پاسخ اجمالی:
انسان موجودی «مختار» است، که بر مبنای اختیار و انتخاب خویش، اقدام به انتخاب همسر و تشکیل زندگی می نماید. لذا «انتخاب درست یا غلط انسان» و همچنین داشتن «دانش و مهارتهای زندگی و همسرداری»، تعیین کننده تلخیها و شیرینیهای بعد از ازدواج خواهد بود. بنابراین اعتقاد به امور موهومی چون: قسمت، بخت، اقبال، شانس، طالع، تصادف، و مانند اینها هیچ کدام پایه و اساسی ندارند و از لحاظ شرع و عقل فاقد اعتبار هستند.
پاسخ تفصیلی:
ازدواج یکی از زیباترین اتفاقات زندگی انسان است که تامین کننده نشاط، شادابی، آرامش، و تکامل روحی و جسمی انسان در عرصه حیات است و در دین مبین اسلام توجه فراوانی به آن شده است. احساس خوشبختی و آرامش در کنار همسر یکی از اهداف ازدواج است.
تحقق این هدف والا قطعا نیازمند «شناخت دقیق و رعایت اصول انتخاب همسر» و «فراگیری مهارتهای زندگی و همسرداری» است که متاسفانه در برخی موارد عدم رعایت این اصول منجر به وقوع اتفاقاتی تلخ و ناگوار در زندگی می شود و زن و شوهر احساس بدبختی و افسردگی و شکست در امر ازدواج می کنند.
برخی افراد این بدبختیها و خوشبختیهای بعد از ازدواج را به اشتباه به عاملی بنام «قسمت» نسبت می دهند، بدین معنا که برای هر کسی در مورد همسر آینده اش، از همان روز ازل قسمت و سرنوشت مشخصی قرار دارد که غیر قابل تغییر است و بنا بر همین تفکر غلط سایر تلخیها و شیرینیهای بعد از ازدواج را هم ناشی از همان قسمت می دانند. شاید برخی به خاطر عدم فهم صحیح مسئله قضا و قدر چنین می پندارند که آفریدگار جهان سرنوشت هر فردی را معین کرده و ما ناگزیریم از آن سرنوشت پیروی کنیم و نمی توانیم سرنوشت خود را تغییر دهیم. چنین پندار غلطی از تقدیر خرافه و افسانه ای بیش نیست و حقیقت آنست که این خود انسان است که با اراده و اختیار خویش تقدیر خود را می سازد و آثار خوب یا بد اعمال او به خود او و اختیار و انتخابش بر می گردد.
توضیحی پیرامون قضا و قدر الهی و اراده انسان:
بعضی از مردم قضا و قدر را چنین تفسیر مى کنند که سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطّلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده است، بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنى از مادر متولّد مىشود که قابل دگرگونى نیست. هر انسانى نصیب و قسمتى دارد که ناچار باید به آن برسد، چه بخواهد و چه نخواهد، و کوششها و تلاشها براى تغییر سرنوشت، نصیب و قسمت، و قضا و قدر بیهوده و مبارزه با مشیّت الهى است.
امّا این تفسیر بشدّت از طرف اسلام محکوم شده است و قبول آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامى را، از قبیل تکلیف، جهاد، سعى و کوشش، استقامت، پاداش و کیفر، بهشت و دوزخ، سؤال و حساب و ... به هم مىریزد، و مفهومى براى آنها باقى نمىگذارد. براى روشن شدن این حقیقت لازم است تفسیر صحیح این دو کلمه را در منابع اصیل اسلامى مورد بررسى قرار دهیم.
«قضا» در اصل به معنا حکم و فرمان و «قدر» به معنا اندازهگیرى است که گاهى قضا و قدر در زمینه «احکام تکوینى» و جهان آفرینش به کار مىرود و گاهى در زمینه «احکام تکلیفى و تشریعى».
منظور از قضا و قدر تکوینى این است که هر حادثه، پدیده و هر موجودى در عالم، علّت و اندازهاى دارد، نه چیزى بدون علّت بوجود مىآید و نه بدون اندازهگیرى معیّن.
فرض کنید سنگى پرتاب مىکنیم و شیشهاى مى شکند، شکستن شیشه یک حادثه است که به یقین علّتى دارد، این که مىگوییم داراى علّت است، «قضاى تکوینى» است و به طور قطع میزان شکستگى و اندازه و حدود آن به کوچکى و بزرگى سنگ، قوّت و فشار دست، نزدیکى و دورى فاصله و مانند اینها بستگى دارد؛ ارتباط حادثه فوق، با چگونگى علّت آن، همان «قدر تکوینى» مىباشد، بنابراین به طور خلاصه به یک معنا قضا و قدر، به رسمیّت شناختن قانون علیّت و نظام خاصّ علّت و معلول است.
اما قضا و قدر تشریعى به معناى فرمان الهى در تعیین وظایف فردى و اجتماعى انسانها و مقدار و حدود این وظایف است، مثلًا اینکه مى گوییم نماز واجب است، خود یک فرمان الهى و قضاى تشریعى است، سپس وقتی مىگوییم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است، این خود یک قدر الهى و تشریعى است.
اکنون می توان گفت که اعمال بشر بدون شک در قلمرو قضا و قدر تکوینى است، زیرا همان طور که گفتیم طبق قضا و قدر تکوینى، سلسله نظام علّت و معلول به خداوند منتهى مىشود، ولى این موضوع هیچ گونه مخالفتى با آزادى اراده و اختیار و مسئولیّت انسان در برابر اعمال او ندارد.
توضیح این که اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، امّا استناد آن به خود او به خاطر این است که با آزادى اراده و اختیار، آن را انجام مىدهد، و امّا استناد آن به خدا به خاطر این است که هستى انسان و تمام نیروهاى او و حتّى آزادى اراده او نیز از ناحیه خالق هستی است.
قابل توجّه این که، طبق قانون علّت و معلول، این نیروها لحظه به لحظه از ناحیه مبدأ هستى به انسان مىرسد، بنابراین هر لحظه بخواهد، هستى، قدرت و آزادى اراده او را مىگیرد و به این ترتیب انسان در اعمال خود هیچ گاه نمی تواند خدا را مغلوب ساخته و از محیط قدرت او گامی بیرون نهد، بلکه اوست که مى خواهد انسان آزاد باشد و مسیر تکامل را با پاى خود طى کند، ولى با تمام این اوصاف، به خاطر وجود اراده و اختیار، اعمال انسان مستند به خود انسان نیز هست و مسئولیّت آنها را به دوش مىکشد.
این موضوع درست به آن مى ماند که ما سوار یک قطار برقى شده باشیم که انرژى لازم براى حرکت را از سیم مخصوصى که در سرتاسر جاده کشیده شده و با حلقهاى به آن مربوط است دریافت مىدارد، از نظر تکوینى ما آزادیم که این قطار را به هر سو که مىخواهیم ببریم، به سوى اهداف پاک ومقدّس و یا به سوى اهداف ناپاک و غیر مشروع، ولى در عین حال از نظر مقرّرات قانونى به ما دستور دادهاند که مسیر اوّل را بپیماییم نه مسیر دوّم را.
بدیهى است آن کس که سرپرست مرکز مولّد برق است، هر لحظه اراده کند، مىتواند جریان برق را قطع نماید و قطار ما را در جاى خود، در همان لحظه، میخکوب کند، ولی در عین حال به ما مهلت مىدهد، تا مسیر خود را انتخاب کنیم. در این جا رفتن ما به یکى از این دو مسیر به طور قطع هم به او و هم به ما استناد دارد، ولى استناد به او هیچ گاه از ما سلب مسئولیّت نمی کند، بلکه با احساس آزادى به ما تحرّک مىبخشد. پس افعال انسان دو فاعل دارد، یکی خدا و دیگری انسان که در طول هم قرار دارند، نه در عرض هم و به همین دلیل تضادّى با یکدیگر ندارند.(1)
در قرآن نیز آیات زیادى وجود دارد که با وجود قضا و قدر الهی به صراحت به نقش انسان و اراده و اختیار او در تعیین سرنوشتش اشاره دارد و انسان را در برابر اعمال خود مسئول مىشناسد که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»(2)؛ (هر کس در گرو اعمال خویش است).
«وَ أَنْ لَیْسَ لِلإنْسانِ إلَّامَا سَعَى»(3)؛ (و این که براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست).
«إنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأنْفُسِهِمْ»(4)؛ (خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمىدهد مگر آن که آنان آن چه در خودشان است تغییر دهند).
این آیات به روشنی بیان می کنند که سرنوشت انسانها معلول قضا و قدر جبرى نیست، بلکه معلول تلاش و مجاهدتها و یا سستى و تنبلى، خود آنهاست.
نتیجه:
بنابر این توضیحات اعتقاد به امور موهومی چون: بخت، اقبال، قسمت، شانس، طالع، تصادف، و مانند اینها هیچ کدام پایه و اساسی ندارند و از لحاظ شرع و عقل فاقد اعتبار هستند و حقیقت اینست که انسان موجودی مختار و انتخابگر است، که بر مبنای همین اختیار و انتخاب خویش، اقدام به انتخاب همسر و تشکیل زندگی می نماید. لذا «انتخاب درست یا غلط انسان تعیین کننده تلخیها و شیرینیهای بعد از ازدواج خواهد بود».
لذا اگر انسان بر اساس معیارهای دینی و آگاهی و تحقیق و مشورت با افراد دانا و مورد اعتماد، خصوصا پدر و مادر اقدام به اتخاب همسر نماید تا حدود زیادی می تواند در امر ازدواج موفق باشد، اما اگر انسان صرفا بر اساس احساسات و عشقهای کاذب و زودگذر، و بدون آگاهی و تحقیق و مشورت و رعایت معیارهای دینی، اقدام به انتخاب همسر نماید، احتمال عدم موفقیت و بروز مشکلات حاد زناشویی بسیار بالاست.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.