پاسخ اجمالی:
این آیه درباره گنهکارانی نازل شده که می ترسیدند اسلامشان قبول نشود و چند شأن نزول برای آن ذکر شده: 1- وحشی که در جنگ احد حمزه را شهید کرد. 2- جوانی که کفن دزدی می کرد و روزی جسد دختری از انصار را برهنه کرد و عمل منافی عفت انجام داد. 3- اهل مکه که بت پرستیده و خون بی گناهان را ریخته بودند.
پاسخ تفصیلی:
در آیه (53) سوره «زمر» می خوانیم: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛ (بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است).
شأن نزول:
بعضى از مفسران، شأن نزول هائى براى آیات فوق ذکر کرده اند، که احتمالاً همه از قبیل «تطبیق» است، نه «شأن نزول».
از جمله داستان «وحشى» است که در میدان «اُحُد» بزرگ ترین جنایت را مرتکب شد، و عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) «حمزه»، آن افسر شجاعى که جان خود را همه جا سپر براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى ساخت، به طرز ناجوانمردانه اى شهید کرد، هنگامى که اسلام اوج گرفت، مسلمانان در همه جا پیروز شدند، «وحشى» مى خواست اسلام بیاورد، اما مى ترسید اسلامش مورد قبول واقع نشود، که آیه فوق نازل گردید و او اسلام آورد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از او پرسید: عمویم «حمزه» را چگونه کشتى؟ «وحشى» ماجرا را شرح داد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخت گریه کرد، توبه او را پذیرا شد، ولى به او فرمود: «غَیِّبْ وَجْهَکَ عَنِّی فَاِنِّی لاأَسْتَطِیْعُ النَّظَرَ اِلَیْکَ فَلَحِقَ بِالشّامِ فَماتَ فِى الخَمَّرِ»؛ (در برابر چشمان من هرگز ظاهر مشو؛ چرا که نمى توانم به تو نگاه کنم، «وحشى» به سوى «شام» رفت، و سرانجام در سرزمین «خمر» از دنیا رفت).
بعضى سؤال کردند: آیا این آیه، تنها درباره او است یا همه مسلمین را شامل مى شود؟ فرمود: همه را شامل مى شود.(1)
دیگر داستان مرد «نبّاش» است (کسى که قبرها را مى شکافت و کفن مردگان را باز مى کرد و با خود مى برد) که فشرده اش چنین است:
«جوانى گریان، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و سخت ناراحت بود، مى گفت: از خشم خدا مى ترسم.
فرمود: شرک آورده اى؟!
گفت: نه.
فرمود: خون ناحق ریخته اى؟
عرض کرد: نه.
فرمود: خدا گناه تو را مى آمرزد هر قدر زیاد باشد.
عرض کرد: گناه من از آسمان و زمین و «عرش» و «کرسى» بزرگ تر است.
فرمود: گناهت از خدا هم بزرگ تر است؟!
عرض کرد: نه، خدا از همه چیز بزرگ تر است.
فرمود: برو (توبه کن) که خداى عظیم گناه عظیم را مى آمرزد.
بعد فرمود: بگو ببینم گناه تو چیست؟
عرض کرد: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از روى تو شرم دارم که بازگو کنم.
فرمود: آخر بگو، ببینم چه کرده اى؟!
عرض کرد: هفت سال نبش قبر مى کردم، و کفن هاى مردگان را برمى داشتم تا این که روزى به هنگام نبش قبر، به جسد دخترى از «انصار» برخورد کردم، بعد از آن که او را برهنه کردم، دیو نفس در درونم به هیجان در آمد... (سپس ماجراى تجاوز خود را شرح داد).
هنگامى که سخنش به اینجا رسید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخت برآشفت و ناراحت شد، فرمود: این فاسق را بیرون کنید، و رو به سوى او کرده اضافه نمود: تو چقدر به دوزخ نزدیکى؟!
جوان بیرون آمد، سخت گریه مى کرد، سر به بیابان گذاشت و عرض مى کرد: اى خداى محمّد(صلى الله علیه وآله)! اگر توبه مرا مى پذیرى، پیامبرت را از آن با خبر کن، و اگر نه آتشى از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان، اینجا بود که پیک وحى خدا بر پیامبر نازل شد و آیه «قُلْ یا عِبادِىَ الَّذِیْنَ اسْرَفُوا...» را بر آن حضرت خواند».(2)
تلاوت این آیه، از سوى «جبرئیل» در اینجا ممکن است به عنوان نخستین بار نباشد، که جنبه شأن نزول پیدا کند، بلکه تکرار آیه اى باشد که قبلاً نازل شده، براى تأکید و توجه بیشتر و اعلام قبول توبه آن مرد گنهکار!
باز تکرار مى کنیم: این گونه اشخاص که بار سنگین از گناه را به دوش مى کشند، مسئولیت سنگین ترى در مقام جبران از طریق اعمال صالح خود دارند.
«فخر رازى» شأن نزول دیگرى براى آیات فوق آورده است، نقل مى کند بعضى گفته اند: این آیات درباره اهل «مکّه» نازل شده، آنها مى گفتند: محمّد(صلى الله علیه وآله) چنین فکر مى کند که هر کس، پرستش «بت» کند، یا دستش به خون انسانى آغشته شود، هرگز بخشوده نخواهد شد، در عین حال به ما مى گوید: اسلام بیاورید! ما چگونه اسلام بیاوریم در حالى که هم «بت» پرستیده ایم و هم خون بى گناهان را ریخته ایم؟! (آیات فوق نازل شد، و درهاى توبه را به روى آنان گشود).(3)، (4)
شأن نزول:
بعضى از مفسران، شأن نزول هائى براى آیات فوق ذکر کرده اند، که احتمالاً همه از قبیل «تطبیق» است، نه «شأن نزول».
از جمله داستان «وحشى» است که در میدان «اُحُد» بزرگ ترین جنایت را مرتکب شد، و عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) «حمزه»، آن افسر شجاعى که جان خود را همه جا سپر براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى ساخت، به طرز ناجوانمردانه اى شهید کرد، هنگامى که اسلام اوج گرفت، مسلمانان در همه جا پیروز شدند، «وحشى» مى خواست اسلام بیاورد، اما مى ترسید اسلامش مورد قبول واقع نشود، که آیه فوق نازل گردید و او اسلام آورد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از او پرسید: عمویم «حمزه» را چگونه کشتى؟ «وحشى» ماجرا را شرح داد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخت گریه کرد، توبه او را پذیرا شد، ولى به او فرمود: «غَیِّبْ وَجْهَکَ عَنِّی فَاِنِّی لاأَسْتَطِیْعُ النَّظَرَ اِلَیْکَ فَلَحِقَ بِالشّامِ فَماتَ فِى الخَمَّرِ»؛ (در برابر چشمان من هرگز ظاهر مشو؛ چرا که نمى توانم به تو نگاه کنم، «وحشى» به سوى «شام» رفت، و سرانجام در سرزمین «خمر» از دنیا رفت).
بعضى سؤال کردند: آیا این آیه، تنها درباره او است یا همه مسلمین را شامل مى شود؟ فرمود: همه را شامل مى شود.(1)
دیگر داستان مرد «نبّاش» است (کسى که قبرها را مى شکافت و کفن مردگان را باز مى کرد و با خود مى برد) که فشرده اش چنین است:
«جوانى گریان، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و سخت ناراحت بود، مى گفت: از خشم خدا مى ترسم.
فرمود: شرک آورده اى؟!
گفت: نه.
فرمود: خون ناحق ریخته اى؟
عرض کرد: نه.
فرمود: خدا گناه تو را مى آمرزد هر قدر زیاد باشد.
عرض کرد: گناه من از آسمان و زمین و «عرش» و «کرسى» بزرگ تر است.
فرمود: گناهت از خدا هم بزرگ تر است؟!
عرض کرد: نه، خدا از همه چیز بزرگ تر است.
فرمود: برو (توبه کن) که خداى عظیم گناه عظیم را مى آمرزد.
بعد فرمود: بگو ببینم گناه تو چیست؟
عرض کرد: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از روى تو شرم دارم که بازگو کنم.
فرمود: آخر بگو، ببینم چه کرده اى؟!
عرض کرد: هفت سال نبش قبر مى کردم، و کفن هاى مردگان را برمى داشتم تا این که روزى به هنگام نبش قبر، به جسد دخترى از «انصار» برخورد کردم، بعد از آن که او را برهنه کردم، دیو نفس در درونم به هیجان در آمد... (سپس ماجراى تجاوز خود را شرح داد).
هنگامى که سخنش به اینجا رسید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخت برآشفت و ناراحت شد، فرمود: این فاسق را بیرون کنید، و رو به سوى او کرده اضافه نمود: تو چقدر به دوزخ نزدیکى؟!
جوان بیرون آمد، سخت گریه مى کرد، سر به بیابان گذاشت و عرض مى کرد: اى خداى محمّد(صلى الله علیه وآله)! اگر توبه مرا مى پذیرى، پیامبرت را از آن با خبر کن، و اگر نه آتشى از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان، اینجا بود که پیک وحى خدا بر پیامبر نازل شد و آیه «قُلْ یا عِبادِىَ الَّذِیْنَ اسْرَفُوا...» را بر آن حضرت خواند».(2)
تلاوت این آیه، از سوى «جبرئیل» در اینجا ممکن است به عنوان نخستین بار نباشد، که جنبه شأن نزول پیدا کند، بلکه تکرار آیه اى باشد که قبلاً نازل شده، براى تأکید و توجه بیشتر و اعلام قبول توبه آن مرد گنهکار!
باز تکرار مى کنیم: این گونه اشخاص که بار سنگین از گناه را به دوش مى کشند، مسئولیت سنگین ترى در مقام جبران از طریق اعمال صالح خود دارند.
«فخر رازى» شأن نزول دیگرى براى آیات فوق آورده است، نقل مى کند بعضى گفته اند: این آیات درباره اهل «مکّه» نازل شده، آنها مى گفتند: محمّد(صلى الله علیه وآله) چنین فکر مى کند که هر کس، پرستش «بت» کند، یا دستش به خون انسانى آغشته شود، هرگز بخشوده نخواهد شد، در عین حال به ما مى گوید: اسلام بیاورید! ما چگونه اسلام بیاوریم در حالى که هم «بت» پرستیده ایم و هم خون بى گناهان را ریخته ایم؟! (آیات فوق نازل شد، و درهاى توبه را به روى آنان گشود).(3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.