سوگند دوم: قسم به وجدان بیدار

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
سوگندهاى پربار قرآن
سوگند اوّل: قسم به روز قیامتمقسم له: معاد جسمانى

دومین قسم، سوگند به نفس لوّامه است، آن وجدان بیدار ملامتگرى که به هنگام آلوده شدن انسان به کار خلاف ناراحت شده، او را سرزنش مى کند. در درون جان انسانها وجدانى است که سه حالت دارد:

 

حالت اوّل: نفس امّاره

گاه وجدان انسان آن قدر ضعیف و ناتوان مى شود که هوا و هوس بر آن مسلّط مى گردد، و همواره انسان را به بدیها و زشتیها فرمان مى دهد. این حالت وجدان را نفس امّاره مى گویند. همان حالتى که زلیخا پس از آنکه نفس لوّامه اش بیدار شد، و به گناهان اقرار نمود، و به ملامت خویش پرداخت، به آن اشاره کرد و گفت:

«(وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّى إِنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِیمٌ); من هرگز خود را تبرئه نمى کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مى کند مگر آنچه را پروردگار رحم کند. پروردگارم آمرزنده و مهربان است».(1)

باید از شرّ این نفس به خداوند پناه برد.

 

حالت دوم: نفس لوّامه

گاه وجدان انسان از آن حالت ضعف خارج شده، رشد و ترقّى نموده، و تسلیم محض هوا و هوس نمى گردد، بلکه در مقابل آن موضع گیرى مى نماید، و درون انسان را تبدیل به دادگاهى نموده که انسان را بر کارهاى خلاف و ناشایست ملامت و سرزنش، و به هنگام انجام کارهاى شایسته و خوب، تشویق و ترغیب مى نماید، این مرحله را نفس لوّامه مى نامند. چقدر خوب است که لااقل انسان از نفس امّاره عبور کند و به ایستگاه نفس لوّامه برسد.

نفس لوّامه گاه به صورت گذرا و موقّتى بیدار مى شود، و به ملامت انسان خطاکار مى پردازد، و پس از مدّت کوتاهى دوباره به خواب مى رود، و جاى خود را به نفس امّاره مى دهد. همان گونه که در آیات مربوط به داستان شکستن بتها توسّط حضرت ابراهیم و بت پرستان، این مطلب مشاهده مى شود. به این آیات توجّه کنید:

«(قَالُوا ءَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنطِقُونَ * فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ); (هنگامى که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کرده اى، اى ابراهیم؟!» گفت: «بلکه این کار را بزرگشان کرده است; از آنها بپرسید اگر سخن مى گویند» آنها به وجدان خویش بازگشتند; و (به خود) گفتند: «حقّا که شما ستمگرید!».(2)

امّا نمى توانستند زیاد به توصیه نفس لوّامه گوش فرا دهند، چون اگر مى پذیرفتند که این بتها توان سخن گفتن ندارند، اصل عبادت و بت پرستى آنها زیر سؤال مى رفت. و اگر مدّعى مى شدند که آنها توان سخن گفتن دارند، خود مى دانستند این ادّعا دروغ است و بزودى رسوا مى شوند. و لذا خیلى زود حکم وجدان خود را به فراموشى سپردند. توجّه کنید:

«(ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاَءِ یَنطِقُونَ * قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مَا لاَ یَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلاَ یَضُرُّکُمْ * أُفّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ * قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنتُمْ فَاعِلِینَ); سپس بر سرهایشان واژگونه شدند ; و (حکم وجدان را به کلّى فراموش کردند و گفتند:) تو مى دانى که اینها سخن نمى گویند. ابراهیم گفت: آیا جز خدا چیزى را مى پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما مى رساند؟! (نه امیدى به سودشان دارید و نه ترسى از زیانشان) اف بر شما و آنچه جز خدا مى پرستید! آیا اندیشه نمى کنید (و عقل ندارید)؟!» گفتند: «او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید، اگر کارى از شما ساخته است».(3)

آرى وجدان بیدار بت پرستان دوباره به خواب رفت، و منطق را به فراموشى سپردند، و همچون همه زورمندان بى منطق به تهدید حضرت ابراهیم پرداختند. و بالاخره دستور اعدام آن حضرت را آن هم از نوع سوزاندن صادر کردند.

آدمهاى بى منطق همیشه تکیه بر زور مى کنند. اکنون هم زورمداران دنیا با تکیه بر زور و قدرت خویش کشورهاى دیگر را تهدید به محاصره اقتصادى و سیاسى و حتّى جنگ مى نمایند. و اگر وجدان خفته آنها براى لحظه اى بیدار شود، بزودى آن را فراموش مى کنند، حاضر نیستند تسلیم حقیقت شده و از آن دفاع نمایند.

البتّه گاهى از اوقات نیز نفس امّاره کاملا تبدیل به نفس لوّامه مى شود، و به سرزنش صاحبش نسبت به اعمال زشت گذشته مى پردازد. نقل مى کنند خلبانى که اوّلین بمب اتمى را بر روى یکى از شهرهاى ژاپن انداخت و آن شهر را تبدیل به خاکستر کرد و جوائز متعدّدى براى این جنایت گرفت، نفس لوامه اش در اواخر عمر بیدار شد و آن قدر او را سرزنش کرد که منتهى به جنون وى گردید، تا آنجا که گویا فریاد مى زد: «من با یک بمب، سیصد هزار انسان را کشتم!».

خوشا به حال آنها که نفس لوامه شان بیدار است و به سرزنش آنها مى پردازد، چرا که بالاخره باعث نجات آنها خواهد شد.

 

حالت سوم: نفس مطمئنّه

کسانى صاحب نفس مطمئنّه هستند که یک حالت ثبات، استقرار و خالى از لغزش پیدا کرده باشند. انبیا و اولیا و بسیارى از بزرگان نفس مطمئنّه دارند. آنان هواى نفس را در بند کشیده و مسلطّ بر آن هستند.

قرآن مجید در مورد صاحبان نفس مطمئنّه و پاداش فوق العاده آنان در اواخر سوره فجر مى فرماید:

«(یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَادْخُلِى جَنَّتِى); تو اى روح آرام یافته! بسوى پروردگارت باز گرد. در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم در آى، و در بهشتم وارد شو!».

خداوند متعال در این آیات چهارگانه، چهار پاداش براى صاحبان نفس مطمئنّه در نظر گرفته است:

1. آن قدر به آنان نعمت مى دهد که از خداوند راضى مى شوند.

2. بالاتر از پاداش اوّل اینکه خداوند متعال نیز از آنها راضى است.

تمام نعمتهاى بهشتى یک طرف، و نعمت رضایت خداوند یک طرف; حقیقتاً مقام رضاى پروردگار افتخار والا و مقام بسیار با ارزشى است.

3. آنان در صف بندگان خاص خدا قرار مى گیرند.

4. بهشتِ صاحبانِ نفسِ مطمئنّه، با بهشت دیگران متفاوت است.

 

راه رسیدن به نفس مطمئنّه:

براى رسیدن به نفس مطمئنّه، و درک پاداشهاى چهارگانه فوق، راه دور و دراز و پر پیچ و خمى در پیش است. باید خودسازى کرد، و براى این منظور رعایت مراحل چهارگانه مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه شرط است. همه روز باید مراقب اعمال و رفتار و حتّى نیّتهاى خویش بود، و هر روز یا هر هفته و یا لااقل هر ماه اعمال خود را به محاسبه کشید. اگر مرتکب خلاف شده خود را مجازات کند، نفسش را از برخى مباحات مخصوصاً آنچه را دوست دارد محروم نماید. و اگر کار خوبى کرده، خدا را بر آن سپاس گوید. البتّه در این مسیر باید خود را به خداوند بسپارد و بر او توکّل نماید، که طىّ این راه بدون لطف و عنایات پروردگار امکانپذیر نیست. همان گونه که در داستان حضرت یوسف(علیه السلام)، در مبارزه با نفس امّاره به این مطلب اشاره شده است، آنجا که فرمود: «(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَنْ رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ); آن زن (زلیخا) قصدِ او (یوسف) کرد; و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمى دید ـ قصد وى مى نمود. این چنین کردیم تا بدى و فحشا را از او دور سازیم; چرا که او از بندگان مخلص ما بود».(4)

حضرت یوسف(علیه السلام) در مقابل تهدیدات زلیخا و براى رهایى از گناه و معصیت، خطاب به پروردگار عرض کرد:

«(رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا یَدْعُونَنِى إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّى کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِّنَ الْجَاهِلِینَ); پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوى آن مى خوانند. و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانى، بسوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود».(5)

و بالاخره آن حضرت در راه مبارزه با نفس آن قدر موفّق شد که به لطف پروردگار به تخت سلطنت نشست و در دنیا و آخرت عزیز شد.

 

رابطه قیامت و نفس لوّامه:

سؤال: چه رابطه اى بین قسم اوّل (قیامت) و قسم دوم (نفس لوّامه) وجود دارد که خداوند به این دو قسم یاد کرده، و آنها را در کنار هم نهاده است؟

جواب: ارتباط این دو آشکار و روشن است; نفس لوّامه دادگاه کوچکى است که در درون انسان تشکیل مى شود و وجدان بیدار، قاضى و نفس متّهم آن است. و قیامت دادگاه بزرگى است که در جهان دیگر تشکیل مى شود و خداوند قاضى، و نفس انسانى متّهم آن است. به تعبیر دیگر نفس لوّامه دلیل بر قیامت است، زیرا خدایى که در این دنیا دادگاهى در وجود انسان آفریده، تا نفس خویش را محاکمه کند، آیا در جهان آخرت دادگاهى به مراتب بزرگتر و دقیقتر برپا نخواهد کرد؟

قسم به این دو دادگاه (دادگاه کوچک درون وجود انسان، و دادگاه عظیم جهان آخرت) که خداوند متعال قادر بر آفرینش دوباره انسان براى حضور وى در دادگاه جهان آخرت خواهد بود.

انسان وقتى به این نکات و ظرائف قرآن فکر مى کند در مى یابد که الفاظ و تعبیرات قرآن چقدر دقیق و حساب شده است.


 

1 . یوسف، آیه 53 .

2 . انبیا، آیات 62-64 .

3 . انبیا، آیات 65-68 .

4 . یوسف، آیه 24 .

5 . یوسف، آیه 33 .

 
 
سوگند اوّل: قسم به روز قیامتمقسم له: معاد جسمانى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma