توضیح چند نکته:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
سوگندهاى پربار قرآن
مقسم له:1. سوگندهاى سوره بلد

1. معناى تقویم

تقویم معانى متعدّدى دارد، که از جمله مى توان به «بها دادن به چیزى»، «سامان دادن»، «صورت زیبا دادن»، «قوام دادن» و «اساس و پایه دادن» اشاره کرد. آرى! همه این معانى در مفهوم کلمه تقویم جمع است. بنابراین، خداوند متعال انسان را به بهایى سنگین و صورتى زیبا، و اساس و پایه اى محکم سامان داده است.

 

2. ارزش انسان از دو دیدگاه

شناخت انسان به عنوان یکى از موضوعات علوم انسانى همواره مورد بحث دانشمندان بوده است. علما و دانشمندان مادّى که اعتقادى به ماوراى طبیعت و جهان دیگر ندارند، انسان را به قدرى پایین آورده اند که وى را در ردیف میمون قرار داده، و بشر را تکامل یافته شانپانزه مى دانند! برخى از این دانشمندان مى گویند: «دانشمندان خیال مى کردند انسان موجود برتر و تافته جدابافته اى از سایر حیوانات است، در حالى که چنین نیست، و انسان تکامل یافته میمون است. و ما با این اعتقاد درّه عمیق بین انسان و حیوان را پر کرده، و فاصله میان این دو را برداشته ایم، و آدمى را به حیوانات ملحق نموده ایم!».

امّا دانشمندان معتقد به جهان ماوراى طبیعت، به تبعیّت از تعلیمات الهى اعتقاد دیگرى دارند. آنها انسان را گل سرسبد آفرینش مى دانند، چرا که خداوند متعال در آغاز آفرینش چهار امتیاز و ویژگى منحصر به فرد براى انسان ذکر کرد که در هیچ یک از موجودات دیگر، حتّى فرشتگان یافت نمى شود. توجّه کنید:

 

الف) نمایندگى پروردگار

خداوند متعال در آیه 30 سوره بقره، خطاب به فرشتگان فرمود: «(إِنِّى جَاعِلٌ فِی الاَْرْضِ خَلِیفَةً); من در روى زمین جانشینى ]= نماینده اى [قرار خواهم داد». یعنى شما فرشتگان شایستگى نمایندگى مرا در زمین ندارید، بلکه موجودى برتر و بالاتر به نام انسان خلق خواهم کرد، که خلیفه من بر روى زمین خواهد بود.

 

ب) روح خدایى!

در دو آیه از قرآن کریم تعبیر (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی)(1) آمده است، و این تعبیر فقط در مورد انسان دیده مى شود، نه موجودات دیگر، و این نشانه عظمت و بزرگى بشر است.

سؤال: منظور از روح خدایى چیست؟ آیا منظور این است که خداوند روح و جسم دارد، و بخشى از روح خویش را در جسم انسان دمیده است؟

پاسخ: قطعاً منظور این نیست، چرا که چنین عقیده اى باطل و بى اساس است. بنابراین، منظور از «روحى» در دو آیه فوق یک روح والا، برجسته و با عظمت است که از شدّت بزرگى و والایى، خداوند آن را به خود نسبت داده است، و به اصطلاح طلبگى اضافه در کلمه روحى، اضافه تشریفیّه است. این امتیاز نیز ویژه انسان است و باید هم چنین باشد، چرا که موجودى لیاقت خلیفة اللهى را پیدا مى کند که از روح با عظمت منسوب به پروردگار در او دمیده شده باشد.

 

ج) معلّم فرشتگان!

پس از گفتگویى که بین خداوند و فرشتگان پیرامون آفرینش موجودى جدید به نام انسان صورت گرفت، و فرشتگان به چنین کارى رأى منفى دادند، خداوند آنها را با جمله: «من حقایقى مى دانم که شما نمى دانید»(2) قانع کرد، و انسان را آفرید، فرشتگان را به آزمون «علم الاسماء» فرا خواند، تا از این طریق برترى انسان بر فرشتگان براى آنان عینیّت یافته و ملموس شود. فرشتگان که از این امتحان موفّق بیرون نیامدند، خطاب به پروردگار عرضه داشتند: «منزّهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده اى نمى دانیم».(3) آنگاه آنان را بسوى آدم رهنمون شد، و به وى دستور داد علم الاسما را به فرشتگان تعلیم دهد. هنگامى که حضرت آدم(علیه السلام) به فرمان پروردگار فرشتگان را از علم الاسماء آگاه کرد، خداوند مطلبى را که قبلا بصورت کوتاه و سربسته به آنها گوشزد کرده بود، با شرح بیشترى بیان کرد که: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را مى دانم؟ و نیز مى دانم آنچه را شما آشکار مى کنید، و آنچه را پنهان مى داشتید».(4) و ملائکه فرموده خدا را تصدیق کردند، و علم اجمالى آنها در مورد برترى انسان تبدیل به علم تفصیلى شد، و بدین وسیله آدم معلّم فرشتگان شد، و این نیز از امتیازات ویژه انسان است.

