را بلعید، در حالى که درخور سرزنش بود. * و اگر او از تسبیح کنندگان نبود، * تا روز قیامت در شکم آن [ماهى] مى ماند! * سرانجام [او را رهایى بخشیدیم و] او را در سرزمینى خالى از گیاه افکندیم در حالى که بیمار بود).
از این آیات بر می آید که یونس نبی مدتی را در دل نهنگ زندگی کرد و سپس در ساحل سرزمینی افکنده شده است؛ چطور ممکن است نهنگ یک انسان را ببلعد و او نه تنها زنده بماند، بلکه مدتی نیز در شکم ماهی زندگی کند؟!
قبل از پاسخ به مسأله زنده ماندن یونس نبی در دل نهنگ - که یک معجزه الهی می باشد - لازم است توضیح اجمالی راجع به «معجزه» بدهیم، سپس به امکان یا عدم امکان این اتفاق بپردازیم.
خصوصیّات اعجاز:
براى ریشه اصلى «اعجاز» دو معنا ذکر شده است: «ضعف» و «دنباله هر چیزى» ولى راغب در مفردات این دو معنا را به یکى باز مى گرداند و معناى اصلى را همان «دنباله هر چیزى» مى داند، و از آن جا که افراد ضعیف و ناتوان به دنبال مى افتند، این واژه به معناى «ضعف» آمده، و از آن جا که معجزات انبیا آن چنان است که اگر دیگران بخواهند با آن مقابله به مثل کنند ناتوان مى شوند واژه اعجاز بر آن اطلاق شده.(1)
به هر حال، «معجزه» در تعریفى که علماى عقاید براى آن ذکر کرده اند، عبارت از چیزى است که شرایط سه گانه زیر در آن جمع باشد:
1. کار خارق العاده اى باشد که به کلّى خارج از توانایى نوع بشر است، و حتى بزرگترین نوابغ جهان از آوردن مثل آن عاجز باشند. در اینجا فرقی نمی کند فعلی توسط صاحب معجزه انجام شود، مثل زنده کردن مرده، یا اینکه صاحب معجزه در شرایط خارق العاده ای قرار بگیرد، مثلا در شکم ماهی زنده بماند یا آتش بر او سرد شود.
2. همراه با ادعاى نبوّت یا امامت از سوى خدا بوده باشد یا به تعبیر دیگر به عنوان سندى بر حقانیت مدعّى رسالت و امامت باشد، نه اینکه حتما همزمان با وقوع معجزه ادعای نبوت یا امامت شود.
3. همراه با «تحدّى» یعنى دعوت به معارضه و مقابله به مثل گردد، یعنى مدعى نبوت یا امامت اعلام کند که اگر مى گویید این کار از سوى خدا نیست همانند آن بیاورید.
از آنچه گفته شد امور زیر را مى توان نتیجه گرفت:
الف) معجزه متکى به نیروى الهى است، و با کارهاى نوابغ جهان و اکتشافات حیرت انگیز علمى قابل مقایسه نمى باشد، فى المثل یک کودک هفت ساله نابغه ممکن است سخنرانى فصیح و بلیغ و ماهرانه و پرمحتوایى داشته باشد، این یک نبوغ است، ولى یک طفل نوزاد، (عادتاً) ممکن نیست زبان به سخن بگشاید و با فصاحت سخن بگوید که: «من بنده خدا هستم، کتاب آسمانى به من داده شده، و پیامبرم»! آن چنان که در آیه 30 سوره مریم درباره مسیح مى خوانیم: «قَالَ انِّى عَبْدُاللَّهِ اتَانِىَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنى نَبِیّاً». در اینجا حضرت عیسی در کودکی اعلام پیامبری کرد و صحبت کردن در گهواره خود دلیل بر صحت این ادعا بود.
ب) معجزه به معناى انجام یک محال عقلى نیست؛ زیرا محال عقلى از دایره قدرت بیرون است و به حکم عقل غیر ممکن می باشد (خواه محال عقلی محال ذاتى باشد مانند اجتماع نقیضین و ضدین در محل واحد و در زمان واحد، یا محال بالغیر، مانند کارى که وجود آن سرانجام منتهى به یک محال عقلى مى شود)، مثل این که پیامبرى بخواهد صخره عظیمى را در پوست یک تخم مرغ جا دهد بى آن که صخره کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ گردد. در اینجا منتهی به محال عقلی می شود؛ زیرا لازمه آن این است که صخره هم کوچک باشد هم کوچک نباشد.
بنابراین محالات عقلى نه در بحث اعجاز و نه در هیچ بحث دیگرى قابل طرح نیست؛ آنچه قابل طرح است محال عادى مى باشد. بنابراین معجزه فقط یک محال عادى است.
ج) معجزه به معناى برهم زدن قانون علیّت نیست: اصل علیت نه تنها جزء اوّل مسلّم علوم بشرى است، در فلسفه نیز این موضوع جزء ابتدایى ترین و مسلّم ترین مسائل محسوب مى شود که هیچ حادثه اى بدون علت امکان وجود ندارد؛ قائلین به معجزه این اصل مسلم را انکار نمى کنند.
بنابراین معجزات حتماً داراى علت هستند؛ ممکن است این علت علت ماوراى طبیعى باشد (زیرا عالم منحصر به عالم ماده و طبیعت نیست) و یا حتى ممکن است یک علت طبیعى ناشناخته باشد (یعنى علتى که شناخت آن براى افراد بشر بدون اتکا بر علم و قدرت پروردگار امکان پذیر نیست. بنابراین هرگاه انسانى به این «عامل طبیعى ناشناخته» دست پیدا کند حتماً متکى به یک نیروى الهى است.
معجزات انبیا، از جمله زنده ماندن حضرت یونس در دل نهنگ، ممکن است از نوع اوّل یا از نوع دوّم باشد، زیرا هر دو براى اثبات ارتباط آنها با خدا یکسان است.
قرآن مجید نیز کراراً روى قانون علیت تکیه کرده و آن را به عنوان یک اصل مسلم، چه در عالم طبیعت و آفرینش، و چه در زندگى اجتماعى انسان ها، و چه در زندگى فردى و خصوصى هر انسان، پذیرفته، و آیات بى شمارى در این زمینه وجود دارد، بنابراین هرگز نمى گوید معجزات معلول بدون علت اند.(2)
با این توضیحات سراغ بحث زنده ماندن حضرت یونس(علیه السلام) در دل نهنگ می رویم:
حضرت یونس پس از آنکه از هدایت قوم خود نا امید شد، آنها را نفرین کرد. به او وحى آمد که در فلان زمان عذاب الهى نازل مى شود. هنگامى که موعد عذاب نزدیک شد، یونس - در حالى که خشمگین بود - از میان آنها بیرون رفت تا به ساحل دریا رسید. در آنجا یک کشتى پر از جمعیت و بار را مشاهده کرد و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند. وقتی با کشتی از ساحل دور شد، طبق برخی نقلها ماهی عظیمی سر راه را بر کشتى گرفت و دهان باز کرد؛ گویى غذایى مى طلبد. سرنشینان کشتى گفتند به نظر مى رسد گناهکارى در میان ما است! (که باید طعمه این ماهى شود، و چاره اى جز استفاده از قرعه نیست). طبق برخی نقلها هم دریا طوفانی شد و لازم بود برای سبک شدن کشتی، بعضى از افراد را به دریا بیافکنند. در هر صورت قرعه افکندند و قرعه به نام یونس درآمد! او را به دریا انداختند و طبق آنچه در آیه 142 سوره صافات می خوانیم: «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ»؛ (ماهی عظیمی او را در کام خود فرو برد، در حالى که مستحق ملامت بود).
مسلم است این ملامت و سرزنش به خاطر ارتکاب گناه کبیره یا صغیره اى نبود، بلکه علت آن تنها ترک اولایى بود که از او سر زد، و آن عجله در ترک قوم خویش و هجرت از آنان بود.
اما خدا به این حیوان عظیم فرمان تکوینى داد که کمترین آزارى را به بنده اش «یونس» نرساند؛ او باید یک دوران زندان بى سابقه را طى کند و متوجه ترک اولاى خود شود و در مقام جبران بر آید.(3)
دلیل روشنى در دست نیست که یونس چه مدتى در شکم ماهى ماند؟ چند ساعت، یا چند روز، و یا چند هفته، در بعضى از روایات نه ساعت، و بعضى سه روز، و بعضى بیشتر، و حتى تا چهل روز گفته اند، ولى مدرک مسلمى بر هیچیک از این اقوال وجود ندارد.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) توقف یونس در شکم ماهى 9 ساعت ذکر شده است.(4) و در حدیث دیگری سه روز نقل شده است.(5) بعضى از مفسران اهل سنت مدت آن را یک ساعت هم ذکر کرده اند.(6)
هر چه باشد، بدون شک این توقف یک امر عادى نیست؛ انسان نمى تواند بیش از چند دقیقه در محیطى که هوا وجود ندارد زنده بماند، و اگر مى بینیم جنین در شکم مادر ماهها زنده مى ماند به خاطر این است که هنوز دستگاه تنفس او به کار نیفتاده و اکسیژن لازم را تنها از طریق خون مادر دریافت مى کند. اما عادی نبودن این مقدار از توقف و درعین حال زنده ماندن به معنی محال بودن هم نیست.
دو وجه برای امکان زنده ماندن حضرت یونس در دل این ماهی بزرگ امکان پذیر است:
1. ماهی که او را بلعیده به خواست الهی شرایطی داشته که امکان زنده ماندن انسان در شکم او وجود داشته است؛ چنانکه در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْحُوت أَنْ خُذهُ وَ لَا تَخْدِش لَهُ لَحْماً وَ لَا تَکْسِر لَهُ عظَماً»(7)؛ (خداوند به آن ماهى وحى فرستاد که او را فرابگیر ولی به هیچ گوشتی از او آسیب مرسان و هیچ استخوانى را از او مشکن).
ضمن اینکه وجود چنین ماهی هاى بزرگ که انسان در دل او جای گیرد در گذشته و امروز مطلب عجیبى نیست. هم اکنون ماهی هاى عظیمى به نام «بالن» موجود است که بیش از 30 متر طول دارد و بزرگترین حیوان روى زمین است و جگر او بالغ بر یک تن مى شود!(8) فقط بحث زنده ماندن در شرایطی که اکسیژن کافی وجود ندارد مطرح می باشد که آن هم امر محالی نیست و موارد زیادی در طول تاریخ نقل شده که برخی مدتها در جایی که اکسیژن کافی وجود نداشته حبس شده اند اما زنده مانده اند، مانند موارد فراوانی که مدتها از زیر آوار زنده بیرون آمده اند.
2. خداوند در دل ماهی قدرت زنده ماندن را به حضرت یونس(علیه السلام) عطا کرد، به این معنی که به ایشان توان مقاومت در آن شرایط را عطا نموده است. در آیات 87 تا 88 سوره انبیاء می خوانیم: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»؛ (و ذا النون [یونس] را [به یاد آور]، در آن هنگام که خشمگین [از میان قوم خود] رفت، و چنین مى پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت، [اما موقعى که در کام نهنگ فرو رفت] در آن ظلمتها [ى متراکم] فریاد زد خداوندا! جز تو معبودى نیست، منزهى تو، من از ستمکاران بودم * ما دعاى او را به اجابت رساندیم، و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، و همین گونه مؤمنان را نجات مى دهیم). طبق این آیات حضرت یونس(علیه السلام) بعد از اینکه به اشتباه خود در مورد ترک قومش پی برد و با اخلاص خدا را صدا زد، خداوند به فریادش رسید و او را از آن مهلکه به طرز معجزه آسایی نجات داد؛ چنانکه بارها در طول تاریخ گرفتاران زیادی با اخلاص کامل به خداوند توسل جسته و از گرفتاری نجات پیدا کرده اند و در آینده نیز این امداد الهی برای گرفتاران وجود خواهد داشت؛ لذا همان خدایى که ابراهیم(علیه السلام) را در دل آتش سالم نگه داشت، و موسى و بنى اسرائیل را با ایجاد جاده هاى خشک در وسط دریا از غرقاب نجات داد، و نوح(علیه السلام) را به وسیله کشتى ساده اى از آن طوفان عظیم و گسترده رهایى بخشید و سالم به زمین فرود آورد، و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را با جسم او به معراج برد (درحالیکه دانشمندان مدتها سفر به فضا را محال می دانستند)، همان خداوند قدرت دارد که بنده اى از بندگان خاصش را مدتى در شکم ماهى عظیمى سالم نگه دارد.(9)
اینکه بشر نمی تواند زنده ماندن در چنین شرایطی را تحلیل کند هرگز به معنی محال بودن آن نیست؛ چنانکه یک روز بود که درباره امکان عقلى سفر به آسمانها تردید مى شد، ولى امروز دیگر آن تصور وجود ندارد؛ زیرا آن افلاک خیالى که آن زمان به آن معتقد بودند اصولا وجود خارجى ندارد که عبور از آن محال باشد.(10)
البته لازم به ذکر است که گرچه نمى دانیم یونس چه مدت در شکم ماهى بود، ولى مسلم است هر چه بود نمى توانست از عوارض آن بر کنار بماند. درست است که فرمان الهى صادر شده بود که یونس هضم و جذب بدن ماهى نشود، اما این بدان معنى نبود که آثارى از این زندان را به همراه نیاورد. لذا جمعى از مفسران نوشته اند که او به صورت جوجه نوزاد و ضعیف و بى بال و پر از شکم ماهى بیرون آمد، به طورى که توان حرکت نداشت. باز در اینجا لطف الهى به سراغ او آمد، چرا که بدنش بیمار و آزرده، و اندامش خسته و ناتوان بود، آفتاب ساحل او را آزار مى داد، پوششى لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد، قرآن در آیه 146 سوره صافات مى گوید: «وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ»؛ (ما کدوبنى بر او رویانیدیم) تا در سایه برگهاى پهن و مرطوب آن بیارامد.
کدوبن علاوه بر اینکه برگهاى پهن و پرآبى دارد و مى توان از آن سایبان خوبى تهیه کرد، مگس نیز بر برگهاى آن نمى نشیند، و یونس به خاطر توقف در شکم ماهى پوست تنش آن قدر نازک و حساس شده بود که از نشستن حشرات بر آن رنج مى برد، او اندام خود را با این کدوبن پوشانید تا هم از سوزش آفتاب در امان باشد و هم از حشرات.(11)
در نتیجه ماجراى یونس بدون شک یک اعجاز است و این نخستین اعجازى نیست که در قرآن با آن روبرو مى شویم.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.