پاسخ اجمالی:
گفتگویی با این مضمون ادعایی میان پادشاه وقت ایران و فرستاده پیامبر اسلام(ص) در هیچ منبع تاریخی وجود ندارد. از جهت محتوایی نیز ادعاهای مطرح شده منطبق با واقعیات آن روز ایران نیست و متاسفانه واقعیات آن روز گویای حقیقتی تلخ است و خلاف آنچه را در این گفتگو آمده نشان می دهد؛ اعتقاد به ثنویت و تقدس آتش، احکام خرافی زرتشت، وجود حرمسراها در کاخ پادشاهان و استفاده کالایی از زنان و رفتار زننده با آنها، برده داری، دیکتاتوری و ظلم شاهان، نظام طبقاتی و نابرابری مردم مقابل قانون، برخی از این واقعیات تلخ است.
پاسخ تفصیلی:
گاهی در فضای مجازی چنین ادعا می شود که کمال تمدنی و بی نیازی ایرانیان به اسلام، دلیل پاره کردن نامه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) توسط خسرو پرویز بوده و گفته می شود: «شاید خیلی از شما دلیل ایمان نیاوردن خسروپرویز، شاه ایران به اسلام را این میدانید که پیامبر اسلام، نامه را با اسم وی آغاز نکرده و او نامه را پاره کرده ... اما حقیقت چیست؟! پیکی از اسلام به ایران آمد. خسروپرویز او را به حضور خواست. از وی درباره اسلام پرسید؛ وی گفت: در دین ما پرستش خدا مهمترین مورد است! خسروپرویز گفت: ما 1100 سال است که خداپرستیم! پیک گفت: در اسلام زنده به گورکردن دختر، کار حرامی است! خسروپرویز گفت: مگر این کار را انجام میدادید؟ ننگ بر شما. دختران ما الهه هستند! پیک گفت: برده داری در اسلام حرام است! خسروپرویز گفت: ما از زمان کوروش بزرگ، برده داری نکردیم! پیک گفت: در اسلام همه برابرند! خسروپرویز گفت: در ایران، من هم اگر اشتباه کنم به دادگاه میروم! و تا آنجا بحث طول کشید که اسلام چیز جدیدی برای ایران نداشت! خسروپرویز نامه را پاره کرد و به پیک گفت: اگر شما الان میخواهید راه انسانیت را پیدا کنید، ما 1100 سال پیش آنرا پیدا کردهایم».
اما آیا چنین ادعایی واقعیت دارد؟
صدق و کذب ادعای فوق را از دو جهت مورد بررسی قرار می دهیم، یکی بررسی سندی و دیگری بررسی محتوایی:
الف - بررسی سندی
بررسی ها نشان می دهد که این دیالوگ و گفتگویی که ادعا می شود میان پادشاه وقت ایران و فرستاده پیامبر عظیم الشان اسلام(صلی الله علیه و آله) صورت گرفته، در هیچ منبع تاریخی اشاره ای به آن نشده است. تنها آنچه درباره محتوای نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خسرو پرویز و عکس العمل او در منابع تاریخی مانند تاریخ طبری آمده است بدین مضمون است: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد پیامبر خدا به خسرو بزرگ پارسیان، درود بر آنکه پیرو هدایت شود و به خدای و پیامبر وی ایمان آورد و شهادت دهد که خدایی جز خدای یگانه نیست و من پیامبر خدای به سوی همه کسانم تا همه زندگان را بیم دهم. اسلام بیاور تا سالم بمانی و اگر دریغ کنی، گناه مجوسان به گردنِ تواست. خسرو پرویز پس از شنیدن محتوای نامه، آنرا پاره کرد و گفت: او این نامه را به من نوشته است، در حالی که او بَرده من است»!(1)
با این وصف نتیجه می گیریم که ادعای فوق از لحاظ سندی کاملا ساختگی و دروغین است!
ب- بررسی محتوایی
از لحاظ محتوایی نیز دیالوگ فوق و ادعاهایی که در آن مطرح شده اند هیچگونه مطابقتی با واقعیات جامعه آن روز ایران ندارد و متاسفانه واقعیات آن روز گویای حقیقتی تلخ است و کاملا چیزی خلاف آنچه را در این دیالوگ ادعا شده نشان می دهد؛ چرا که در آن دوران نه از خداپرستی حقیقی و توحید ناب در ایران خبری بود و نه از الهه بودن و تکریم زنان و دختران! نه از عدم برده داری خبری بود، و نه از عدالت اجتماعی و برابری همه در برابر قانون! اینها مطالبی است که تاریخ گواه آنست که در ذیل به برخی از آن می پردازیم:
1. اولین مطلبی دروغی که ادعا شده خسرو پرویز برای رد اسلام به آن استناد کرده و مطابقتی با وضعیت آن روز ایران ندارد؛ ادعای 1100 سال خداپرستی ایرانیان است!
بله اینکه در ایران پیامبر و دینی بنام زرتشت بوده حقیقتی است که اسلام هم آنرا تایید کرده؛ اما اینکه ایرانیان چقدر پیروی از آن داشته اند و اینکه متاسفانه این دین به تحریف کشیده شد و تهی از حقایق خویش گردید خود حقیقت تلخ دیگری است. قابل ذکر است که تا قبل از ساسانیان زرتشت به عنوان دین رسمی ایران هم نبوده است و حکومتها بدان اعتنایی نداشتند و مورد عمل و تبلیغ واقع نمی شد!(2) ساسانیان نیز دینی کاملا تحریف شده از زرتشت را ترویج نمودند که خرافات و دستور العملهای سلیقه ای و جاهلانه افراد جای تعالیم و دستورات الهی آنرا گرفته بود!
دین زرتشت توحید ناقص و ناتمامی دارد. اهل این دین به عده زیادی از وجودات الهی (خدایان) قائلند.(3) اعتقاد به ثنویت (دو مبداء خیر و شر) در آفرینش، واقعیتی است که جامعه ایران آن روزگار را از خداپرستی و توحید ناب دور کرده بود.(4)
تقدس شدید آتش نزد ایرانیان و گسترش آتش کده ها در زمان ساسانیان حقیقتی دیگر از تحریفات دینی در آن دوران است که خداپرستی را تحت الشعاع قرار می داد. اصحاب دین به آتشگاه بیش از هر چیز وابسته بودند و خدمت به آتش کده عمده اشتغال ایشان بود! شاهان ساسانی در اوقاتی که مملکت اضطرابی داشت به زیارت آتش شاهی می رفتند و با کمال خضوع و نهایت بخشندگی زر و مال و زمین و بنده بر آن وقف می کردند! (5)
اعتقاد مردم درباره اهمیت آتش کده بر آن بود که هر کس در روز سه بار به آتش کده برود و دعا بخواند صاحب ثروت و فضیلت می شود.(6)
تقدس گاو و موارد بی شمار استفاده از ادرار آن برای تطهیر (مراسم برشنوم barshnom) نیز،(7) یکی دیگر از صدها انحرافی است که در دین داری ایران آن دوران وجود داشته است؛ در دین زرتشتی ادرار گاو برای تطهیر موثرتر از آب محسوب می شد.(8) گاو در نگاه زرتشتیان از مقدس ترین حیوانات است و ادرار آن نیز جنبه تقدس و تطهیر دارد. موبدان در دین زرتشت با آیین و تشریفاتی خاص، طی یک دوره دراز که حداقل 9 شبانه روز است، باید مراسم تطهیر گناه کار را انجام دهند که بخش اصلی آن شستشوی گناه کار با ادرار گاو است. مرده کش ها نیز پس از حمل جنازه باید با ادرار گاو غسل مس میت کنند و اگر پیدا نشد با ادرار زنان و مردانی که ازدواج با محارم انجام داده اند غسل می کنند. از دید زرتشتی ها زن باردار که بچه سقط کرده ناپاک شده است، چون دیو مرده به رحم او وارد شده و با حلول در جنین موجب مرگ بچه شده است، لذا در این صورت باید مقداری معین از مخلوط ادرار گاو و خاکستر را در رحم زن بریزند تا ناپاکی حاصل از دیو از بین برود. همچنین بعد از سه روز باید لخت شده و در گودالی با ادرار گاو غسل نماید. دوباره پس از چند روز باز هم با ادرار گاو باید خود را بشوید. اگر دوره حیض زن طولانی شود باید مراسم غسل با ادرار گاو درباره اش اجرا شود. اگر کسی بیش از اندازه به مرده انسان یا سگ نزدیک شود باید با تشریفات طولانی غسل با ادرار گاو انجام دهد. موبدان گوساله نری را تا شش ماهگی تحت شرایطی خاص تغذیه می کنند سپس ادرار آنرا جمع کرده با خواندن دعاهایی متبرک میکنند و در آتش کده نگهداری می کنند تا در مراسم خاص برای شفا و دوری از گزند دیوان و بلایا و بیماریها به حاضران بنوشانند.(9)
2.مطلب دروغ دیگری که ادعا شده خسرو پرویز برای رد اسلام به آن استناد کرده؛ ادعای الهه بودن دختران نزد ایرانیان است که کاملا خلاف واقعیت است!
متاسفانه در آن دوران تحقیر آمیزترین رفتارها نسبت به زنان و دختران صورت می گرفت؛ در منابع زرتشتی زن موجودی پست است که خدا از روی ناچاری آن را آفرید و اگر موجود دیگری وجود داشت آنرا می آفرید! همچنین شوهر مالک زن به حساب می آمده؛ بطوریکه اگر کسی به زنی تجاوز می کرد از باب اینکه زن ملک شوهرش است و تجاوز به دارایی شوهر صورت گرفته بود، لذا متجاوز باید جریمه ای به شوهر آن زن می پرداخت! همچنین شوهر یا بزرگ خانواده در صورت فقر یا دیگر مسائل می توانست زن و فرزندان خود را بفروشد!(10)
وجود احکام توهین آمیز برای زن حائض یکی دیگر از اموری است که فرسنگها با الهه بودن دختران که در متن فوق ادعا شده فاصله دارد، برخی از این احکام عبارتند از:
غذا در سه قدمی زن حائض ناپاک می شود و کسی که غذا برای او می برد باید سه گام از او فاصله بگیرد تا ناپاک نشود! استفاده از آب اگر در سه قدمی زن حائض باشد جائز است و شستن دست زن حائض با آب گناه است! زن حائض سه روز بعد از پاکی نیز باید از دیگران جدا باشد! او باید از این کارها بپرهیزد: نگاه به آتش و آب و خورشید و ماه و ستاره و چارپا و گیاه و سه قدمی آتش رفتن و دست بر آتش و خاکستر و آتشدان نهادن! زن حائض نباید کودکی را لمس کند و به او نزدیک شود! موارد اینچنینی دیگر در برخورد زننده و دور از شان زنان و دختران وجود دارد که ذکر آن در این مختصر نمی گنجد.(11)
یکی دیگر از ظلمهایی که در عصر ساسانیان نسبت به زنان روا می داشتند نگاه ابزاری به زنان و وجود چند شوهری برای زنان است، بطوریکه شاهان و موبدان و ثروتمندان و درباریان زنان و کنیزان و حرمسراهای فراوانی بدون قید و شرط در اختیارشان بود و از طرف دیگر اکثریت مردان جامعه با کمبود زن مواجه می شدند که «قباد» پادشاه ساسانی برای حل این مشکل دستور داد مردان بصورت اشتراکی زن بگیرند!(12)
یکی دیگر از رفتارهای عجیب و غریب و ظلم به زنان، اجبار ازدواج دختر با مردگان بود تا به این وسیله یاد آن مرده زنده بماند و فرزندانی به نام آن مرده به دنیا بیاورد! که البته آن فرزندان در واقع از شوهر زنده آن زن بودند، اما به نام آن مرده بودند و حتی از آن مرده ارث می بردند!(13)
یکی دیگر از رفتارهای زننده آن دوران، ازدواج با محارم (خویدوده) بود، مانند ازدواج پدر با دختر، برادر با خواهر و یا پسر با مادر! و عجیب تر آنکه برای این ازدواجها ثوابهای فراوان ذکر کرده اند و از مقدس ترین ازدواجها بحساب می آمدند! (14)
به عنوان مثال برخی شاهان ساسانی که ازدواج با محارم داشته اند عبارتند از: اردشیر بابکان که با دخترش دینک ازدواج کرد، یا شاپور یکم دخترش ارشدش آذرناهید را به زنی گرفت، یا بهرام دوم با خواهرش شاپور دختک ازدواج کرد، قباد با دخترش سمبوک و خواهرش ازدواج کرد، یزدگرد دوم دختر خود را به زنی گرفت و بهرام چوبین خواهرش گردیه را به زنی گرفت!(15) شاید دلیل این سنّت غلط «تکبر و خود پسندی» باشد که خانواده های ایرانی -خصوصا خاندان سلطنت- به خاندان بیگانه زن نمی دادند و زنان و دختران در داخل خاندان باقی می ماندند. این تکبر خود دلیل شکل گیری خانواده های بسته و نظام طبقاتی شد. طبیعی است که صاحبان چنین روحیّاتی هیچ سخنی را از دیگران نمی پذیرفتند.
اکنون جای این سوال است که در متن دروغین فوق سخن از برتری کدام دین و آیین بر اسلام و الهه بودن کدام دختران است؟! بله درست است که در عرب جاهلی حجاز زنده بگور کردن دختران رایج بوده و قرآن این ننگ را تا ابد بر پیشانی آنها ثبت کرده است،(16) اما اسلام و قرآن همچنانکه این سنت ننگین را ممنوع و حرام می نماید، عمل شرم آور ایرانیان در ازدواج با محارم و دیگر برخوردهای ناشایست را نیز به صراحت ممنوع و حرام می داند!(17)
3.مطلب دروغ دیگر اینکه در گفتگوی فوق ادعا شده، خسرو پرویز برای رد اسلام ادعای عدم برده داری در ایران از زمان کوروش نموده است که این مطلب نیز تطابقی با واقعیت آن روز ندارد! چرا که برده داری هم در زمان هخامنشیان و هم در زمان ساسانیان و خود خسرو پرویز امری رایج بوده است!
در زمان هخامنشیان بازار معتبر برده فروشان در نزدیکی تخت جمشید وجود داشته که شهرت برده هایش بگونه ای بوده که بابلی های ثروتمند از راهی دور برای خرید برده به این بازار می آمده اند!(18) حتی اگر بپذیریم که کوروش قانونی بر ضد برده داری داشته بعد از او به آن عمل نشده است و واقعیات تاریخی چیزی و دستور کورش چیزی دیگر است. ضمن اینکه فرهنگ زمان خسر پرویز با فاصله بیش از هزار سال قابل تطبیق بر فرهنگ ادعایی عصر کورش نیست.
ایرانیان معمولا دست اسیران جنگی را از پشت می بستند و آنها را به بردگی می فروختند! در یک نقش برجسته عهد ساسانی که «فلاندن» نقاش فرانسوی تصویر آن را برداشته است دیده می شود که سرهای بریده اسراء را به حضور پادشاه می آورند! افرادی که بردگان را می خریدند می پنداشتند که مالک جان آنان هستند و حق دارند که آنان را بکشند! قصرهای شاهان ایران مملو از غلام و کنیز بود، غلامان بیچاره ای که همه خواجه (اخته) شده بودند! در دوره ساسانی برده داری بسیار شایع بود و اشراف و نجبا غلامان و کنیزان بسیار داشتند! «مهرنرسی» صدر اعظم یزدگرد یکم و بهرام گور، ملقب به «هزار بندگ» یعنی کسی که هزار بنده دارد بود! والی آذربایجان در زمان انوشیروان 1700 غلام و 400 کنیز داشته است! خسرو پرویز هزاران کنیز در حرمسرای خود داشته است!(19) در برخی تواریخ برای خسر پرویز 3000 زن و 12000 کنیزک و 10000 هزار غلام ذکر کرده اند!(20)
4. مطلب دیگر اینکه خسرو پرویز برای رد اسلام ادعای وجود عدالت اجتماعی و برابری همگان در برابر قانون کرده است. این ادعا نیز دروغ و بی اساس است چرا که در همان زمان سایه شوم نظام طبقاتی در ایران حاکم بوده است و هیچگاه پادشاه از لحاظ قانون هم سطح و برابر با دیگر اقشار جامعه مثل کشاورزان و... نبوده است.
نظام طبقاتی در حقیقت یکی از شوم ترین و بزرگترین ظلمهایی است که حکومتهای ستم پیشه در حق بشریت روا داشته اند که متاسفانه در ایران باستان نیز این امر ریشه و تاریخی کهن دارد که در عصر ساسانی به اوج خود رسیده است. نظام طبقاتی در واقع منافات کامل با آزادی انسان دارد و آزادی انسان را به شکل گسترده ای سلب و محدود می نماید. نظام طبقاتی آزادی انسان را برای انتخاب روش زندگی و شغل و تعیین سرنوشت خویش کاملا سلب می نماید و در واقع نوعی استثمار و برده داری پیشرفته و مهندسی شده جامعه می باشد، بطوریکه یک یک افراد جامعه به نوعی برده و خدمتگذار پادشاه و اشراف می باشند. در حالی که در اسلام همه انسانها از هر نوع نژاد و رنگ و زن و مرد با هم برابر هستند و آزادانه می توانند نوع زندگی و شغل و سرنوشت خویش را انتخاب نمایند، اما در نظام طبقاتی خاندانها و دودمانهای طبقات بالا مانند طبقه اشراف برای همیشه و بطور موروثی از امکانات و امتیازات بسیار ویژه برخوردار بودند و دیگر مردم و اقشار طبقات پایین خصوصا روستائیان که بیشترین جمعیت را داشتند نصیبی جز فقر و فلاکت دائمی و مظلومیت و محرومیت های گسترده نداشتند!
در نظام طبقاتی عصر ساسانی انسان در هر طبقه اجتماعی که متولد می شد سرنوشتش از قبل و توسط حکومت رقم خورده و تعیین شده بود و به اجبار محکوم به پذیرش همان طبقه بود و می بایست در همان طبقه روزگار می گذراند و تابع قوانین و محدودیتهای نوشته شده برای همان طبقه باشد.
نظام طبقاتی ساسانی چنین بود که انتقال از یک طبقه به طبقه دیگر ممکن نبود مگر در موارد بسیار استثنایی و آن هم با اجازه شخص شاهنشاه! لذا آیینشان اینگونه بود که هیچ کس به غیر از صنعتی که خدا برای آن آفریده حق نداشت مشغول شود!(21)
مراتب طبقاتی در حکومت ساسانی بطور خلاصه بدین شرح بوده است:
الف) طبقه اشراف و بزرگان: که خود به ترتیب شامل این طبقات می شد: 1- شهرداران؛ که فرمانروایان ایالات بزرگ بودند و ملقب به شاه بودند و به همین دلیل به پادشاهان ایران شاهنشاه یعنی شاه شاهان می گفتند و این منصب برای آنان موروثی بود. 2- واسپوهران یا خاندانهای متنفذ؛ 3- وزرگان؛ که صاحب منصبان بزرگ بودند. 4- آزاتان؛ که کارمندان بزرگ ایالات بودند. 5- دیهکانان؛ دهقانان یا کدخدایان روستاها که مامور جمع آوری مالیات و در واقع تار و پود حکومت محسوب می شدند.(22)
ب) طبقه سپاهیان: که مناصب آن به ترتیب عبارت بود از؛ «ارتیشتاران سالار» که فرمانده کل ارتش بوده، «سپاهبازان» که هر کدام فرمانده قسمتی از ارتش بوده اند، سپس «ارگبذ» و «پشتیگ بان سالار» و «اسواران سردار» و «هزاربد» و «پایگان سالار» و «تیربذ» و «گندسالار» و «ورثرگینگان خودای» بوده اند که هر کدام منصبی مهم در ارتش بوده اند.(23)
ج) طبقه دبیران: دبیران شامل وزارت اعظم تا دیگر مناصب مهم دیوانسالاری و اداری دربار و کشور می شده است. پزشکان و منجمان و هنرمندان (که شامل موسیقی دانان و شاعران و نقاشان و معماران و حجاران بود) در طبقه دبیران جای داشتند.(24)
د) طبقه کشاورزان: کشاورزان و روستاییان بیشترین قشر جامعه دوران ساسانی هستند که در پایین ترین طبقه قرار داشتند که حکومت هیچ امتیازی برای آنان قائل نبود و هرگز اجازه ارتقاء به طبقات بالاتر را نداشتند و وضع آنها چندان تفاوتی با بردگان نداشت زیرا در سرزمینهای زراعی مانند برده مشغول کار بودند. روستاییان بزرگترین توده ملت ایران را تشکیل می دادند که عملا بصورت بردگانی وابسته به زمین در آمده بودند و با اراضی و دهکده ها فروخته می شدند و حق مهاجرت به شهرها را نداشتند!(25)
به غیر از این طبقات طبقه پیشه وران و بازرگانان نیز بوده اند که تا حدودی مالک نفس خویش بوده اند؛ اما روستاییان بلا شک کمتر از اینان طرف اعتنا بوده اند. روستاییان کشاورز به بیگاری ملزم بودند! بیشتر آنها به دنبال سواران می رفتند چنانکه گویی سرنوشتشان این بوده که جاودانه بندگی کنند و رنج برند بی آنکه به اجر و مزدی یا پاداش دیگری دلگرم شوند! بالجمله آیین و قانون چندان حمایتی از روستاییان و رعیت بیچاره نداشته است.(26)
نتیجه: با توجه به نبودن گفتگوی فوق در هیچ یک از منابع تاریخی و همچنین عدم مطابقت مفاد آن با واقعیات جامعه آن روز ایران، نتیجه می گیریم که ادعای مطرح شده کاملا دروغین و ساختگی است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.