 

سؤال: علم الاسماء چیست؟

پاسخ: در تفسیر «علم الاسماء» نظریّه هاى متفاوتى ارائه شده، که یکى از تفاسیر آن آگاهى از اسرار عالم هستى است. جهان هستى، بلکه تنها یکى از موجودات این جهان به نام انسان، بلکه یک عضو و عنصر کوچک انسان یعنى سلول بدن وى، اسرار و رموز فراوانى دارد. تا آنجا که یکى از دانشمندان فقط در مورد سلول بیش از پنج هزار صفحه نوشته است! علاوه بر این، یافته هاى ما در مورد اسرار موجودات هستى، در برابر نایافته هاى ما چیز کمى است. خداوند علم اسرار هستى را به آدم تعلیم کرد.

 

د) مسجود فرشتگان

پس از آنکه فرشتگان در گام اوّل لفظاً تصدیق کردند که انسان موجود برتر است، و بعد از تلمّذ و شاگردى در محضر حضرت آدم(علیه السلام)، در گام دوم قلباً نیز به این معنا اعتقاد پیدا کردند، باید مرحله سوم این تصدیق، که تصدیق عملى است را نیز به انجام رسانند. و لذا فرمان سجده بر آدم خطاب به فرشتگان صادر شد. همه فرشتگان در راستاى ارج نهادن به این آفرینش ویژه، و به منظور اطاعت فرمان الهى در پیشگاه حضرت آدم، سر بر سجده سائیدند. و فقط یک نفر تخلّف کرد، و او ابلیس بود!

کسى که جزء فرشتگان نبود، بلکه از جنّیان بود، و بخاطر تکبّر و نافرمانى اش در صف کافران قرار گرفت. و چه خوب که ابلیس بر آدم سجده نکرد، چرا که او لیاقت این عبادت الهى را نداشت.

آرى! نمایندگى پروردگار، برخوردارى از روح خدایى، احراز مقام استادى فرشتگان، و مسجود ملائکه شدن چهار ویژگى ممتاز و منحصر به فرد انسان است، که هیچ یک از موجودات آن را در اختیار ندارند.

آیا انسانى که قرآن مجید توصیف مى کند; با آنچه دانشمندان مادّى در مورد آدم مى گویند، قابل مقایسه است!؟

سؤال: آنچه از منظر قرآن در مورد فضیلت انسان گفته شد، در مورد حضرت آدم(علیه السلام) بدون شک قابل قبول است. ولى آیا این فضایل در مورد انسانهاى دیگر نیز صادق است؟

پاسخ: از آیات دیگر قرآن مجید استفاده مى شود که ویژگیهاى مذکور اختصاص به آدم ندارد، و شامل نسل و ذریّه او تا قیام قیامت نیز مى گردد.

شاهد این مطلب آیاتى از سوره مؤمنون است. خداوند متعال در آیات اوّلیه سوره مؤمنون مراحل خلقت و آفرینش انسان را (نطفه، علقه، مضغه و...) بیان مى کند، سپس در آیه 14 همان سوره مى فرماید:

«(ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ); سپس آن را آفرینش تازه اى دادیم (و از روح خود در آن دمیدیم) پس آفرین بر خدایى که بهترین آفرینندگان است».

بنابراین فضیلتهاى مذکور اختصاص به حضرت آدم(علیه السلام) ندارد، بلکه در مورد تمام انسانهاست.

خوشا به حال کسانى که در قوس صعودى قرار گیرند، و بتوانند این فضیلتها را حفظ کنند.

 

3. اسفل سافلین چیست؟

برخى از انسانهاى سعادتمند، با اتّکاى بر همّت و اراده خویش، و با استعانت از پروردگار متعال از این امتیازات نهایت استفاده را کرده، و آن را سکّوى پرش خویش قرار داده، و به «قاب قوسین او ادنى»(5) صعود مى کنند. آنها به جایى مى روند که حتّى ملائکه و فرشتگان توان رفتن بدانجا را ندارند.

امّا برخى از انسانها قدر این ویژگیها و زمینه هاى سعادت را ندانسته، و آن قدر سقوط مى کنند که به مرحله اسفل سافلین مى رسند; جایى که پایین تر از آن تصوّر نمى شود. راستى اسفل السافلین کجا و به چه معناست؟

برخى از مفسّران اسفل سافلین را به اَرْذَلِ الْعُمُرِ(6) (دوران پیرى و پایان عمر انسان) تفسیر کرده اند، که این تفسیر عجیبى به نظر مى رسد، زیرا با آیه پس از آن یعنى (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) سازگار نیست. زیرا این استثنا نمى تواند استثناى ارذل العمر که سیر طبیعى عمر انسان است، باشد. بنابراین تفسیر فوق بدون شک صحیح نیست.

تفسیر صحیح آن است که اسفل سافلین در دنیا همان (بَلْ هُمْ أَضَلُّ)(7) و آخرین نقطه توحّش و بربریّت و درّنده خویى است. همان چیزى که اکنون در گوشه و کنار جهان به وفور دیده مى شود. انسان نماهایى که ماشین بمب گذارى شده را در کنار بیمارستان، یا مسجد یا حسینیّه پر از جمعیّت، یا بازار یا مناطق شلوغ دیگر منفجر مى کنند، و زن و مرد، بزرگ و کوچک، گناهکار و بى گناه را به بدترین شکل مى کشند، مصداق اسفل السافلینند. آن دسته از مدّعیان دروغین حقوق بشر که بمبهاى ده تُنى را بر روى مردم بى گناه هیروشیما و ناکازاکى خالى کرده، و جان هزار نفر انسان مظلوم را گرفتند، از مصادیق روشن بل هم اضل هستند. کسانى که در گوشه و کنار جهان آتش جنگ را شعلهور نموده تا کارخانه هاى اسلحه سازى آنها از حرکت باز نایستاد، و مهمّات ویرانگرشان به فروش برود، و بر دلارهایشان روز به روز افزوده گردد، حیوانات درّنده اى هستند که لباس انسان به تن کرده اند.

و اسفل السافلین در جهان آخرت قعر جهنّم، و پایین ترین نقطه دوزخ است! و این قوس نزولى و آن قوس صعودى با این دامنه وسیع، یکى از امتیازات انسان است.

سؤال: چه کنیم که در قوس نزولى قرار نگرفته، و به اسفل السافلین سقوط نکنیم؟

جواب: براى فرار از سقوط در اسفل السافلین، و قرارگرفتن در مدار صعودِ به احسن تقویم، نیاز به برنامه ریزى جامع خودسازى است، که یکى از موادّ آن انتخاب دوست مناسب است. نقش دوست آن قدر مهم است که امکان دارد انسان را بهشتى کند، همان گونه که اگر فرد نامناسبى باشد ممکن است آدم را جهنّمى نماید. یک دوست مى تواند دروازه سعادت را بسوى انسان بگشاید، همان طور که مى تواند پیام آور شومِ شقاوت و بدبختى باشد. یک دوست ممکن است زمینه ساز رسیدن انسان به فوز عظیم شهادت باشد، یا او را به صف دشمنان خدا ملحق کند!

 

نقش مهمّ دوست:

براى پى بردن به اهمیّت انتخاب دوست، به آیات 27 تا 29 سوره فرقان توجّه فرمایید:

«(وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ); و (اى پیامبر ما! به خاطر آور) روزى را که ستمکار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان مى گزد!».

در ادبیّات فارسى براى نشان دادن نهایت بدحالى یک شخص گفته مى شود که: «فلانى انگشت به دهان گزید» امّا در ادبیّات عرب تعبیر به شکل دیگرى است، مى گویند: «از شدّت حزن و اندوه پشت دو دست خود را به دندان گرفت» حال باید دید چه مصیبتى براى این شخص ظالم رخ داده که این گونه عکس العمل نشان مى دهد؟ پاسخ این سؤال در ادامه آیه منعکس شده است. توجّه کنید:

«(یَا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا); اى کاش با رسول خدا راهى برگزیده بودم!».

آن ظالم ستمگر در روز قیامت افسوس مى خورد که چرا تمام پلهاى پشت سر خود را خراب کرده است! او حسرت مى کشد که چرا تمام ارتباطهاى خویش را با پیامبر و دین و مذهب قطع نموده است! قطع ارتباط این ستمکار با رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نتیجه انتخاب یک دوست بد و نامناسب بوده است. بدین جهت با هزاران آه و حسرت و افسوس مى گوید:

«(یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلاً); اى واى بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم!». اى کاش شخصى که درِ گناهان را به رویم گشود و هماى سعادت، که بر روى شانه هایم نشسته بود، را از من دور کرد، به عنوان دوست خود بر نمى گزیدم! اى کاش با شخصى که مرا از یاد و نام حضرت دوست غافل کرد و شیطان را قرین و همراهم ساخت، دوست نمى شدم. امّا این آه و حسرت ها، در یوم الحسرة فایده اى ندارد. بلکه در این دنیا باید به فکر چاره بود.

 

شأن نزول آیات مورد بحث:

«عقبه» که از متمّکنین مدینه به شمار مى رفت، و انسان خوش باطنى بود، و امکانات مالى نسبتاً مناسبى داشت، علیرغم اینکه شخص مشرکى بود، با پیامبر(صلى الله علیه وآله)دوست بود. بدین جهت گه گاه خدمت آن حضرت مى رسید و آیاتى از قرآن مجید را گوش مى کرد، و گام به گام به اسلام نزدیکتر مى شد. امّا هنوز رسماً اسلام را نپذیرفته بود. پس از بازگشت از یک سفر، اعیان و اشراف قوم و قبیله اش را به ضیافتى دعوت کرد، و از دوستش پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز براى شرکت در آن میهمانى دعوت بعمل آورد. حضرت فرمود: «به یک شرط دعوت تو را اجابت مى کنم، و آن اینکه شهادتین را بر زبان جارى نموده، و به صفوف مسلمانان بپیوندى! فاصله میان من و تو شرک است، اگر شهادتین را بگویى این فاصله از بین مى رود». عقبه در حضور مردم شهادتین را گفت، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز طبق وعده اى که داده بود در میهمانى او شرکت کرد. خبر اسلام آوردن عقبه در شهر پیچید و نقل مجالس شد. «اُبىّ» دوست دیگر عقبه، هنگامى که این خبر را شنید، به نزد وى آمد، و او را بخاطر این کار سرزنش و شماتت کرد، گفت: «شنیده ام دین آبا و اجدادت را رها کرده اى، و از پرستش آن بتهاى زیبا و متنوّع دست کشیده اى، و به عبادت خداى نادیده محمّد پرداخته اى! پس آن غیرت و حمیّت قبیله اى و عشیره اى تو چه شد!؟» خلاصه این دوست ناباب آن قدر عقبه را سرزنش و شماتت کرد که وى از کارش پشیمان شد و گفت: «براى جبران این کار چه کنم؟». اُبىّ گفت: «همان گونه که در حضور مردم اسلام را پذیرفتى، در حضور آنان از اسلام بیزارى بجوى و به محمّد توهین کن». عقبه که درهاى سعادت به رویش گشوده شده بود، بر اثر وسوسه هاى این دوست بد فریب خورد، و در حضور جمع به ساحت قدس پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) توهین کرد، و از اسلام بیزارى جست! سپس آیات فوق که بیانگر حالات عقبه در قیامت است، نازل شد.

