پاسخ اجمالی:
پیش از قرن بیستم اندیشه پیشرفت پژواکی گسترده داشت و آن ها که دستاوردهای آغازین تمدن جدید را لمس کرده بودند، آینده ای سرشار از خوشبختی را برای بشریت پیش بینی می کردند. اما با ورود به قرن بیستم و ظهور پیامدهای تمدن جدید مانند بحران های اقتصادی و فرهنگی و ... دوران تجدد در سراشیبی قرار گرفت. از این رو منتقد شهیر فرانسوی «رنه گنون» می نویسد: «با سنجش مزایا و معایب این تمدن، این خطر در پیش است که نتیجه این سنجش، سخت منفی باشد».
پاسخ تفصیلی:
تا پیش از قرن بیستم، اندیشه ترقّی و پیشرفت، پژواکی بس گسترده و عمیق و شوق انگیز داشت و آن ها که دستاوردهای آغازین تمدن جدید را لمس کرده بودند، آینده ای سرشار از خوشبختی و بهروزی را برای بشریت، پیش بینی می کردند اما با ورود به قرن بیستم و ظهور برخی از نتایج و پیامدهای تمدن جدید و رخداد دو جنگ جهانی، حباب های غرور و خوشبختی، یکی پس از دیگری، شروع به ترکیدن نمود و جنبه های سراب گونه و بحران زای مذهب و ترقی و تجدد، رو به آشکار شدن گذاشت و اکنون دیگر زمزمه پایان دوران تجدد به گوش می رسد.
این روزها انسان متمدن، از چیزهایی احساس ترس و هراس می کند که سال ها پیش، از آن ها بی خبر بود. سال ها پیش، بر این باور بود که در جهانی زندگی می کند که پیشرفت اقتصادی آن نهایتی ندارد و هیچ مانع و مشکلی بر سر راه پیشرفت به وجود نخواهد آمد. اما جهان در این چند سال اخیر، دگرگونی پیدا کرده و جوانانی که در دنیای رونق و فراوانی، چشم به جهان گشوده اند، اکنون در جهان بحران اقتصادی، زندگی می کنند و همه عناصر ایمنی و اطمینان بخش این قسم از زندگی، دستخوش تزلزل شده که چه بسا موجب تغییرات غیر منتظره و باورنکردنی در حیات انسانی شود.
«رنه گنون»، منتقد شهیر فرانسوی، در اثر خود با عنوان «بحران دنیای متجدد» چنین می نویسد: «اگر یک دم از دریچه چشم کسانی بنگریم که تنعّم و رفاه مادی را آرمان خود ساخته و بدین عنوان، از عموم بهبودی هایی که بر اثر پیشرفت و ترقی عصر تجدد در زندگی حاصل گشته، برخوردارند، آیا اینان اطمینان خاطر دارند که فریب نخورده و شیدا نگشته اند؟ آیا حقیقت دارد که ابنای بشر، امروزه خوشبخت تر از روزگاران قدیمند؛ زیرا وسایل ارتباطی سریع تر و چیزهایی دیگر از این قماش، در اختیار دارند و دارای زندگانی متلاطم و طوفانی تر و بغرنج ترند؟
به نظر ما وضع به تمام معنی بر عکس آن می باشد. عدم تعادل و نابسامانی، نمی تواند شرط بهروزی و سعادت راستین باشد. وانگهی، هر چه نیازمندی های آدمی بیشتر باشد، بیشتر معروض خطرِ فاقد بودن چیزی و در نتیجه، دستخوش بدبختی خواهد بود. هدف تمدن متجدد، عبارت است از افزایش نیازمندی های تصنّعی؛ این تمدن بیش از آنچه بتواند ارضا نماید، نیازمندی به وجود می آورد؛ زیرا وقتی آدمی در این راه گام نهاد، ایست و توقف دشوار می باشد و شاید حتی هیچ دلیل و موجبی برای توقف در نقطه ای مشخص وجود نداشته باشد.(1)
او در ادامه می گوید: «آیا معایب این تکامل مادی از مزایایش بیشتر نشده است؟ ما حتی در پیرامون هر آنچه فقط در راه این رشد و تکامل فدا گشته و ارزش آن به نحوی فزون از قیاس، بیش از خود این تکامل بوده است، سخنی بر زبان نمی رانیم... اگر مزایا و معایب و سودها و زیان هایی را که زاده این تمدن است با هم بسنجیم، این خطر در پیش است که نتیجه این سنجش، سخت منفی باشد. اختراعاتی که امروزه با شتابی روزافزون، گسترش می یابند، چنان خطرناکند که نیروهایی را هم - که ماهیت حقیقی شان یکسره حتی بر کسانی که آن ها را به کار می برند ناشناس است - به کار می اندازد و این بی خبری، خود بهترین گواه بر بطلان علم متجدد خواهد بود».(2)
و بالاخره نتیجه می گیرد: «تمدن متجدد، به نحوی از انحا، نابود خواهد گردید، حالا چه اهمیت دارد که این انهدام بر اثر اختلاف افکار و آرای بین خود مردم مغرب باشد؛ یعنی اختلاف آرا و افکار همین ملل یا طبقات اجتماعی آن و یا این که مانند آنچه بعضی ادعا دارند، معلول حملات مشرق زمینیان غربی شده، و یا این که به دنبال مصیبتی عظیم رخ دهد که خود مولود ترقی و پیشرفت علوم است. به هر حال، دنیای مغرب فقط به خاطر خودش و به علت آنچه معلول و مولد خود او است، معروض خطر و نابودی می باشد».(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.