پاسخ اجمالی:
توحید ذاتى یعنى یکتایى ذات پاک خداوند به عنوان خالق تمام جهان هستى که مبدأ تمام امور است. مراد از توحید صفاتى این است که هر یک از صفات خداوند عین دیگرى است؛ بر خلاف صفات انسان که هر یک از صفات او غیر از دیگرى است. تفسیر دیگرى نیز براى توحید صفاتى و جود دارد و آن این که صفات خداوند را هیچ موجود دیگرى ندارد و او در صفاتش یکتاست. امام علی(ع) می فرماید: «هر کس خدا را [با صفاتى همچون صفات مخلوقات] توصیف کند، او را با امور دیگرى قرین دانسته و دوگانگى در ذات او قائل شده و به راستى او را نشناخته است».
پاسخ تفصیلی:
از مهم ترین مسائل درباره معرفة اللَّه، معرفت مسأله توحید و یگانگى ذات پاک اوست، در واقع توحید تنها یکى از اصول دین نیست، بلکه روح و خمیر مایه تمام عقاید اسلامى است. توحید خود شاخه های مختلفی دارد که از مهمترین آنها توحید ذاتی و صفاتی می باشد.
توحید ذاتی:
توحید ذاتى یعنى، یکتایى ذات پاک خداوند به عنوان خالق تمام جهان هستى که مبدأ تمام امور است؛ در مقابل دو گانه پرستان و ثنویین که براى عالم هستى دو مبدأ قائل بودند: «یزدان» و «اهریمن». آنها مى گفتند: انسان از خیر و شر آفریده شده است و آفریننده خیر نمى تواند آفریننده شر باشد همان گونه که آفریننده شر نمى تواند خالق خیر باشد؛ در نتیجه قائل به وجود دو مبدأ بودند، «یزدان» مبدأ تمام امور خیر و «اهریمن» مبدأ تمام امور شر. اما ادیان توحیدى، بویژه دین اسلام، با این عقیده به مبارزه برخاست. از دیدگاه یک مسلمان، شرّى در عالم و جود ندارد؛ بلکه هرچه هست خیر است. این انسان هاى بد هستند که از آن سوء استفاده مى کنند؛ مثلًا قدرت، مال و ثروت، مقام و حتّى شهوات خیر هستند؛ ولى انسان بد از این ها استفاده نامشرع مى کند و به وسیله آن شر مى آفریند؛ پس سوء استفاده از چیزى دلیل بر شر بودن آن نیست.
در میان سایر جانداران نیز این قاعده جارى است؛ مثلًا سمومى که حیوانات سم دار دارند نیز شرّ نیست؛ چون از یک سو و سیله دفاعى آن حیوان در مقابل خطرات مختلف است و از سوى دیگر، با این سموم، بسیارى از داروهاى حیاتبخش ساخته مى شود. بسیارى از شرکت هاى داروسازى در دنیا، انواع حیوانات سمّى را پرورش مى دهند و از سموم آنها دارو تهیّه مى کنند.
نتیجه این که در جهان شرّى وجود ندارد تا نیاز به دو مبدأ باشد؛ بلکه هرچه هست خیر است و مبدأ جهان نیز واحد است، بنابراین منشأ و مبدأ تمام امور در جهان هستى فقط ذات پاک خداوند یکتا است. این را توحید ذاتى گویند.(1)
توحید صفاتی:
مراد از توحید صفاتى این است که هر یک از صفات خداوند عین دیگرى است؛ بر خلاف صفات انسان که هر یک از صفات او غیر از دیگرى است؛ مثلًا، بازوان مظهرى از قدرت او، و ابزار عقل و علم او مغز اوست؛ امّا خداوند تمام ذاتش قدرت است، تمام ذاتش علم است؛ قدرتش عین علمش و علمش عین قدرتش است.(2) اگر صفات خدا را خارج از ذاتش بدانیم لازم است آنها را مانند ذات او ازلى و ابدى و بی نهایت بدانیم، در این صورت هم او را محدود کرده ایم و هم شبیه و مانندى براى او قائل شده ایم.(3)
تفسیر دیگرى نیز براى توحید صفاتى و جود دارد و آن این که صفات خداوند را هیچ موجود دیگرى ندارد و او در صفاتش یکتا و بى همتاست! زیرا علم و قدرت و رحم و حکمت و مانند آن در خداوند بطور استقلالى وجود دارد و خداوند اینها را از دیگرى نگرفته است؛ ولى علم انسان، علم استقلالى نیست؛ بلکه از ناحیه خداوند است؛ همان گونه که قدرت او، قدرت استقلالى نیست و خداوند به او عنایت نموده است؛ همچنین در سایر صفات.(4)
توحید ذاتی و صفاتی در کلام امام علی(ع):
تفسیر دقیق از توحید ذاتی و صفاتی را در کلمات معصومین(علیهم السلام) باید جستجو کنیم تا گرفتار شرک نگردیم، امام علی(علیه السلام) در تعبیر بسیار زیبایی در این باره مى فرماید: «کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ»(5)؛ (کمال اخلاص براى او، نفى صفات ممکنات از اوست؛ زیرا هر صفتى [از صفات ممکنات] گواهى مى دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفى [از ممکنات] شهادت مى دهد که غیر از صفت است).
در حقیقت براى اخلاص در توحید باید هر گونه صفاتى را که مخلوق دارد از او نفى کرد، خواه این صفت، داشتن اجزاى ترکیبى باشد یا غیر آن. چه این که مى دانیم تمام ممکنات حتى عقول و نفوس مجرّده نیز در واقع مرکّبند (حد اقل ترکیبى از وجود و ماهیّت) حتى مجرّدات، یعنى موجودات ما فوق مادّه نیز از این ترکیب برکنار نیستند و امّا موجودات مادّى، همه داراى اجزاى خارجى مى باشند، ولى ذات پاک خداوند نه اجزاى خارجى دارد و نه اجزاى عقلى، نه در خارج قابل تجزیه است و نه در فهم و درک ما، و کسى که به این حقیقت توجّه نکند توحید خالص را نیافته است و از این جا روشن مى شود، این که مى فرماید: کمال توحیدش نفى صفات از اوست، نه به معناى نفى صفات کمالیه است، چرا که تمام صفات کمال اعمّ از علم و قدرت و حیات و غیر آن همه از آن اوست، بلکه منظور صفاتى است که ما همیشه به آنها خو گرفته ایم و آنها را شناخته ایم یعنى صفات مخلوقات که همه جا آمیخته به نقص است. مخلوقات داراى علم و قدرتند امّا علم و قدرتى ناقص و محدود و آمیخته با جهل و ضعف و ناتوانى، در حالى که ذات پاک خداوند از چنین علم و قدرتى منزّه است.
شاهد گویاى این سخن گفتارى است که خود امام علی(علیه السلام) در ذیل این خطبه درباره فرشتگان دارد، مى فرماید: «لَا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لَا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ»(6)؛ (آنها هرگز پروردگار خود را با قوّه وهم تصویر نمىکنند و صفات مخلوقات را براى او قائل نمىشوند».
اضافه بر این، صفات مخلوقات همیشه از ذات آنها جداست، یا به تعبیر دیگر صفاتى است زاید بر ذات. انسان چیزى است و علم و قدرت او چیز دیگر و به این ترتیب وجود او مرکّب از این دو است، در حالى که صفات خدا عین ذات اوست و هیچ گونه ترکیبى در آنجا راه ندارد.
در حقیقت بزرگترین خطر در مسیر توحید و خداشناسى، افتادن در وادى «قیاس» است یعنى مقایسه صفات خدا با صفات مخلوقات که آمیخته به انواع نقصها و کاستیهاست و یا اعتقاد به وجود صفات زاید بر ذات است، آن گونه که اشاعره (گروهى از مسلمانان) به آن گرفتار شده اند.(7) به همین دلیل خود امام(علیه السلام) در جمله بعد فرمود: «زیرا هر صفتى [از صفات ممکنات] گواهى مى دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفى [از ممکنات] شهادت مى دهد که غیر از صفت است».
این بیان در واقع یک دلیل منطقى روشن است که مى فرماید: صفات زاید بر ذات، به زبان حال گواهى مى دهند که از موصوف جدایند و هر موصوف گواهى مى دهد که با صفت دوتاست، مگر این که صفات او را عین ذاتش بدانیم و معتقد باشیم خداوند ذاتى است که تمامش علم و تمامش قدرت و تمامش حیات و ازلیّت و ابدیّت است، هر چند درک چنین معنایى براى ما که تنها با صفات مخلوقات خو گرفته ایم و انسان را چیزى و علم و قدرت او را چیزى اضافه بر ذات او مى دانیم بسیار دشوار است (چرا که وقتى از مادر متولّد شد نه علم داشت و نه قدرت سپس صاحب علم و قدرت شد).
سپس حضرت در ادامه این سخن و تکمیل آن، جمله هایى بسیار کوتاه و پرمعنى بر آن مى افزاید و مى فرماید: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ»(8)؛ (هر کس خداوند سبحان را [با صفاتى همچون صفات مخلوقات] توصیف کند، او را با امور دیگرى قرین دانسته و آن کس که او را با چیز دیگرى قرین کند، دوگانگى در ذات او قائل شده و کسى که دوگانگى براى او قائل شود، اجزایى براى او پنداشته و هر کس براى او اجزایى قائل شود، به راستى او را نشناخته است»!
در واقع کلام امام(علیه السلام) ناظر به این معنى است که اثبات صفاتى همانند مخلوقات، براى خدا لازمه اش ترکیب در وجود مقدّس اوست، یعنى همان گونه که انسان ترکیبى از ذات و صفات است او نیز باید چنین باشد و این معنى با واجب الوجود بودن سازگار نیست؛ زیرا هر مرکّبى نیاز به اجزاى خود دارد و نیاز داشتن (فقر) با واجب الوجود بودن سازگار نمى باشد.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.