آیات سه گانه فوق هر چند در مورد عقبه نازل شده، ولى بى شک منحصر به او نیست، بلکه هشدارى است براى تمام کسانى که در انتخاب دوست دقّت نمى کنند، و خود را با انتخاب دوستان ناباب در معرض هلاکت و نابودى قرار مى دهند.

اگر شما از مبتلایان به موادّ مخدّر علّت اعتیاد آنان را به این بلاى خانمانسوز بپرسید، غالب آنان عامل آن را رفیق بد معرّفى مى کنند! دوست بد حتّى از حیوانات گزنده و درنده خطرناک تر است، چرا که:

مار بد بر جسم انسان مى زند *** یار بد بر جسم و بر جان مى زند

 

دوست بد در کلام امیرمؤمنان(علیه السلام):

این بحث را با حدیث زیبایى از امیر سخن، حضرت على(علیه السلام) به پایان مى بریم. آن حضرت طبق آنچه در کتاب غررالحکم و دررالکلم آمده، فرمودند:

«صُحْبَةُ الاَْشْرارِ تَکْسِبُ الشَرَّ کَالرِّیحِ اِذا مَرَّ بِالنَّتِنِ حَمَلَتْ نَتِناً; همنشینى با بدان باعث آلودگى انسان مى شود، همان گونه که نسیم دلنواز اگر از روى مزبله ها و مکانهاى بدبو عبور کند، بدبو مى شود».

روح انسان، مخصوصاً جوانان عزیز بسان آن نسیم با طراوت و دل انگیز است که اگر از روى گلها بگذرد و همنشین باغ گل شود، عطر خوش گلها را به همراه مى آورد. و چنانچه از روى مزبله ها و جاهاى بدبو عبور نموده، و همنشین زباله ها و کثافات گردد، به رنگ و بوى آنها درخواهد آمد.(8)

نتیجه اینکه براى باقى ماندن در مدار احسن تقویم، و پرهیز از قرار گرفتن در چاه اسفل سافلین، شرط اوّل انتخاب دوست مناسب است. هر چند پرهیز از رسانه هاى آلوده، که بدترین بلاهاى دنیاى امروزند، نظیر سایت هاى فاسد، ماهواره هاى بدآموز، مطبوعات آلوده و مانند آن، که به نوعى دوست انسان محسوب مى شوند، نیز لازم است.

به امید آنکه در سایه تعلیمات قرآنى در مسیر احسن تقویم گام نهیم، که البتّه این توفیق بدون استمداد از او حاصل نمى شود.

 

ایمان و عمل صالح، ارکان اساسى احسن تقویم:

خداوند متعال تمام انسانها را مبتلا به سیر در قوس نزولى اسفل سافلین مى داند، مگر کسانى که بر خوردار از دو عنصر مهمّ حیات معنوى، یعنى ایمان و عمل صالح باشند.(9) این گروه از انسانهاى سعادتمند همچنان در آسمان زیبا و نورانى احسن تقویم پرواز کرده و به صعود خویش ادامه داده، و از برکات آن بهره مند مى شوند. جمله (امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)بطور وسیع و گسترده در قرآن مجید بکار رفته است تا آنجا که این تعبیر در نزدیک به شصت آیه دیده مى شود، و بسیارى از این آیات معیار و مدار امور مهمّى قرار گرفته است، به عنوان نمونه به چند مورد آن توجّه کنید:

1. خداوند متعال در سوره والعصر تمام انسانها را در ضرر و زیان معرّفى کرده است، سپس انسانهاى با ایمان، که داراى عمل صالح هستند و دیگران را نیز دعوت به کارهاى شایسته مى کنند، را استثنا کرده است. طبق این آیه شریفه مدار خروج از خسران و زیان، بار یافتن به ضیافت سفره ایمان و عمل صالح است.

2. خداوند متعال در آیه 55 سوره نور، حکومت جهانى را تنها به مؤمنان وارسته اى که لباس عمل صالح را پوشیده اند، وعده داده است. توجّه کنید:

«(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِى لاَ یُشْرِکُونَ بِى شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْفَاسِقُونَ); خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند وعده مى دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید، و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل مى کند. (آنچنان) که تنها مرا مى پرستند، و چیزى را شریک من نخواهند ساخت. و کسانى که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند».

طبق آیه شریفه فوق، ایمان و عمل صالح مدار حکومت جهانى الهى خواهد بود، و لهذا خداوند وعده قطعى آن را فقط به مؤمنان صالح العمل داده است.

3. در آیه هفتم سوره بیّنه، خیرالبریّه (بهترین مخلوق) کسانى معرّفى شده اند که در صف مؤمنان صالح العمل قرار گرفته باشند.

هر چند در احادیث معروف بین شیعه و اهل سنّت، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مصداق روشن خیرالبریّه را حضرت على(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت معرّفى کرد، و ما شرح آن را در کتاب «آیات ولایت در قرآن» نوشته ایم، امّا این روایات وظیفه سنگینى بر دوش شیعیان امیرالمؤمنین مى گذارد که بدون نهادینه کردن ایمان در درون جان و انجام اعمال صالح و شایسته، تحمّل آن وظیفه سنگین امکانپذیر نمى باشد.

4. هدف از نزول قرآن، و فرستادن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سوى مردم، در آیه 11 سوره طلاق بدین شکل تبیین شده است:

«(لِّیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللهِ وَیَعْمَلْ صَالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللهُ لَهُ رِزْقاً); تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، از تاریکیها بسوى نور خارج سازد و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهایى از بهشت وارد سازد که از زیر درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن مى مانند، و خداوند روزى نیکویى براى او قرار داده است».

طبق این آیه شریفه، تنها در سایه ایمان و عمل صالح مى توان جامعه، محیط، اطرافیان، کشور، اجتماع و انسانها را از وادى ظلمت به سوى نور و رحمت هدایت کرد.

از آیات فوق، که تنها چند نمونه از حدود شصت مورد استعمال (الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) در قرآن بود، استفاده مى شود که مسائل مهم و سرنوشت ساز زندگى انسان بر محور ایمان و عمل صالح دور مى زند، اگر بخواهیم در آسمان سعادت پرواز کنیم، و به اوج قلّه احسن تقویم صعود نماییم، اگر مایل باشیم از صف زیانکاران خارج شویم، اگر طالب وعده الهى در مورد حکومت جهانى هستیم، اگر از ظلمت و تاریکى متنفّر و مشتاق رسیدن به نور و روشنایى هستیم، اگر اشتیاق بهشت و نعمتهاى آن را داریم، همه اینها در سایه ایمان و عمل صالح ممکن الوصول خواهد بود.

 

تعریف ایمان:

سؤال: راستى ایمان که گوهرى گرانبها، و طبق آنچه از قرآن مجید استفاده مى شود منبع تمام خیرات و برکات است، چیست؟ و تعریف آن کدام است؟

پاسخ: ایمان آن باور درونى است که هر شخص مؤمنى نسبت به خدا و معاد و نبوّت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دارد. طبق این تعریف گفتن شهادتین براى صدق ایمان کافى نیست، بلکه علاوه بر آن باید این باور در قلب و روح انسان نفوذ کند، و بذر آن در دل انسان کاشته شود، و شاخه هاى آن در اعمال و کردار ظاهر گردد.

تعبیر به اصول و فروع دین، هر چند در روایات به چشم نمى خورد، امّا تعبیر زیبایى است. در این تعبیر، دین به درخت تنومندى تشبیه شده که خداشناسى و معادشناسى و پیامبرشناسى ریشه هاى آن محسوب مى شود. و نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و امر به معروف و نهى از منکر و تولّى و تبرّى شاخه هاى آن درخت، و اخلاق نیکو و شایسته میوه آن است. بنابراین، ایمان باید زاینده باشد، و سرچشمه حرکت و تلاش و فعالیّت. ایمان باید داراى ریشه ها و شاخه هایى باشد، و شاخه هاى آن پربار از میوه ها. ایمان باید همچون درختى پربار، همواره میوه هاى آن در دسترس و قابل استفاده باشد، و هیچگاه فصل خزان به خود نبیند. و در یک جمله ایمان باید همچون درختِ تنومند ریشه دارِ همیشه بهار باشد. ایمان باورى است که تمام وجود انسان را به رنگ خود درآورد. باورى همچون باور سوزانندگى آتش! آیا هیچ انسان عاقلى را سراغ دارید که با دست خویش شعله اى از آتش را در دست گیرد؟ چنین انسانى را در بین عقلا نخواهید یافت، چون تمام عقلا باور دارند که آتش مى سوزاند، و ایمان به سوزانندگى آتش مانع تماس آنها با آن مى گردد.

قرآن مجید خوردن مال افراد بى سرپرست و یتیم را همچون خوردن آتش مى داند. آیا کسى که به قرآن ایمان دارد، و آن را باور کرده، ممکن است فکر خوردن مال یتیم به مغزش خطور کند؟ پاسخ قطعاً منفى است، همان گونه که هیچگاه به خوردن شعله اى از آتش فکر نمى کند. اگر کسى آلوده اموال یتیمان شود، بدون شک ایمان وى ضعیف است، و قرآن را باور نکرده است.

انسان مؤمن خداوند متعال را شاهد و ناظر اعمال خویش مى داند. امّا کسى که در زندگى خود براى خداوند حتّى به اندازه یک پلیس، نقشى قائل نیست، چه نامى مى توان براى او انتخاب کرد؟

خلاصه اینکه ایمان باور قلبى و درونى نسبت به خدا و پیامبر و جهان آخرت است.

 

عمل صالح چیست؟

عمل صالح دو رکن اساسى دارد; یکى نیّت پاک و دیگرى کار مفید. بنابراین، عمل صالح منحصر در نماز و روزه، و حجّ و زکات و خمس و دعا و زیارت نیست; (هر چند اعمال مذکور از مصداقهاى روشن اعمال صالح است) بلکه هر کار مفیدى که با نیّت پاک انجام پذیرد عمل صالح شمرده مى شود. و عجیب اینکه عمل صالح هر چند اندک و ناچیز باشد، آثار بزرگ و مهمّى در پى خواهد داشت، و گاه یک عمل صالح کوچک زندگى انسان را متحوّل و دگرگون مى کند. به چند نمونه آن توجّه کنید:

 

الف) آبیارى گوسفندان

حضرت موسى(علیه السلام) از مصر فرار کرد، و تحت تعقیب مأموران فرعون بود. او ترسان و هراسان به سمت مدین حرکت نمود، تا به دروازه این شهر رسید. حضرت موسى(علیه السلام) نه امنیّت جانى و نه امکانات مالى و نه آشنایى در مدین و نه پناهگاهى در آن شهر دارد، لذا در سایه درختى به استراحت مى پردازد. چاه آبى که چوپانها در اطراف آن جمع شده بودند توجّه او را جلب کرد. همه چوپانها به نزدیک چاه رفته، گوسفندان خود را سیراب نموده، سپس به سمت خانه هایشان حرکت مى کنند. امّا دو دختر با حجاب که گله کوچکى دارند، در کنارى ایستاده و نزدیک چاه نمى شوند.

موسى(علیه السلام)به نزد آنها رفته و مى پرسد: «شما چرا گوسفندانتان را سیراب نمى کنید؟»

مى گویند: ما منتظریم چوپانهاى مرد کارشان تمام شود و از اینجا بروند، سپس به سیراب کردن گوسفندان خود بپردازیم، زیرا نمى خواهیم با افراد نامحرم مخلوط شویم.

حضرت موسى به نزدیک چاه رفت، و مقدارى آب کشید، و گوسفندان آن دختران را سیراب کرد و پس از انجام این کار مفید کوچک که به قصد قربت بود به محل استراحت خود بازگشت. دختران زودتر از هر روز به خانه بازگشتند. پدر پیرشان علّت بازگشت زودهنگام آنها را جویا شد. آنان داستان را براى پدر بازگو کردند. حضرت شعیب گفت: چرا اجر زحمت آن جوان را ندادید؟ بروید او را به خانه بیاورید تا مزد زحماتش را بدهم. آرى! حضرت موسى با یک عمل صالح کوچک صاحب زن و زندگى شد، و توفیق تلمّذ و شاگردى در محضر پیامبرى بزرگ را یافت، و در حقیقت دوران پیش دانشگاهى و پیش نبوّت خود را در نزد حضرت شعیب گذراند، تا آماده دریافت رسالت و نبوّت و مأموریّتى عظیم گردد. آرى! تمام این توفیقات نتیجه آن عمل صالح کوچک بود.

 

ب) حضانت فرزندى یتیم

اعراب ساکن مکّه و مدینه فرزندان خویش را به دایه هاى بادیه نشین، که از شجاعت و قدرت زیادى برخوردار بودند، و مبارزه با سختى ها را به نیکى مى دانستند، مى سپردند تا فرزندانشان شجاع و پر قدرت تربیت شوند. امّا دایه ها حاضر نبودند حضانت فرزند عبدالله بن عبدالمطلب را که از نعمت پدر محروم بود، بپذیرند. چرا که براى حضانت چنین طفل شیرخوارى طبیعتاً اجرت مناسبى پرداخت نمى شد. حلیمه سعدیّه، که از قبیله مشهور بنى سعد، و از جمله دایه هاى بادیه نشین بود که حضانت شیرخواران را بر عهده مى گرفت، سرنوشت یتیم عبدالله او را کنجکاو کرد. هنگامى که متوجّه شد دایه ها بخاطر اینکه او یتیم است از پذیرفتنش صرفنظر مى کنند، انگیزه اى الهى در درون جانش قوّت گرفت، و بر اساس آن انگیزه حضانت محمد بن عبدالله را پذیرفت، و از او همچون فرزندانش، بلکه بهتر از آنان، نگهدارى کرد. این عمل صالح حلیمه سعدیّه باعث جاودانگى نام و یاد او شد. تمام دایه هاى مکّه به وادى فراموشى سپرده شدند، و از آنها هیچ اثرى در تاریخ بجاى نمانده است، امّا نام حلیمه سعدیّه در کنار نام پرافتخار پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، تا قیام قیامت بر تارک جهان خواهد درخشید. و این نیست مگر اثر کار پسندیده اى که قرین با نیّت پاک بود.

علاوه بر این، هنگامى که جنگ هوازان و بنى سعد و طوایف دیگر رخ داد، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) پیروز شد، و زنان و مردان زیادى از طایفه حلیمه سعدیّه اسیر شدند، مسلمانان ناگهان مشاهده کردند که زنى خدمت رسول الله(صلى الله علیه وآله) رسید، و پس از سلام و احوالپرسى، عرض کرد: «من «یشما» دختر حلیمه سعدیّه، خواهر رضاعى شما هستم!» پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حضور جمع مسلمانان عباى خویش را روى زمین پهن کرد، و دست خواهرش را گرفت، و او را بر روى عبا نشانید. سپس خطاب به وى فرمود: چه مشکلى دارید؟ و از من چه مى خواهید؟ یشما گفت: قبیله ما در جنگ با شما شکست خورده، و مسلمانان زنان و مردان ما را اسیر کرده اند. تقاضا دارم اسراى ما را آزاد کنید. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) رو به اصحابش کرد و فرمود: اسیران جنگى تعلّق به همه مسلمانان دارند. من مى خواهم سهم خود از اسرا را به خواهرم یشما ببخشم. نظر شما چیست؟ مسلمانان عرض کردند: ما تابع شما هستیم. ما هم نسبت به سهم خودمان از آنان مى گذریم. و بدین ترتیب تمام اسراى بنى سعد آزاد شدند. آرى! یک عمل صالح حلیمه سعدیّه نه تنها باعث شد که نام او در تاریخ جاودانه شود، بلکه آن کار جان قبیله اى را نجات داد و به آن حیات و زندگى تازه اى بخشید.

 

ج) یک شب میهمان دارى

خانمى علیرغم حکومت نظامى عبیدالله بن زیاد در کوفه، و تهدیدهاى فراوان او، به نماینده امام حسین(علیه السلام)، حضرت مسلم پناه داده، و از او پذیرایى کرد. به هنگامى که طوعه با نیّت پاک این عمل مفید را انجام داد، صدها زن ثروتمند و معروف در کوفه وجود داشت که نام آنها بر سر زبانها بود. امّا گذر زمان نام تمام آنها را به فراموش خانه تاریخ سپرد، ولى نام طوعه پس از هزار و چند صد سال هر سال در مجالس سوگوارى امام حسین(علیه السلام) به نیکى برده مى شود.

آنچه گذشت سه نمونه از اعمال صالح کوچک بود که آثارى بزرگ از خود بجاى گذاشت، که گاه وسعت آن به اندازه وسعت تاریخ است. و نمونه هاى بسیار زیاد دیگرى نیز هست که از ذکر آن صرفنظر مى گردد. نتیجه اینکه عمل صالح، که عبارت است از عمل مفیدى که با نیّت پاکى انجام مى شود، هر چند کم و کوچک باشد، قیمتى و ارزشمند است.

گستره عمل صالح:

همان گونه که گذشت عمل صالح بسیار گسترده است، و اختصاص به نماز و روزه و زیارت و مانند آن ندارد. راه سازى، تعلیم و تربیت، فراهم کردن وسائل ازدواج جوانان، اصلاح ذات البین، تلاش براى آزادى زندانیان، کمک به بیماران صعب العلاج، ساخت مساجد و مدارس و حسینیّه ها، فراهم کردن کار براى بیکاران، کمک به قطع وابستگى کشورهاى اسلامى و مانند آن، که همراه با نیّت پاک انجام پذیرد، همه جزء اعمال صالح شمرده مى شود.

پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دایره عمل صالح را گسترده تر از آنچه ذکر شد بیان کرده است، فرمود:

«اَلاِْیمانُ بِضْعَةٌ وَ سَبْعُونَ شُعْبَةً، اَعْلاها شَهادَةُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَ اَدْناها اِماطَةُ الاَْذى عَنِ الطَّریقِ; ایمان هفتاد و چند شعبه دارد، مهمترین آن شهادت بر یگانگى پروردگار عالم، و کمترین آن برطرف کردن موانع از سر راه مسلمانان است».(10)

یعنى اگر هنگام عبور از کوچه، پوست میوه اى را مشاهده کردید که اگر پاى کسى روى آن قرار گیرد، ممکن است به زمین بخورد و صدماتى بر وى وارد گردد، و یا حتّى ضربه مغزى شود، و شما این مانعِ را از وسط کوچه برداشتید، عمل صالحى انجام داده اى که خداوند ثواب آن را در پرونده اعمال شما ثبت و ضبط مى کند. بنابراین زمینه انجام اعمال صالح براى همه وجود دارد، و این کار نیاز به ابزار و امکانات خاصّى ندارد تا در انحصار گروه خاصّى در آید.

نتیجه اینکه تمام انسانها در معرض سقوط به اسفل سافلین هستند، مگر کسانى که بذر ایمان را در نهال خانه دل کاشته، و با اعمال صالح آن را رشد داده، و از میوه هاى آن خود و دیگران بهره مند مى شوند.

سؤال مهم: مخترعان و کاشفان بزرگ جهان با اختراعات و اکتشافات خویش خدمات بزرگى به بشریّت کرده اند. مخترعى که داروى بیمارى لاعلاجى را ساخته، کاشفى که نیروى برق را کشف کرده و تمام جهان را روشن کرده، کسى که هواپیما را اختراع کرده و سفرهاى سه تا شش ماه حجّاج به مکّه مکرّمه را به سه ساعت تقلیل داده، و سایر مخترعان و کاشفان که هر کدام با اختراع و اکتشاف خود خدمت بزرگى به جامعه بشریّت کرده اند، آیا در نزد خداوند پاداشى دارند؟

پاسخ: باید انگیزه مخترعان را از اختراعاتشان بررسى کرد. آیا هدف آنها رسیدن به شهرت بوده؟ یا مقصودشان کسب درآمد بیشتر بوده؟ یا انگیزه آنها خدمت به جامعه بشرى بوده است؟ اگر به دنبال شهرت و اشتهار در بین مردم جهان بوده اند که پاداش خود را گرفته و شهره آفاق شده اند. و اگر درآمد بیشتر آنها را وادار به اختراع و اکتشاف کرده، به گونه اى که ساختن دارویى که بیمار را از مرگ نجات مى دهد، با ساختن بمبى که بى گناه و گناهکار را مى کشد، برایشان فرقى نمى کرده، بلکه هر کدام که درآمد بیشتر داشته به سراغ آن مى رفته، چنین اشخاصى هم به هدف خود رسیده اند.

این دو گروه طلبى از خداوند متعال ندارند، چرا که اعمال آنها صالح نبوده، و به آنچه مى خواسته رسیده اند. امّا گرو سوم، که هدفشان خدمت به جامعه بشرى بوده، نه شهرت و درآمد، آنان عندالله مأجورند، و اجر و مزدشان در نزد پروردگار محفوظ است. هر چند چگونگى پاداش آنها را نمى دانیم، چرا که هم عملى مفید انجام داده، و هم نیّتشان پاک و سالم بوده است. دلیل این مطلب آیاتى از قرآن مجید است: از جمله آیه شریفه: «(إِنَّ اللهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ); بى شک خداوند اجر محسنین را ضایع نمى کند».(11)

مخترع و مکتشف و مبتکرى که نه به انگیزه شهرت، و نه به هدف پول و ثروت، بلکه به منظور خدمت به بشریّت دست به اختراع و ابتکار و اکتشافى مى زند، مشمول  آیه شریفه است و پروردگار اجر و مزدش را مى دهد.

سؤال: آیه شریفه (مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَاد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِى یَوْم عَاصِف...); اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکسترى است در برابر تندباد در یک روز طوفانى!». دلالت مى کند که اعمال انسانهاى بى ایمان هیچ ارزشى ندارد، بنابراین آیه فوق مخصوص افراد با ایمان است.

جواب: آیه مذکور ناظر به کفّارى است که به انگیزه شهرت و ثروت کارى انجام مى دهند و شامل کسانى که هدفشان خدمت به جامعه بشرى بوده (نه ثروت و شهرت) نمى شود. علاوه بر آیات قرآن، در روایات اسلامى نیز نسبت به بعضى از محسنین و غیر مسلمانان انگشت نهاده شده، و در مورد اجر آنان سخن به میان آمده است. مثلا حاتم طایى که به فقرا و نیازمندان کمک مى کرد، و سفره احسانش براى همگان پهن بود، عندالله مأجور است.

خلاصه اینکه عمل صالح در نزد پروردگار بى پاداش نمى ماند، حتّى اگر عامل آن غیر مسلمان باشد. بنابراین، براى پیاده کردن مضامین بلند این آیات باید بسوى ایمان مستحکم و عمل صالح گام برداریم و طىّ این مسیر براى همه ممکن است، هر چند هر کس به اندازه استعداد و توانایى و سعى و تلاش و اخلاصش موفّق خواهد شد.

 

 


1 . حجر، آیه 29 و ص، آیه 72 .

2 . بقره، آیه 30 .

3 . بقره، آیه 32 .

4 . بقره، آیه 33 .

5 . نجم، آیه 9 .

6 . این تعبیر در آیه 70 سوره نحل و آیه 5 سوره حج آمده است.

7 . این تعبیر در آیه 179 سوره اعراف، و 44 سوره فرقان آمده است.

8 . شاعر در مورد شخص گناهکارى که بر اثر گناه، بوى بدى از او به مشام مى رسد مى گوید:

بوى بد هر گناه دارى *** آئینه دل سیاه دارى

برخیز و طهارتى به دل دار *** تا جارى آشک و آه دارى

آمرزش خواه چو عطر خوشبوست *** گر منزلتش نگاه دارى

9 . همان گونه که از سوره والعصر استفاده مى شود.

10 . عوالى اللئالى، ج 1، ص 431. روایت مذکور با کمى تفاوت در صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب 12، ح 58 نیز آمده است. متن آن حدیث چنین است: «الایمان بضع و سبعون، او بضع و ستون شعبة، فافضلها قول لا اله الا الله و ادناها اماطة الاذى عن الطریق و الحیاء شعبة من الایمان». روایت فوق با اندکى تفاوت در مسند احمد، ج 2، ص 379 نیز آمده است.

11 . توبه، آیه 120 .

مقسم له:1. سوگندهاى سوره بلد
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma