عصر در کلمات مفسّران:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
سوگندهاى پربار قرآن
عصر در لغت:14 و 15. سوگند سوره نجم و واقعه

در اینکه منظور از عصر در سوره مورد بحث کدام یک از معانى سه گانه است، نظریّات مختلفى ارائه شده است. مرحوم علاّمه طبرسى در تفسیر ارزشمند مجمع البیان پنج تفسیر، و ما در تفسیر نمونه هفت تفسیر براى آن ذکر کرده ایم، که قسمتى از تفاسیر هفتگانه با نظریات مجمع البیان مشترک، و بخشى دیگر متفاوت است. توجّه فرمایید.

 

1. غروب آفتاب

یکى از احتمالات این است که عصر به معناى غروب آفتاب باشد، و خداوند به غروب آفتاب سوگند یاد کرده است. اگر پرسیده شود: چه حادثه اى در آن زمان رخ مى دهد که خداوند متعال به آن لحظه قسم خورده است؟

در پاسخ مى گوئیم: با غروب آفتاب تحوّل بزرگى در عالم رخ مى دهد، غروب آفتاب اعلان پایان روز و اتمام تلاش و فعالیّت روزانه، و شروع شب و آغاز آرامش و استراحت است. و این لحظه نشانه اى دیگر از قدرت خداوند است که: «(یُولِجُ اللَّیْلَ فِى النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِى اللَّیْلِ); شب را در روز، و روز را در شب داخل مى کند».(1)

با توجّه به اهمیّت لحظه غروب آفتاب و عصر، خداوند به آن قسم یاد کرده است، همان گونه که به صبحگاهان و لحظه طلوع آفتاب که اعلان پایان شب و نویدبخش آغاز روز است در جاى دیگر قسم خورده است (وَالضُّحَى).(2)

نتیجه اینکه غروب و طلوع آفتاب دو تحوّل بزرگ در عالم هستى، و دو نشانه از نشانه هاى پروردگار است، و لهذا متعلّق سوگند خدا قرار گرفته است.

 

2. مجموعه تاریخ بشر

طبق این تفسیر منظور از عصر مجموعه تاریخ بشر از آغاز آفرینش تا پایان عمر دنیاست، که حوادث در آن فشرده شده است. و از آنجا که تاریخ آیینه عبرتهاست، خداوند متعال به مجموعه تاریخ بشر سوگند یاد کرده است.

انسان مى تواند تمام درسهاى لازم زندگى اش را از تاریخ فرا بگیرد. عوامل سعادت، اسباب پیروزى، ثمرات شیرین وحدت و اتّحاد، میوه هاى تلخ اختلاف و پراکندگى، چگونگى استفاده از فرصتها، نتایج بد غفلت از فرصتها، و مانند آن، را مى توان از دل تاریخ بیرون کشید و سر لوحه عمل قرار داد.

حضرت على(علیه السلام) در نامه ارزشمند خود خطاب به امام مجتبى(علیه السلام)، که حاوى یک دوره اخلاق اسلامى است، مى گوید: من از اول خلقت آدم(علیه السلام)، تا به امروز نبوده ام، بلکه عمر محدودى داشتم. امّا تاریخ بشر را مطالعه کرده، و از حوادث زندگى آنها عبرت گرفته و از تجربیّاتشان استفاده کرده ام، چنانکه گویى همیشه همراه آنها بوده ام. تمام این تجربیات را براى تو (امام حسن(علیه السلام))، در این نامه خلاصه کرده ام».(3)

در اهمیّت تاریخ بشر همین بس که خداوند متعال در اکثر سوره هاى قرآن در مورد اقوام و ملل پیشین سخن گفته، و درسهاى تازه اى به ما مى دهد که به عنوان نمونه به دو داستان آن به صورت خلاصه اشاره مى کنم:

الف) فیل سواران ابرهه

خداوند در سوره فیل اشاره اى به داستان ابرهه کرده است. توجّه کنید:

«(أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ * أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیل * وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبَابِیلَ * تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَة مِّنْ سِجِّیل * فَجَعَلَهُمْ کَعَصْف مَّأْکُول); آیا ندیدى پروردگارت با فیل سواران [= لشکر ابرهه که براى نابودى کعبه آمده بودند ]چه کرد؟! آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟ و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد، که با سنگهاى کوچکى آنان را هدف قرار مى دادند; سرانجام آنها را همچون کاه خورده شده (و متلاشى) قرار داد».

مسیحیّت در سرزمین یمن در جنوب عربستان در حال گسترش بود. فرمانده اى از طرف مسیحیان آن سوى دنیا در آنجا حکومت مى کرد، که نام وى ابرهة بن الصباح الاشرم جدّ نجاشى معاصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود. او کلیساى بى نظیرى در یمن ساخت که شاید مانند آن در دنیاى آن روز وجود نداشت. ابرهه که به این کلیسا دلبستگى شدیدى داشت ناگهان متوجّه شد که عدّه اى شبانه آن را آتش زده و خاکستر کردند. وى از این حادثه بسیار ناراحت و پریشان، ومشغول تحقیق از عوامل آن شد.

به این نتیجه رسید که شاید مشرکان عرب مکّه دست به این کار زده باشند. لذا لشکر بزرگى فراهم و به سمت مکّه حرکت کرد. تا با تخریب خانه کعبه از مشرکان مکّه انتقام گیرد. هنگامى که لشکر ابرهه به نزدیک مکّه رسید، و مردم مکّه آن لشکر بزرگ را دیدند، سخت وحشت کردند. زیرا اوّلا: سپاه فیل سوار ندیده بودند، و ثانیاً: تا آن زمان شاهد سپاهى به آن عظمت و بزرگى نبودند.

ابرهه نزدیک یکى کوههاى مکّه توقّف کرد، و مأمورى فرستاد تا بزرگ و رئیس مکّه را نزد وى آورند. عبدالمطلب جدّ بزرگوار پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، که در آن زمان بزرگ
مکّه بود، نزد ابرهه آمد. عظمت و اُبهّت عبدالمطلب سبب شد که ابرهه از تخت پایین آمده، و دست عبدالمطلب را گرفته، و کنار وى روى زمین بنشیند. سپس هدفش را از لشکرکشى به مکّه به وى اعلان کرد و گفت: از من چه تقاضایى دارى؟ عبدالمطلب گفت: من دویست شتر داشتم که مأموران تو آنها را بازداشت کرده اند، دستور بده آنها را آزاد کنند! ابرهه که انتظار داشت عبدالمطلب در مورد حمله به کعبه با وى گفتگو کند از این تقاضا متعجّب شد، و گفت: شما فقط در مورد شترانت سخن مى گویى؟ عبدالمطلب گفت: «انّى انا ربّ الابل، و ان للبیت رباً سیمنعه علیک; من مالک شتران هستم، و کعبه مالکى دارد که از گزند تو حفظش مى کند».(4)

عبدالمطلب به شهر بازگشت، و به مردم دستور داد که در کوههاى اطراف مکّه متفرق شده، و پناه گیرند. سپاه ابرهه به سمت خانه خدا و به قصد تخریب آن حرکت کرد. فیل سواران ناگهان ابرى را مشاهده کردند که از سمت دریاى احمر به سوى آنها حرکت مى کرد. وقتى که نزدیکتر شد شاهد پرندگان کوچکى بودند که هر یک سه عدد سنگ کوچک به اندازه نخود یکى در منقار و دوتاى دیگر را در میان پاهایشان گرفته بودند. خداوند در مقابل سپاه عظیم فیل سواران، سپاه عظیم ترى تهیّه نکرد. بلکه با این پرندگان کوچک به مبارزه و مقابله با پیل سواران آمد. هر پرنده اى مأمور کشتن سه نفر از سپاهیان ابرهه بود. پرندگان کوچک مأموریّت خود را به طور کامل انجام داده، و تمام سپاهیان ابرهه را به قتل رساندند. تنها یک نفر از آنان جان سالم به در برد، تا خبر شکست مفتضحانه پیل سواران را به یمن ببرد.

این داستان چقدر آموزنده و عبرت انگیز است. به انسان هشدار مى دهد که به قدرت و نیروى خویش مغرور نشود که هر چه باشد تاب مقاومت و تحمّل در برابر خداوند را نخواهد داشت. خدا مى تواند با تکان دادن زمینِ هر چند به طور مختصر، حاصل زحمت یک عمر جمعیّتى را در عرض چند ثانیه از بین ببرد. یا با یک سونامى سواحل غرب آسیا را نابود سازد، و یا با یک کاترینا شهرى را به زیر آب ببرد، و دولت
آمریکا را فلج کند. آرى تنها ابرهه و سپاهیانش در بیش از 1400 سال قبل عاجز نبودند، بلکه انسان امروز نیز علیرغم پیشرفتهاى خیره کننده اش در صنعتهاى مختلف، در برابر اراده خداوند عاجز و ناتوان است.

