پاسخ اجمالی:
در آیات قرآن بیرون راندن از وطن ضدارزش تلقی می شود و مفهومش این است که وطن ذاتا یک ارزش شمرده می شود. خداوند نیز هنگام هجرت و ناراحتی پیامبر اسلام از ترک مکه، آن حضرت را با وعده بازگشت به زادگاهش دلداری می دهد. ولی همه اینها بدین معنا نیست که انسان نسبت به وطنش عشق کورکورانه داشته باشد و هنگام ضرورت، اقامت در وطن را بر هجرت برای تکامل علمى و مادّى و معنوى ترجیح دهد.
پاسخ تفصیلی:
کراراً در آیات قرآن آمده است که «بیرون راندن از وطن، یک ضدّ ارزش» است. مفهوم آن، این است که وطن ذاتاً یک ارزش محسوب مى شود. از جمله آیاتى که بوضوح این معنا را بیان مى کند آیات 8 و 9 سوره ممتحنه است، مى فرماید:
«لایَنْهاکُمْ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»؛ (خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى کند; چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دین، با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند، یا به بیرون راندن شما کمک کردند، [نهیتان مى کند] از این که با آنها دوستى کنید. و هر کس آنها را دوست دارد، ظالم و ستمگر است).
در این دو آیه مخصوصاً مسأله اخراج از خانه و وطن در برابر مقاتله در دین قرار داده شده، که نشان مى دهد هر کدام ارزشى جداگانه دارد.
در آیه 246 سوره مبارکه بقره نیز این سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائیل نقل شده است: «قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبیلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا»؛ (آنها، به پیامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم [شهرهاى ما از سوى دشمن اشغال، و فرزندانمان اسیر شده اند؟])
این تعبیر نشان مى دهد که انگیزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آیین الهى، نجات وطن بوده است و پیامبر آنان بر این سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مُهر تأیید نهاد.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز هنگامى که مى خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه ارزش معنوى و الهى فوق العاده اى داشت، ولى به نظر مى رسد که علاقه پیامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با این جمله او را دلدارى داد:
«إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد»؛ (آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت باز مى گرداند).(1)
اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاریخِ زندگیش با آن پیوند ناگسستنى پیدا کرده است. همین پیوند، سبب علاقه او به وطن مى شود و همین علاقه، انگیزه حفظ و دفاع و عمران و آبادى آن مى گردد.
در حدیثى از امام على (علیه السلام) مى خوانیم: «عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الأَوْطانِ»؛ (شهرها با حبّ وطن آباد مى شود).(2)
در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکائُهُ عَلى ما مَضى مِنْ زَمانِه وَ حَنینِهُ اِلى أَوطانِه»؛ (از نشانه هاى ارزش و شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته [که در آن کوتاهى کرده است] اشک بریزید و نسبت به وطنش علاقه مند باشد).(3)
حدیث معروف «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْیمانِ»؛ (علاقه به وطن، از نشانه هاى ایمان است)(4)، نیز در منابع مختلفى نقل شده است.
از مجموع آنچه گفته شد، مى توان نتیجه گرفت که عشق و علاقه به زادگاه و وطن هم ریشه هایى در قرآن مجید دارد و هم در روایات و هم در منطق عقل. ولى این بدان معنا نیست که انسان نسبت به وطن و زادگاهش عشق کورکورانه داشته باشد و اگر فرضاً براى تکامل علمى و مادّى و معنوى هجرت از وطن ضرورت پیدا کند، متعصبانه از وطن جدا نشود، هر چند به قیمتِ عقب ماندگى و درماندگى او تمام شود. پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) با هجرت خود از مکّه ـ که علاوه بر تمام مزایاى معنوى، زادگاه آن حضرت بود ـ به مدینه که محیط بازترى براى نشر و پیشرفت اسلام محسوب مى شد، ثابت کرد که ماندن در وطن همیشه مطلوب نیست و استثنائاتى دارد که باید آن را پذیرفت.
جالب این که پس از فتح مکه، باز پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) آنجا را براى اقامتگاه خویش انتخاب نکرد و به مدینه بازگشت؛ چرا که مدینه جایگاه مناسب ترى براى مرکزیت اسلام بود. به همین دلیل در حدیث معروفى که در کلمات قصار نهج البلاغه از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده مى خوانیم که فرمود: «لَیْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَد. خَیْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَکَ»؛ (شهرى براى تو شایسته تر از شهر دیگرى نیست [و در ضرورت ها باید از وطن هجرت کنى] بهترین شهرها شهرى است که تو را پذیرا شود، یعنى وسایل پیشرفت تو را فراهم سازد).(5)
این نکته نیز قابل توجه است که اگر وطن مادّى و جسمانى توأم با وطن معنوى و روحانى گردد و عنوان دارالاسلام به خود بگیرد، عشق و علاقه و احترام به آن، به مراتب افزون تر مى گردد و در اینجاست که انگیزه هاى معنوى و مادّى، دست به دست هم مى دهند و انسان را براى دفاع از آن تا آخرین نَفَس آماده مى سازند.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.