ب) سدّ عظیم خاکى قوم سبأ

در سرزمین یمن، منطقه کوهستانى وجود داشت که هر زمان باران مى بارید، سیلابهاى خطرناکى به راه مى افتاد، و همه چیز را ویران مى کرد. مردم یمن تصمیم گرفتند در مقابل این سیلابها سدّ خاکى محکمى بسازند، تا هم از ویرانى هاى ناشى از سیلاب ها جلوگیرى نموده، و هم از آبهاى جمع شده در پشت سد استفاده بهینه کنند. به همّت مردم سدّ خاکى زده شد، و دیگر خبرى از سیلابهاى ویرانگر نبود. تدریجاً آبهاى جمع شده پشت سد توسّط کانالهاى مخصوص هدایت، و در مسیر کشاورزى و باغدارى و آبادانى کشور به کار گرفته شد. کشور یمن روز به روز آبادتر شد، و به برکت آبهاى مهار شده آنقدر درخت کاشته شد که مردم در طول سفر نیز در سایه درختان حرکت کرده، و حتّى نیازى به غذا نداشتند! زیرا کافى بود سبدى بر روى سر نهاده و زیر درختان حرکت کنند، تا در ظرف مدّت کوتاهى سبد آنها از میوه هاى مختلفى که از درختان مى ریخت پر شود!

خلاصه اینکه سدّ مذکور تمدّن عظیم و خیره کننده اى براى مردم یمن به ارمغان آورد. امّا از آنجا که (برخى از) انسانها هنگامى که به قدرت مى رسند همه چیز را فراموش کرده، شروع به ناشکرى و نق زدن مى کنند، گفتند:

«(رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّق إِنَّ فِى ذَلِکَ لاَیَات لِّکُلِّ صَبَّار شَکُور); پروردگارا! میان سفرهاى ما دورى بیفکن (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند. و به این طریق) آنها به خویشتن ستم کردند; و ما آنان را داستانهایى (براى عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیّتشان را متلاشى ساختیم; در این ماجرا نشانه هاى عبرتى براى هر صابر شکرگزارى است».(5)

خداوند تصمیم بر ویرانى سدّ خاکى، که منشأ تمدّن شهر سبأ بود گرفت. ولى این مأموریّت را به خیل فرشتگان و ملائکه نداد، بلکه چند موش صحرایى را مأمور این کار کرد! موشها در سدّ لانه کرده و به تدریج چندین سوراخ در آن ایجاد نمودند. آب در روزنه ها جریان پیدا کرد، و بر اثر جریان آب سوراخ ها بزرگتر مى شد. سوراخ ها آن قدر بزرگ شد که ناگهان صداى مهیب و وحشتناکى در همه جا پیچید! این صداى هولناک چیزى جز صداى شکستن سدّ خاکى نبود. تمام آب مهار شده، پست سدّ آزاد شد، و با سرعت تمام به جلو پیش مى رفت، و با هر چه برخورد مى کرد آن را نابود مى کرد; باغها ویران، مزارع نابود، درختان قلع و قمع شد، و هیچ اثرى از آن تمدّن بزرگ جز برخى درختان بیابانى باقى نماند. مردمى که زنده مانده بودند از آنجا هجرت کردند، و تمدّن بزرگ دیروز به بیابان خشک و وحشتناکى تبدیل شد. آرى تاریخ مملوّ از درسهاى عبرت است، لهذا خداوند به آن سوگند یاد کرده است.

 

فضائل على(علیه السلام) از زبان سعد بن وقاص:

یکى از درسهاى عبرت انگیز تاریخ تلاش گسترده بنى امیّه براى محو فضائل حضرت على(علیه السلام) است. آنها هفتاد سال نه تنها مانع ذکر و نشر فضائل مولاى متّقیان على(علیه السلام) شدند، بلکه بر فراز منابر و در خطبه هاى نماز جمعه، آن حضرت را سبّ و ناسزا مى گفتند! روزى معاویه به مدینه آمد و شنید که سعد بن وقاص به على(علیه السلام)اهانت نمى کند. از آنجا که سعد در میان مسلمانان موقعیّت ویژه اى داشت، این کار بر معاویه سنگین آمد. به سعد گفت: چرا على را سبّ و لعن نمى کنى؟ گفت: من سه مطلب به خاطر دارم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره على(علیه السلام) بیان کرد. هنگامى که به یاد این سه مطلب مى افتم، نمى توانم به او ناسزا بگویم:

1. حضرت فرمود: «اَما تَرْضى اَنْ تَکُونَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدی; آیا راضى نیستى که منزلت و جایگاه تو در پیش من، همچون جایگاه هارون نزد موسى است، مگر اینکه پس از من پیامبرى نخواهد آمد».

2. در جنگ خیبر پس از آنکه مسلمانان چندین بار حمله کردند و بدون موفقیّت بازگشتند، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) فرمود: پرچم را به کسى مى سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسولش هم او را دوست دارند! صبح روز بعد همه مسلمانان منتظر بودند تا بفهمند منظور پیامبر(صلى الله علیه وآله) چه کسى است. حضرت فرمود: على را خبر کنید، تا پرچم را به دست او دهم. بعضى از منافقین که از این مطلب ناراحت شده بودند شروع به بهانه تراشى کردند که: یا رسول الله! على چشم درد دارد و قادر بر انجام این مأموریّت نمى باشد. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) على را طلبید، و با آب دهانش بر چشمانش مالید، و درد چشم کاملا برطرف شد. آنگاه پرچم را به دست او سپرد، و على شجاعانه قلعه خیبر را فتح کرد!».

3. آیه شریفه مباهله که نازل شد، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)، على، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) را فرا خواند و فرمود: «اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلى; خدایا! این افراد، اهل بیت من هستند».(6)

معاویه! با این فضائلى که در مورد على شنیده ام، چگونه او را سبّ و لعن کنم؟

هر چند بنى امیّه تصمیم بر محو فضائل على گرفتند، و هفتاد سال در راه رسیدن به اهداف شوم خود به طور جدّى تلاش کردند، امّا خواسته خداوند رسوایى بنى امیه و نشر فضائل حضرت امیرالمؤمنین بود. لذا امروز نهج البلاغه حضرت على در همه جا موجود و فضائلش تاریخ را پر کرده است. و این تاریخ براى ما عبرت است.

از تاریخ مى آموزیم که هر کس مورد نصر و یارى خداوند قرار گیرد هیچ کس نمى تواند بر او غلبه کند، و اگر خداوند بخواهد کسى را خوار و ذلیل کند، هیچ قدرتى توانایى ایستادگى در برابر اراده پروردگار را نخواهد داشت. (إِنْ یَنْصُرْکُمْ اللهُ فَلاَ غَالِبَ لَکُمْ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُکُمْ مِّن بَعْدِهِ).(7)

 

على خلاصه پیامبران بزرگ(علیه السلام):

به قول شاعر:

خوشتر آن باشد که حُسن دلبران *** گفته آید از زبان دیگران

یکى از علما و دانشمندان با انصاف اهل سنّت، کتابى به نام «زین الفتى فى شرح سورة اهل اتى» نوشته است. در این کتاب، احادیث ناب فراوانى در مورد على(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) وجود دارد، که حدیث زیر یک نمونه آن است:

حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند:

«مَنْ اَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلى ادَمَ فِی عِلْمِهِ، وَ اِلى نُوح فی فَهْمِهِ، وَ اِلى اِبْراهیمَ فی حِلْمِهِ، وَ اِلى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیّا فی زُهْدِهِ، وِ اِلى مُوسَى بْنِ عِمْرانَ فِی بَطْشِهِ، فَلْیَنْظُرْ اِلى عَلِىِّ بْنِ اَبی طالِب; هر کس مایل باشد به حضرت آدم در علم و دانشش، و به حضرت نوح در فهم و درک عالیش، و به حضرت ابراهیم در حلم و بردبارى اش، و به حضرت یحیى بن زکریّا در زهدش، وبه حضرت موسى در مبارزاتش، نظر کند، به على بن ابى طالب نگاه کند!».(8)

پروردگارا تو را بر این نعمت عظمى (شیعه على بودن) سپاسگزاریم، و بر ارواح پاک پدران و مادرانى که ما را با مهر و عشق على تربیت کردند، درود و سلام مى فرستیم. و امیدواریم که همان گونه که در دنیا در سایه عشق على(علیه السلام) و فرزندان پاک و معصومش زندگى مى کنیم، در جهان آخرت نیز با آن بزرگواران محشور شویم. آمین یا ربّ العالمین.

در حدیث دیگرى، مرحوم علاّمه امینى به نقل از سه کتاب از بزرگان اهل سنّت (1. ابونعیم اصفهانى، 2. معجم طبرانى، 3. کنزالعمال متقى هندى) چنین نقل مى کند:

«قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله): مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَحْیا حَیاتی، وَ یَمُوتَ مَماتی، وَ یَسْکُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّی، فَلْیُوالِ عَلِیّاً مِنْ بَعْدی، وَلْیُوالِ وَلِیَّهُ، وَلْیَقْتَدِ بِاَهْلِ بَیْتی مِنْ بَعْدی، فَاِنَّهُمْ عِتْرَتِی خُلِقُوا مِنْ طینَتِی; هر کس دوست دارد زندگیش همانند زندگى من، و مرگش بسان مرگ مى باشد، و در جهان آخرت ساکن بهشت ویژه وجاویدانى شود که خداوند به فرمان خود درختانش را رویانده، باید پس از من على را دوست بدارد، و ولایتش را بپذیرد و (نه تنها على بلکه) دوستان على را نیز دوست بدارد. و (مهم تر از دوست داشتن) به اهل بیت من اقتدا کند، و گام در جاى گام آنها بنهد. چرا که آنان عترت منند، و از خاک و طینت من آفریده شده اند».(9)

 

3. عصر قیام پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)

برخى از مفسّرین معتقدند منظور از «عصر» در سوره والعصر، عصر قیام پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است. چرا که این دوران اهمیّت بسیار ویژه اى داشت، و بدین جهت خداوند متعال به آن دوران سوگند یاد کرده است.

براى پى بردن به اهمیّت آنچه را که اسلام به بشریّت هدیه کرده، لازم است تاریخ جاهلیّت عرب را مطالعه کنیم. لذا ما به جوانان توصیه مى کنیم که تاریخ جاهلیّت عرب را مطالعه کنند تا قدرت نعمت اسلام و معارف آن را بدانند. حضرت على(علیه السلام)دست مخاطبانش که غالباً نسل بعد از اسلام بوده اند را مى گیرد، و براى آنکه به ارزش اسلام پى ببرند آنها را به دوران جاهلیّت مى برد، و صفحاتى از تاریخ را جلوى چشمان آنها ورق مى زند، و مى فرماید:

خداوند در حالى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مبعوث، و اسلام را توسّط آن حضرت به مردم عرضه کرد، که شما معتقد به بدترین آیینها و ساکن بدترین خانه ها بودید. اعتقادات شما آمیخته با انواع خرافات بود. با دست خود بتى از خرما درست مى کردید، و به پرستش آن مى پرداختید، و در برابرش به خاک مى افتادید، و به هنگام قحطى و کمیاب شدن موادّ غذایى، آن را مى خوردید! چه آیین بدى بود که انسان اشرف مخلوقات در مقابل دست ساخته خود سجده مى کرد! انواع بتها را مى پرستید. بت شخصى، بت خانوادگى، بت قبیلگى، بت در سفر و دیگر بتها. مسکنهاى شما هم بدترین خانه ها بود. در میان سنگهاى خشن چادر مى زدید، در لابه لاى حیوانات و حشرات و مارها زندگى مى کردید. آب مورد استفاده شما آب آلوده و گندیده اى بود که در وسط یک گودال جمع شده بود، و انواع حیوانات در آن وجود داشته، یا از آن استفاده مى کردند. خون همدیگر را مى ریختید، و بر این کار افتخار مى کردید. فرزندان خود را به دست خود مى کشتید، یا آنها را زنده زنده در خاک دفن مى کردید! اسلام آمد و شما را از تمام این بدبختیها و مشکلات آزاد کرد.(10)

گوستاولوبون، از دانشمندان معروفِ غرب مى گوید: «از جمله سرزمین هایى که هیچگاه مستعمره نشد، سرزمین حجاز است! چون چیزى براى استعمار در آنجا وجود نداشت، و مردمى عقب افتاده و بى فرهنگ داشت».

آرى! اسلام انقلابى عظیم در آن محیط تاریک به وجود آورد. انقلابى که نتیجه آن جهش هاى بلند علمى، پیشرفت هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى بود. تا آنجا که مسلمانان مولّد علم و دانش شدند، و دیگر مردم جهان از جمله اروپائیان مصرف کننده علم و دانش مسلمانان گشتند.

نهضت علمى مسلمانان در صدر اسلام بسیار مهم است. و دانشگاههاى ما باید واحدهایى از دروس دانشگاهى را به این موضوع اختصاص دهند، تا دانشجویان محترم با پیشینه علمى خویش آشنا باشند. تصوّر نکنند که مسلمانان همواره مصرف کننده علوم ودانشهاى غربیها بوده اند. باید آنها را به چهارصد پانصد سال قبل برد، و اختراعات و اکتشافات و تألیفات دانشمندان اسلامى را به آنها معرّفى کرد، تا احساس خودباختگى نکنند، و مرعوب فرهنگ منحط و فاسد غرب نشوند، و با خودباورى تلاش کنند که به آن روزها بازگردند.

به هر حال از آنجا که با ظهور اسلام تحوّل عظیمى در جهان ایجاد شد، و عصر ظهور پیامبر دوران درخشان و خیره کننده اى در تاریخ گشت، خداوند متعال به آن دوران سوگند یاد کرده است.

 

4. عصر قیام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)

احتمال دیگر اینکه منظور از «عصر»، زمان قیام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است، چرا که آن دوران نیز بسیار مهم است. زیرا:

اوّلا: بشر از نظر علم و دانش پیشرفت فوق العاده اى مى کند.

ثانیاً: صنایع در آن زمان رشد چشمگیرى خواهد داشت.

ثالثاً: از نظر اخلاق مردم در سطح بسیار بالایى قرار مى گیرند.

رابعاً: صلح و آرامش و امنیّت عجیبى در بین مردم و اقوام و ملل حاکم مى شود.

خداوند متعال آن زمان را چنین ترسیم کرده است:

«(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِى لاَ یُشْرِکُونَ بِى شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ); خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند وعده مى دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید; و دین وآیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل مى کند، (آن چنان) که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت و کسانى که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقند».

یعنى اوّلا: مشکل دنیاى امروز، زمامداران خودسر و حاکمان ظالمان و رؤسا و مدیران ستمگر است. و در عصر ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) این مشکل وجود نخواهد داشت، و حکومت به دست انسانهاى با ایمان و صالح مى افتد.

ثانیاً: آیین ارزشمند اسلام فراگیر شده، و تمام دنیا را فتح مى کند، البتّه نه بدان معنا که آیین یهود و نصارى بطور کامل از بین مى رود، بلکه آنها به صورت اقلیّتهاى مذهبى باقى خواهند ماند. امّا دین حاکم بر سرتاسر جهان اسلام خواهد بود.

ثالثاً: خوف و ترس وحشت از جنگهاى قبیله اى داخلى منطقه اى و جهانى از بین مى رود، و همه احساس امنیّت و آرامش مى کنند.

و رابعاً: مردم در سایه حکومت صالحان، و نشر و گسترش اسلام، و صلح و امنیّت و آرامش ایجاد شده، خالصانه خدا را عبادت مى کنند، و بدون دغدغه به پرستش او روى مى آورند. خلاصه اینکه هدف از آفرینش بشر به طور کامل در عصر ظهور مهدى تحقّق خواهد یافت. آیا چنین عصر درخشانى نباید مورد سوگند خداوند متعال قرار گیرد؟

 

مدّعیان دروغین!

پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران توجّه مردم به مسائل دینى بسیار زیاد، و مسائل مذهبى در گوشه و کنار مطرح شد. از جمله این مسائل، امور مربوط به حضرت ولى عصر(علیه السلام) است، که روز به روز توجّه مردم به آن بیشتر مى شود. و طبیعى است که هر چه علاقه مردم به امام زمان(علیه السلام) بیشتر و عشق آنها به حضرت شعلهورتر گردد، بازار مدّعیان دروغین و قلاّبى نیز رونق بیشترى پیدا مى کند. زیرا معمولا براى چیزهاى مورد علاقه مردم چیزهاى تقلّبى درست مى کنند. اگر سکّه هاى تقلّبى، اسکناسهاى تقلّبى، دلارهاى تقلّبى، و مانند آن ساخته مى شود، به خاطر آن است که مردم به سکّه هاى طلا و اسکناس و دلار علاقمند هستند. بنابراین، وجود مدّعیان دروغین نیابتِ و سفارت امام زمان(علیه السلام) در عصر و زمان ما، که توجّه به امام زمان به صورت چشمگیرى رو به رشد است، طبیعى و عادى است. امّا آنچه مهم است اینکه مردم و عاشقان امام زمان باید مواظب این مدّعیان دروغین باشند، تا از احساسات پاک و عشق و علاقه خالصانه آنها سوء استفاده نکنند، و بر مسئولین حکومت اسلامى نیز لازم است همچون گذشته با آنها برخورد کرده، و به مردم هشدارهاى لازم را بدهند.

 

5. وجود انسان

پنجمین احتمال اینکه منظور از عصر انسان است. و با توجّه به اینکه انسان عصاره و فشرده جهان هستى است، خداوند در این سوره به وى قسم یاد کرده است.

انسان افتخارات فراوانى دارد; از جمله اینکه:

الف) او خلیفة الله است; نماینده خداوند بر روى زمین.

ب) مسجود فرشتگان است. زیرا ملائکه به امر خدا بر او سجده کردند.

ج) معلّم فرشتگان است. چرا که حضرت آدم به فرمان خداوند علم الاسماء را به ملائکه تعلیم داد، و بدین سبب افتخار معلّمى آنان را کسب نمود.

د) خداوند از روح خود در انسان دمیده است.

هـ ) تمام عالم هستى در خدمت انسان است. اگر آیات تسخیر در قرآن را مطالعه فرمایید، که حدود پانزده آیه است، خواهید دید که خداوند همه چیز را مسخّر انسان گردانیده، و در اختیار او نهاده است.

با توجّه به این مقامات، خداوند به انسان سوگند یاد کرده، و مى خواهد وى را به ارزش وجودیش توجّه دهد، تا غفلت نکند و خود را ارزان نفروشد.

اگر انسان قدر و ارزشش را بداند، خود را به مشتى پول، مقدارى موادّ مخدّر، عشقى زودگذر، پست و مقام موقّت، و مانند آن نمى فروشد. و کسانى که خود را ارزان مى فروشند بسان کودکانى هستند که ارزشمندترین گوهر دنیا را که بازیچه آنها قرار گرفته بود در ازاى چند شکلات به تاجر گوهرشناسى فروختند! حضرت على(علیه السلام)طبق روایت کوتاهى مى فرماید:

«(لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلاتَبیعُوها اِلاّ بِها; (شیعیان من!) هیچ قیمتى براى شما جز بهشت خدا نیست، به کمتر از آن خود را نفروشید».(11)

بعضى از مردم در طول عمر خویش تلاش و کوشش فراوانى مى کنند، خود را به آب و آتش مى زنند، از راه حلال و حرام کسب درآمد مى کنند، و حاصل عمر آنها یک خانه مجلل و شیک و گرانقیمت مثلا 500 میلیون تومانى مى شود که پس از مرگ مایه اختلاف و درگیرى ورثه است. چنین انسانى ضرر کرده است، چون خویشتن را به یک خانه 500 میلیونى فروخته، در حالى که کمترین قیمت او بهشت پروردگار است.

 

6. فشارها و حوادث

برخى دیگر از مفسّران، «عصر» را به حوادث و فشارهاى زندگى انسانها، که کم و بیش براى هر شخصى رخ مى دهد، تفسیر کرده اند. زیرا زندگى آدمى یکنواخت نیست، بلکه آمیخته با حوادث است. گاه سالم است، و گاه بیمار، در برهه اى از زمان جوان است، و سپس رو به پیرى مى رود. گاه ثروتمند است و گاه فقیر، زمانى در امنیّت است و زمان دیگر ناامنى به سراغ او مى آید. و البتّه این فشارها و حوادث انسان را مى سازد. این سختى ها و ناملایمات او را پخته و قوى مى کند. شاید عدّه اى بگویند: حضرت على(علیه السلام) که با نان جوین زندگى را مى گذراند، چگونه قادر بر کندن در قلعه خیبر شد؟ چگونه آن حضرت در مقابل پهلوان بى بدیل عرب عمروبن عبدود ایستادگى کرد، و در نهایت بر او پیروز شد؟

حضرت على(علیه السلام) در پاسخ این سؤال انسانها را به درختان بیابانى و درختان کنار نهر آب تشبیه مى کند. انسانهایى که مشکلات را تحمّل نموده، و در برابر حوادث و ناملایمات صبر و بردبارى را پیشه خود کرده اند. بسان درختان بیابانى هستند که با کمترین مقدار آب ساخته اند، و در برابر طوفانهاى سهمگین وبادهاى تند همچون کوه مى ایستند. امّا انسانهاى ناز پرورده، مانند درختان کنار نهر آبند، که سست و کم تحمّلند، و با کمترین فشار و طوفانى از پاى در مى آیند.

«اَلا واِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِیَّةَ اَصْلَبُ عُوداً، وَالرَّواتِعَ الْخَضِرَةَ اَرَقُّ جُلُوداً; آگاه باشید! درختان بیابانى چوبشان محکمتر است، و درختانى که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازکتر و کم دوامتر است».(12)

 

 

آرى! انسانهاى نازپرورده اى که فشارها و مشکلات را تجربه نکرده اند به جایى نمى رسند.

آقاى «توانگ بى» نویسنده کتاب تاریخ تمدّن مى گوید:

«تمدّنهاى بزرگى که در طول تاریخ پدید آمده را مورد مطالعه قرار دادم. هیچ تمدّن مهمّى را نیافتم مگر اینکه قبلا مورد هجوم دشمن خارجى قرار گرفته، و در سایه تحمّل مشکلات و سختى ها تمدّنهاى مهم پایه ریزى شده است».

کشور ما این مسأله را به خوبى تجربه کرده، و در سایه تحمّل مشکلات و سختى هاى انقلاب توانست در خیلى از جهات خودکفا و مستقل شود. اگر این فشارها نبود نه ارتش ما این قدر قوى و با صلابت بود، و نه سپاه ما در این سطح از توانایى نظامى و لجستیکى قرار داشت.

آرى! از آنجا که فشارها و حوادث و سختیها ومشکلات انسان ساز است، مورد قسم پروردگار عالم قرار گرفته است.

 

7. نماز عصر

برخى از مفسّران معتقدند که منظور از «عصر» در آیه مورد بحث، نماز عصر است. بنابراین خداوند متعال به نماز عصر سوگند یاد کرده است.

سؤال: شک نیست که نماز در معارف دینى جایگاه خاصّ و بسیار مهمّى دارد، تا آنجا که از آن به عنوان ستون خیمه دین یاد شده است. (اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّینِ)(13) و مى دانیم که اگر ستونِ خیمه اى را بر دارند سقف آن فرو خواهد نشست. و لذا اوّلین
چیزى که در عالم قیامت مورد سؤال قرار مى گیرد نماز است.(14) و در اهمیّت نماز همین بس که معیار قبولى و مردودى سایر اعمال است.(15) خلاصه هر چه در مورد اهمیّت نماز گفته شود کم است، ولى سؤال این است که: چرا خداوند به خصوصِ نماز عصر سوگند یاد کرده است؟

پاسخ: هر نمازى ممکن است از جهتى نسبت به سایر نمازها فضیلت داشته باشد و نماز عصر طبق تفسیرى همان «صلوة وسطى» است که در آیه شریفه 238 سوره بقره مورد تأکید قرار گرفته است: «(حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَى); در انجام همه نمازها و (به خصوص) نماز وسطى کوشا باشید».

و علّت اینکه نسبت به نماز وسطى تأکید شده این است که نماز عصر نسبت به نمازهاى دیگر آسیب پذیر است. هنگام نماز ظهر زمان مناسبى است چون معمولا مردم کار و فعالیّت را جهت صرف ناهار و استراحت کوتاه تعطیل مى کنند، و فرصت کافى جهت اقامه نماز ظهر دارند. امّا نماز عصر که در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) جدا خوانده مى شد، و مسلمانان حدود سه ساعت و نیم پس از اذان ظهر آن را اقامه مى کردند، در لابه لاى کارهاى روزانه قرار مى گرفت و لذا، براى اقامه آن، باید کار را تعطیل مى کردند. و نماز برخى از مسلمانان که به هر علّتى نمى توانستند کار را تعطیل کنند ترک مى شد. بدین جهت نسبت به نماز عصر در آیه شریفه تأکید خاص و ویژه اى شده است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز در حدیثى فرمودند: «مَنْ فاتَتْهُ صَلاةُ الْعَصْرِ حَبِطَ عَمَلُهُ; کسى که نماز عصرش ترک شود، اعمالش باطل و نابود مى گردد».(16)

بنابراین خداوند به نماز عصر به خاطر ویژگى آسیب پذیریش قسم یاد کرده، تا مورد توجّه بیشتر مسلمانان قرار گیرد، و از آن غافل نشوند.

ضمناً توجّه داشته باشید که شیعه نیز معتقد است اقامه نمازهاى روزانه در پنج وقت فضیلت دارد، امّا برخلاف اهل سنّت جمع بین نمازهاى ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشا را نیز جایز مى داند و دلیل آن روایات متعدّدى است که از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به ما رسیده، و شرح آن را در کتاب «شیعه پاسخ مى گوید» نوشته ایم. فلسفه جواز جمع، همان گونه که در بعضى روایات به آن اشاره شده، جلوگیرى از مشکلات نماز پنج وقت براى بعضى از مردم است. مشکلاتى که گاه به ترک نماز منتهى مى شود. همان طور که در مورد برخى از جوانان اهل سنّت نقل شده که اصرار بر نماز پنج وقت، موجب شده آنها تارک الصلاة شوند. خلاصه اینکه به اعتقاد ما شیعیان نماز در پنج وقت فضیلت بیشترى دارد، امّا جمع بین نمازها نیز جایز است.

 

کدام تفسیر صحیح است؟

طىّ مباحث گذشته هفت تفسیر براى «عصر» گفته شد. کدام یک از تفسیرهاى هفتگانه صحیح است؟

پاسخ: همان گونه که بارها گفته ایم تفسیرهاى مختلف هیچ تضادّ و منافاتى با یکدیگر ندارند. بنابراین مى توان تمام این تفسیرها را صحیح دانست. یعنى خداوند هم به غروب آفتاب که پیام آور پایان سلطنت روز و آغاز حکومت شب است و تحوّلى عظیم در جهان به وجود مى آورد سوگند یاد کرده، و هم به تاریخ بشر، که مملوّ از حوادث تلخ و شیرین عبرت آموز است، قسم خورده، و هم به عصر بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سوگند یاد کرده، و هم به عصر ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) قسم خورده، و هم به مشکلات وحوادث انسان ساز سوگند یاد کرده، و هم به نماز عصر قسم خورده، و هم به وجود انسان که عصاره عالم هستى است، سوگند یاد کرده است. آرى! به تمام این امور هفتگانه سوگند که انسان در حال ضرر و زیان است.

 

آنچه براى آن قسم یاد شده است:

مباحث گذشته پیرامون «قسم» و «متعلّق قسم» و تفسیرهاى مختلف واژه «عصر» بود، که اهمیّت فراوان سوگند مورد بحث را روشن کرد.

ولى اکنون باید از «مقسم له» یعنى آنچه که خداوند متعال به خاطر آن سوگند به عصرى مهم یاد کرده بحث کنیم:

خداوند براى این نکته مهم سوگند یاد کرده که (إِنَّ الاِْنسَانَ لَفِى خُسْر) تمام انسانها در هر پست و مقام و موقعیّتى که هستند و از هر رنگ و نژاد و قومیّتى که باشند در حال خسران و زیانند!

توضیح اینکه: طبیعت انسان طبیعت خسران و ضرر است. زیرا سرمایه مهم انسان عمر اوست. و این سرمایه از سالها و ماهها و روزها و ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها تشکیل شده، و اجزاى این سرمایه تدریجاً در حال نابودى و از بین رفتن است; چه بخواهیم و چه نخواهیم. همه چیز قابل جبران، و بسیارى از چیزها قابل بازگرداندن است، امّا سرمایه از دست رفته عمر انسان نه قابل جبران است، و نه قابل بازگرداندن. و لهذا مى گوییم: «طبیعت انسان، خسران و ضرر و زیان است».

على(علیه السلام) که سخنان ارزشمندش در هر موضوعى چراغ راه است، مى فرماید:

«(نَفْسُ الْمَرْءِ خَطاهُ اِلى اَجَلِهِ; هر نفس انسان را یک گام به مرگ نزدیک مى کند»(17)چرا که استعداد و نیروهاى انسان محدود است و هر چه بر عمرش افزوده شود، از استعدادهایش کاسته مى گردد. مثلا اگر قلب انسان توانایى 50 میلیارد بار تپش داشته باشد، پس از این مقدار ضربان از کار مى ایستد، زیرا نیرویش تمام شده است، هر چند قلب هیچ بیمارى نداشته باشد. درست مانند اتومبیلى که بر اثر تمام شدن بنزین متوقّف مى شود، در حالى که هیچ اشکال فنّى ندارد.

شخصى مى گفت: «پدرم خیلى کهنسال بود و لذا بیمار شد. طبیبى بر سر بالینش حاضر شد. پس از آزمایشات اولیّه گفت: ایشان بیمارى خاصّى ندارد، فقط نیروهایش تحلیل رفته است!».

آرى انسان طبیعتاً در حال ضرر و زیان است.

فخر رازى، که از مفسّران بزرگ اهل سنّت است، در ذیل همین آیه مى گوید: یکى از بزرگان مى گفت که تفسیر آیه (إِنَّ الاِْنسَانَ لَفِى خُسْر) را نمى فهمیدم، تا اینکه در یک روز گرم تابستانى یخ فروشى را مشاهده کردم که مشغول تبلیغ براى فروش یخهایش

بود. وى فریاد مى زد: «ارحموا من یذوب ماله; اى مردم به کسى که سرمایه اش در حال ذوب شدن است رحم کنید». هنگامى که فریاد عاجزانه آن یخ فروش را در آن هواى گرم شنیدم به تفسیر آیه شریفه پى بردم.

آرى عمر ما بسان یخى است که در هواى گرم تابستان در هواى آزاد به تدریج ذوب مى شود. نه تنها نیروها از دست مى رود، بلکه قواى انسان تحلیل مى رود. گوش سنگین مى شود، چشم کم فروغ مى گردد، اعصاب ضعیف مى شود، استخوانها پوک مى گردد، پاها درد مى گیرد، دست دچار لرزش مى شود، و خلاصه تمام قوا به ضعف و سستى مى گراید.

قیافه پهلوانى را به خاطر دارم که انسان از نگاه به قامتش لذّت مى برد، امّا همان پهلوان را در سنّ کهولت سوار بر ویلچرى دیدم که نوجوان کم سنّ و سالى او را این طرف و آن طرف مى برد! نتیجه اینکه طبق صریح قرآن مجید انسان طبیعتاً در حال خسران و ضرر است.

 

خسران عظیم!

آیا کسى که در تجارت ضرر مى کند و سرمایه اش را بر باد مى دهد خسران عظیم کرده است؟ آیا شخصى که خانواده اش را از دست داده دچار ضرر مبین شده است؟ آیا کسى که فرزندش را از دست داده گرفتار زیان عظیم و بزرگ گردیده است؟

قرآن مجید خسران عظیم را چیز دیگرى معرّفى مى کند. خداوند متعال طبق آنچه در آیه 15 سوره زمر آمده مى فرماید:

«(إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلاَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ); زیان کاران واقعى آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند! آگاه باشید زیان آشکار همین است!».

آرى! از دست دادن سرمایه عمر خسران مبین و ضرر عظیم است; چرا که سایر خسرانها قابل جبران است، و تنها از دست دادن سرمایه عمر قابل جبران نمى باشد.

 

دستور العمل هاى چهار مادّه اى:

نتیجه اینکه تمام انسانها در حال خسران و زیانند، مگر کسانى که به اصول چهارگانه زیر معتقد باشند و به آن عمل کنند: 1. ایمان. 2. عمل صالح. 3. سفارش به حق. 4. سفارش به صبر. به شرح کوتاهى در مورد هر یک توجّه کنید:

 

1. ایمان

ایمان اعتقاد درونى است که به انسان جهت، و مسئولیّت داده، و هدف انسان را اصلاح مى کند. ایمان اعتقادى است که تمام وجود انسان را تحت تأثیر قرار داده، و آثار آن در تمام اعضا و جوارح آدمى آشکار مى شود. امّا مراتب و مراحلى دارد; ایمان در وجود انسانهاى ضعیف الایمان بسان نور ضعیف شمعى است که در اطاق بزرگى روشن شده، که نور آن به سختى فضاى خانه را روشن مى کند، امّا از پنجره ها بیرون نمى رود. و اگر کسى از بیرون به آن اطاق نگاه کند متوجّه نور درون خانه نمى شود. امّا ایمان انسانهاى قوىّ الایمان بسان نورافکنى است که نه تنها فضاى خانه را کاملا روشن کرده، بلکه از تمام پنجره ها و منافذ خانه به بیرون پرتو مى افکند. به گونه اى که از چندین کیلومتر فاصله مى توان تشخیص داد که چراغى در آن خانه روشن است. ایمان باید قوى باشد، و آثارش در اعضا و جوارح انسان نمایان گردد. نور ایمان باید چشم را از محرّمات حفظ کند، به گوش اجازه شنیدن امور غیر مجاز ندهد، پا را از رفتن به مجالس گناه باز دارد، و خلاصه در تمام اعضا اثر کند.

 

مؤمنان راست قامت:

ایمان انسان را همچون کوه در مقابل حوادث ثابت و استوار نگه مى دارد، و نه تنها اجازه تزلزل و سستى به وى نمى دهد، بلکه باعث تزلزل و تغییر جهت بادها و طوفانها مى گردد! و ما این اوصاف و ویژگیها را در اصحاب و یاران حضرات معصومین(علیهم السلام) مى یابیم.

روزى على(علیه السلام) دست میثم تمّار را گرفت، و او را به نخلستان کوفه برد، تا به درخت نخلى رسیدند. حضرت به میثم فرمود: آیا این نخل را مى شناسى؟ میثم عرض کرد: نه! فرمود: «از این درخت چوبه دارت را مى سازند، و تو را به جرم عشق و محبّت به على بر روى آن به دار مى آویزند».(18)

افراد ضعیف الایمان در چنین مواقعى بسیار وحشت نموده، سعى مى کنند به گونه اى موضوع را به فراموشى بسپارند، و از آن منطقه عبور نکنند. امّا میثم تمّار که درخت ایمانش در سایه تلمّذ و شاگردى در مکتب على(علیه السلام) بارور شده، نه تنها از این خبر وحشت زده نمى شود، بلکه از فرداى آن گفتگو، همه روز به آن درخت سر مى زند، و آن را آبیارى مى کند، و با آن سخن مى گوید: «آفرین بر تو اى درخت! تو براى من آفریده شده اى و من براى تو! کى مى شود زمانى که مولایم على(علیه السلام) وعده داده فرا رسد، و مرا به عشق آقایم بر چوبه دارى که از تو مى سازند بردار زنند».

این عکس العمل هیچ تحلیل و توجیهى جز ایمان عمیق میثم تمّار ندارد. راست قامتان مؤمن در همه اعصار و زمانها وجود دارند; هر چند تعداد آنها و درجات ایمانشان در زمانها و مکانهاى مختلف متفاوت است. هنگامى که حزب الله سرافراز لبنان در مرداد ماه سال 1385 سى و سه روز در مقابل اسرائیل غاصبِ تا بُن دندان مسلّح مقاومت کرد، و بالاخره اسطوره شکست ناپذیرى اسرائیل را شکست، تمام دنیا ـ به ویژه غربیها و آمریکائیها ـ اعتراف کردند که آنچه سبب پیروزى حزب الله شد ایمان عمیق آنها بود; و این حقیقتى است انکارناپذیر.

ما ایرانیان آثار ایمان را در طول انقلاب اسلامى، ومخصوصاً در زمان جنگ تحمیلى هشت ساله، با تمام وجود لمس نموده ایم. آنچه که ما را در مقابل استکبار جهانى پیروز کرد ایمان جوانان غیور ما بود، لذا ما همواره تأکید مى کنیم: «باید ایمان جوانان تقویت شود، که در این صورت انقلاب بیمه خواهد شد».

ما هر چند باید به سلاحهاى جنگى مدرن روز مجهّز باشیم، امّا نباید فقط به آن تکیه کنیم، بلکه اتّکاء ما باید بر جوانان پرشور با ایمان باشد.

تجارت پرسود:

خداوند متعال طبق آنچه در آیات 10 تا 12 سوره صف آمده، تجارت پرسود را چنین توصیف مى کند:

«(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَة تُنجِیکُمْ مِّنْ عَذَاب أَلِیم * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِنْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْن ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ); اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مى بخشد؟! به خدا و رسولش ایمان آورید، و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید; این براى شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید! (اگر چنین کنید) گناهانتان را مى بخشد، و شما را در باغهایى از بهشت داخل مى کند که نهرها از زیر درختانش جارى است، و در مسکنهاى پاکیزه در بهشت جاویدان جاى مى دهد; و این پیروزى عظیم است!».

آرى! ایمان به خدا و رسول و قیامت، و جهاد در سایه ایمان، معامله پرسودى است که خداوند از آن خبر مى دهد.

خداوند چه مشترى خوبى است. سرمایه اى را که خودش داده، به بهترین قیمت مى خرد، حداقل به ده برابر قیمت، و حداکثر تا هفتصد برابر و گاه بیشتر. براى اینکه به ارزش معامله با خدا پى ببرید به آیه زیر توجّه کنید:

«(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِى بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ); خداوند از مؤمنان، جهانها و اموالشان را خریدارى کرده، که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد; (به اینگونه که:) در راه خدا پیکار مى کنند، مى کشند و کشته مى شوند; این وعده حقّى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده، و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى که با خدا کرده اید، و این است آن پیروزى بزرگ!».(19)

بى شک سخن خدا راست، بلکه راست ترین سخنها، و وعده او حق، بلکه با وفاترین وعده هاست; ولى در عین حال براى تضمین این معامله، سه سند در سه کتاب معتبر آسمانى (قرآن و انجیل و تورات) داده است; و در پایان به فروشنده تبریک مى گوید.

 

2. عمل صالح

دومین مادّه از برنامه چهار مادّه اى که انسان را از خسران عظیم نجات مى دهد، عمل صالح است، که در حقیقت میوه درخت ایمان است. عمل صالح چیست؟ گستره عمل صالح تاکجاست؟

عمل صالح از واژه هاى قرآنى بسیار وسیع المعنى است و شامل هر کار خوبى که براى خدا انجام گیرد مى شود. بنابراین تعریف، عبادت، زیارت، کمک به نیازمندان، ساختن درمانگاه، احداث جادّه، ساختن مدارس و مؤسسّات خیریّه، تهیّه جهیزیه دختران فقیر، آماده کردن وسیله ازدواج پسران محتاج، کمک به بیماران صعب العلاج، امر به معروف و نهى از منکر، ارشاد جاهل، تنبیه غافل و مانند آن همه از مصادیق عمل صالح است. حتّى اگر سنگى در وسط راه مردم افتاده باشد، و انسان با نوک پا آن را به کنارى هدایت کند که مزاحم عبور و مرور مردم نباشد، این نیز عمل صالح است.(20)

 

کمیّت یا کیفیّت؟

آنچه در عمل صالح مهم است قصد قربت و تقرّب به پروردگار است. در این صورت، اگر عمل صالح کار کوچکى هم باشد ارزشمند، و منشأ آثار بزرگى خواهد بود. در تاریخ عمل هاى صالح کوچکى سراغ داریم، که برکات بسیار مهمّى در پى داشته است. به عنوان نمونه مى توان به داستان حضرت موسى(علیه السلام) و دختران شعیب پیامبر اشاره کرد.

حضرت موسى(علیه السلام) در عنفوان جوانى و در دفاع از یک مظلوم، مأمورى از مأموران ستمگر فرعون را به قتل رساند. دستگاه انتظامى فرعون به منظور یافتن قاتل، شروع به جستجو کرد. خبر به حضرت موسى رسید، و او براى نجات جان خویش مجبور به خروج از کشور مصر شد. بدون آب و غذا و مرکب سوارى و زاد و توشه لازم، به سمت مدین حرکت کرد. پس از چند روز به مدین رسید. در جلوى دروازه ورودى شهر، در زیر درختى نشست، تا خستگى سفر برطرف شود. چوپانهایى که گوسفندان خود را بر سر چاه آب مى آوردند تا آنها را سیراب کنند توجّهش را جلب کرد. ملاحظه کرد گله گوسفندى که چوپان آن دو دخترند در گوشه اى منتظر سیراب کردن گوسفندان خود هستند. امّا دیگر چوپانها که غالباً مرد هستند به آنها نوبت نمى دهند. جلو رفت، جریان را از دختران پرسید. گفتند: این برنامه هر روز ماست، باید صبر کنیم همه چوپانهاى مرد گوسفندانشان را سیراب کنند، سپس به گوسفندان خود آب دهیم. موسى از این رفتار ظالمانه ناراحت شد، جلو رفت و بر سر آنها فریاد زد، و بر این کارشان اعتراض کرد. آنها در مقابل اعتراض موسى تسلیم شدند، ولى هیچ کمکى جهت کشیدن آب نکردند. حضرت موسى تشنه و گرسنه به تنهایى پشت چرخ چاه رفت و آب کافى کشید، و گوسفندان دختران را سیراب کرد. دختران خوشحال به خانه رفتند. پدر پیرشان حضرت شعیب که از بازگشت زود هنگام دختران متعجّب شد، علّت را پرسید. دختران تمام آنچه واقع شده بود را براى پدر تعریف کردند. حضرت شعیب به دخترانش گفت: باید آن جوان را به خانه دعوت کنیم، و مزد زحماتش را بدهیم. دختران به سراغ حضرت موسى رفته، و او را به خانه دعوت کردند. حضرت شعیب(علیه السلام) از موسى(علیه السلام) سؤالاتى کرد، و او داستان فرارش از مصر و پناهنده شدن به مدین را توضیح داد. حضرت شعیب پس از شنیدن داستان موسى به او اطمینان داد که از خطر جسته و در مدین در آرامش و امنیّت خواهد بود. سپس به او پیشنهاد ازدواج با یکى از دخترانش را داد.(21)

آرى! یک عمل صالح حضرت موسى که سیراب کردن گوسفندان حضرت شعیب بود، سبب شد که حضرت موسى از آوارگى نجات یابد، داراى زندگى و همسر گردد، و از همه مهمتر ده سال در خدمت یک پیامبر شاگردى کند و ساخته شود، تا آماده دریافت رسالتى بزرگ گردد. بنابراین آنچه مهم است اینکه عمل صالح بااخلاص باشد.

خلاصه اینکه دومین مادّه از برنامه چهار مادّه اى که باعث نجات انسان از خسران و زیان مى شود عمل صالح است، که گستره آن بسیار وسیع است.

 

3. تواصى به حقّ

سفارش به حق سومین مادّه از برنامه چهار مادّه اى مستثنیان از خاسرین و زیانکاران است. طبق آیه شریفه، اهل ایمان و عمل صالح باید همدیگر را به حق و حقوق سفارش کنند. براى عمل به این مادّه، لازم است ابتدا معناى حق را بدانیم:

حق به آن معنا که در قرآن مجید و روایات، و به تعبیر دیگر در معارف دینى آمده (نه آنچه در اصطلاح علم حقوق مطرح است) نوعى دین، وام، مسئولیّت در مقابل دیگران است; اعم از اینکه بدهى مادّى باشد یا معنوى. بدهى مادّى مثل اینکه من از شخصى یا بانکى وام گرفته ام، که اداى این بدهى لازم است، و باید به موقع آن را به صاحبش بازگردانم، وگرنه حقّ مادّى او را ضایع کرده ام. و امورى مانند حقّ و حقوق فرزندان بر پدر و مادر در مورد تربیت آنها، یا بدهى فرزندان به پدر و مادر در مورد رعایت حرمت و احترام آنها و بذل محبّت و عاطفه نسبت به آنها، یا مسئولیّت حکومت اسلامى در برابر آحاد مردم، و همچنین وظیفه مردم در مقابل حکومت، و حقوقى از این قبیل، بدهیهاى معنوى است.

آیات و روایات در مورد این نوع بدهى ها (حقوق معنوى) بسیار وسیع و گسترده است، تا آنجا که «حقوق بشر»، «حقوق کودک»، «حقوق زنان» و مانند آن که در جهان غرب مطرح است، در مقابل حقوق معنوى اسلام بسیار حقیر و کم رنگ است.

 

رساله حقوق امام چهارم:

حضرت سجّاد(علیه السلام) کتابى دارد به نام رساله حقوق، که مرحوم علاّمه مجلسى در ابتداى جلد 71 بحارالانوار ـ که موضوع احادیث آن حقوق است ـ در بیست صفحه آن را به طور کامل نقل کرده است.

امام زین العابدین(علیه السلام) از حقّ خداوند بر بندگان و حقّ بندگان بر خداوند، و سپس حقّ پیامبران و امامان بر مردم و حقّ مردم بر آنها شروع کرده، و در پى آن حقّ برادران مسلمان بر یکدیگر، حقّ همسایه ها، حقّ پدر و مادر بر فرزند و بالعکس، حقّ هموطنان بر یکدیگر، حقّ استاد بر شاگرد و بالعکس، حقّ دوستان و خویشاوندان بر یکدیگر، را مطرح مى کند. در پى آن حقّ کافران اهل ذمّه بر مسلمانان و حکومت اسلامى را مطرح نموده است. آرى! آنها که به عنوان یک اقلیّت سالم، در کنار مسلمانان همزیستى مسالمت آمیزى دارند، و به قوانین و مقرّرات حکومت اسلامى احترام مى گذارند، حق دارند که حکومت اسلامى جان و مال و ناموس و آزادى هاى مذهبى آنها را حفظ کند.

امام على بن الحسین(علیه السلام) از این فراتر رفته و حقّ اجزاى بدن انسان را بر انسان گوشزد مى کند; چشم انسان بر انسان حق دارد، گوش، زبان، دست و پا و دیگر اعضاء و جوارح، هر کدام حّق و حقوقى بر انسان دارند، و آدمى باید از آنها استفاده صحیح و مشروع کند. و طبیعتاً انسان نیز بر آنها حق دارد. فراتر از این حقوق، حقّ عبادات بر انسان است. نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، و دیگر عبادات بر انسان حق دارند.

راستى هنگامى که انسان رساله حقوق امام سجّاد(علیه السلام) را مطالعه مى کند به گستره حقوق در معارف اسلامى پى مى برد، و رحمت و عطوفت و مهربانى اسلام را لمس مى کند، و بر حال افراد کم اطّلاعى که این آیین سراسر رحمت را متّهم به خشونت مى کنند تأسّف مى خورد.(22)

 

حق از دیدگاه امام امیرالمؤمنین(علیه السلام):

حضرت على(علیه السلام)، که طبق فرمایش پیامبر(صلى الله علیه وآله) خودمحور حق است(23)، در توصیف و تبیین واژه حق چنین مى فرماید: «فَالْحَقُّ اَوْسَعُ الاَْشْیاءِ فِی التَّواصُفِ، وَاَضْیَقُها فِى التَّناصُفِ، لایَجْری لاَِحَد اِلاَّ جَرى عَلَیْهِ، وَلایَجْری عَلَیْهِ إِلاّ جَرَى لَهُ; حق وسیع ترین چیزها در مقام بیان و توصیف است (اگر بخواهى حقوق را بشمارى بسیار زیاد است) امّا در مقام عمل از همه چیز محدودتر است (خلاصه اینکه در گفتار وسیع ترین امور و در عمل محدودترین آنهاست) و حق همه جا دو طرفى است».(24)

مثلا قاتل باید قصاص شود، و اولیاى دم حقّ قصاص او را دارند، ولى قاتل هم حقّى بر اولیاى دم دارد. قاتل حق دارد که شکنجه اش نکنند، اگر مایل بودند مشمول عفو خود قرارش دهند، پس از قصاص او را رها نکنند، بلکه غسل و کفنش کنند، و بر جنازه اش نماز خوانده، سپس دفنش کنند. طبق فرمایش مولاى متّقیان حقِّ یک طرفه نداریم، حتّى حقّ خداوند هم دو طرفه است! حقّ خدا بر بندگان آن است که اطاعتش کنند، و حق بندگان آن است که تفضّلا به آنها پاداش دهد. طلبکار حق دارد طلب خود را مطالبه کند، و بدهکار حق دارد در صورت عدم قدرت بر پرداخت بدهى به او مهلت دهد، همانطور که حق دارد مستثنیات دین مثل منزل مسکونى اش را از او نگیرد.

نتیجه اینکه حق و حقوق در معارف اسلامى جایگاه مهمّى دارد.

مهمترین حقوق:

سؤال: مهمترین حق پس از حق خدا و رسولش کدام حق است؟

پاسخ: حضرت على(علیه السلام) در همان خطبه 216 نهج البلاغه در پاسخ این سؤال مى فرماید:

«وَاَعْظَمُ مَاافْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوالی عَلَى الرَّعِیَّةِ وَحَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوالِی; مهمترین حق، حقّ مردم بر حکومت، و حقّ حکومت بر مردم است».

حقّ حکومت اسلامى بر مردم این است که از آن حمایت کنند، ودر مشکلات و حوادث سخت به یاریش بشتابند، و در لحظاتى که باید به صحنه بیایند در صحنه حضور یابند. و حقّ مردم بر حکومت آن است که جان و مال و ناموس و آبروى آنها را حفظ کند، و امنیّتشان را تأمین نماید، و وسایل رفاه و آسایش آنها را فراهم کند، و مقدّمات تحصیل، کار ومسکن جوانان را مهیّا سازد. براى مردم جادّه، بیمارستان، خیابان و پارک و دیگر لوازم و اشیاى مورد نیازشان را آماده سازد.

 

حق و حقوق برادران دینى:

از حقوق بسیار مهم حق برادران دینى بر یکدیگر است، که دامنه وسیعى دارد. در برخى از روایات تا 30 حق در این رابطه شمرده شده است.(25)

در اینجا توجّه شما را به روایتى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که به هفت نوع از این حقوق اشاره مى کند، جلب مى نماییم:

«لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوق واجِبَة مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ: اَلاِْجْلالُ فِی عَیْنِهِ، وَالْوُدُّ لَهُ فِی صَدْرِهِ، وَالْمُواساتُ لَهُ فی مالِهِ، وَاَنْ یُحَرِّمَ غَیْبَتَهُ، وَاَنْ یَعُودَهُ فِی مَرَضِهِ، وَاَنْ یُشَیَّعَ جِنازَتَهُ، وَاَنْ لایَقُولَ فِیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ اِلاّ خَیْراً; هر مؤمنى بر مؤمن دیگر هفت حق دارد که از سوى خداوند واجب شده است:

1. احترامش را حفظ کند (تحقیرش نکند، به او توهین ننماید، حرمتش را هتک نکند).

2. محبّت او را در دل داشته باشد.

3. نسبت به او مواسات مالى داشته باشد (یعنى او را در امکاناتش شریک کند).

4. غیبتش را بر خود حرام بداند (و در غیابش هم حرمت او را نگه دارد).

5. به هنگام بیمارى از وى عیادت کند (و اگر نیاز به کمک مالى یا چیز دیگر دارد دریغ نکند).

6. در تشییع جنازه اش شرکت نماید.

7. و پس از مرگش جز ذکر خیرش نگوید».(26)

خلاصه اینکه مؤمن باید در ظاهر وباطن، در حضور و غیاب، از نظر مالى و غیر مالى، و در حیات و ممات به فکر برادر مؤمنش باشد.

 

4. تواصى به صبر

چهارمین مادّه از برنامه چهار مادّه اى کسانى که مى خواهند از خسران و زیان رهایى پیدا کنند، تواصى به صبر است. کسانى که ایمان آورده و عمل صالح بجا مى آورند، علاوه بر تواصى به حق، همدیگر را به صبر و استقامت سفارش مى کنند.

«صبر» و «استقامت» در معارف اسلامى جایگاه ویژه اى دارد. و در آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) به صورت گسترده مطرح شده است. که براى نمونه به سه آیه و یک روایت اشاره مى کنیم. ولى قبل از آن باید توجّه داشت که صبر آن گونه که بعضى از انسانهاى بى مسئولیّت و ترسوها خیال کرده، و دشمنان روى آن مانور مى دهند، به معناى پذیرش هر نوع ظلم و ستم و ذلّتى نیست، بلکه به معناى ایستادگى در مقابل مشکلات و حوادث ناگوار و سختیهاست. و این مطلب از آیاتى که ذکر مى کنیم به خوبى روشن مى شود. توجّه کنید:

صبر در آیات قرآن:

1. خداوند متعال در آیه 65 سوره انفال مى فرماید:

«(یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِّنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِّنْکُمْ مِّائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ); اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه مى کنند; و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند، پیروز مى گردند; چرا که آنها گروهى هستند که نمى فهمند!».

طبق این آیه شریفه صبر و استقامت به انسان نیرویى معادل قدرت ده نفر مى بخشد، و لهذا هر مؤمن صابرى توانایى رویارویى با ده نفر از دشمنان اسلام را دارد.

2. گروهى از فرشتگان به هنگام ورود بهشتیان به بهشت به استقبالشان آمده، و به عنوان خیر مقدم خطاب به آنها مى گویند:

«(سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ); سلام و درود بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجامِ آن سرا (ىِ جاویدان)».(27)

انتخاب صفت زیباى صبر، در میان صفات فراوانى که باعث بهشتى شدن بهشتیان شده، نشان از جایگاه ویژه صبر و استقامت مى دهد.

3. خداوند متعال در آیه 157 سوره بقره به سه مادّه امتحانى اشاره کرده، و در پایان به کسانى که در این امتحانات صبر و استقامت را پیشه خود مى کنند، بشارت داده است. سپس مى فرماید:

«(أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ); اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده، و آنها هدایت یافتگانند!».

طبق آیه فوق، سه مدال افتخار بر سینه صابران زده شده است: 1. صلوات و درود خداوند. 2. رحمت خدا. 3. هدایت مخصوص الهى.

خوانندگان محترم! براى رسیدن به هر چیزى چه در امور دنیایى و چه در مسائل مربوط به آخرت، باید صبر و استقامت داشت که بدون تخلّق به این صفت زیبا، نه در مسائل مادّى پیشرفتى حاصل مى شود، و نه در مسائل معنوى.

 

صبر از دیدگاه امام على(علیه السلام):

حضرت على(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: نسبت به پنج چیز به شما سفارش مى کنم که هر چه براى تحصیل آن کوشش و تلاش کنید سزاوار است:

پنجمین آن به شرح زیر است: «وَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْیمانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ; بر شما باد به صبر و استقامت (در امور مختلف زندگى) چرا که نقش صبر نسبت به ایمان، همچون نقش سر نسبت به بدن است».(28)

سر فرمانده بدن است; زیرا چشم و گوش و مغز در سر است. و صبر نیز در پیکر ایمان، نقش مهمّى همچون سر انسان نسبت به جسد دارد. براى رسیدن به مقام صابران و تخلّق به صفت زیباى صبر لازم است حالات صابران را مطالعه کنیم. زندگى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مخصوصاً دوران مبارزه آن حضرت در مکّه و هجرت به مدینه مشحون از صبر و استقامت آن حضرت است.

 

اقسام صبر:

معمولا براى صبر سه شاخه ذکر مى کنند:

1. صبر بر طاعت; طاعت و عبادت پروردگار سختى ها و مشکلاتى در پى دارد، که بدون صبر و استقامت امکان انجام آن نیست. به عنوان مثال هنگامى که انسان حساب اموال و دارائیش را مى رسد، و مبلغ هنگفتى خمس بدهکار مى شود، پرداخت آن برایش مشکل است. اینجاست که باید در مقابل انجام این عبادت صبر و استقامت کند، تا موفّق بر انجام آن شود.

2. صبر بر معصیت; اگر انسان در مقابل هواى نفس سرکش تاب تحمّل نداشته باشد، و نتواند در برابر خواهشهاى نفسانى مقاومت کند، مغلوب شیطان و هواى نفس مى شود. امّا با استعانت از خداوند و صبر و استقامت مى تواند دیو هواى نفس و شیطان لعین را مغلوب خود سازد.

3. صبر بر مشکلات; بى شک دنیا براى هیچ کس بدون سختیها و ناملایمات نیست. بنابراین، نباید به دنبال زندگى بى مشکل رفت. بلکه باید راه غلبه بر مشکلات، و صبر در مقابل حوادث سخت و تلخ و ناکامى ها را آموخت. و با استقامت، کوه مشکلات را پشت سر گذاشت.

 

 


1 . حج، آیه 61 .

2 . ضحى، آیه 1 .

3 . نهج البلاغه، نامه شماره 31 .

4 . التفسیر المنیر، ج 30، ص 404 .

5 . سبأ، آیه 19 .

6 . سنن الترمذى، ج 5، ص 3745 .

7 . آل عمران، آیه 160 .

8 . العسل المصفى من تهذیب زین الفتى، ج 1، ص 125 .

9 . تلخیص الغدیر، ص 243 .

10 . نهج البلاغه، خطبه دوم.

11 . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 456 .

12 . نهج البلاغه، نامه 45 .

13 . میزان الحکمة، باب 2270، ح 10547 .

14 . همان مدرک، باب 2273، ح 10570 .

15 . همان مدرک، ح 10568 .

16 . المغنى لابن قدامة، ج 1، ص 389 و 396 و 445.

17 . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 74.

18 . سیماى میثم تمّار، ص 168.

19 . توبه، آیه 111.

20 . میزان الحکمة، باب 2227، ح 10384 .

21 . بقیّه داستان را در سوره قصص، آیه 27 به بعد مطالعه فرمایید.

22 . توضیح بیشتر این مطلب را در کتاب ما «آیین رحمت» که در ردّ اتّهام بى اساس پاپ بندیکت شانزدهم رهبر مسیحیان جهان نوشته شده، مطالعه فرمایید.

23 . بحارالانوار، ج 38، ص 28 .

24 . نهج البلاغه، خطبه 216.

25 . سفینة البحار، ج 1، ص 290 .

26 . بحارالانوار، ج 71، ص 222.

27 . رعد، آیه 24 .

28 . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 82 .

عصر در لغت:14 و 15. سوگند سوره نجم و واقعه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma