تفسیر دوم: تفسیرى وسیع تر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
سوگندهاى پربار قرآن
فلسفه اعمال حج:1. سوگندهاى سوره ذاریات

(وَالْفَجْرِ); قسم به طلوع سپیده صبح. نه فقط سپیده روز عید قربان، بلکه سپیده تمام صبحها.

سؤال: مگر هنگام طلوع سپیده چه حادثه اى رخ مى دهد که خداوند به آن قسم یاد کرده است؟

پاسخ: در آن هنگام تحوّلى عظیم در جهان رخ مى دهد، که ما انسانها بر اثر حجاب عادت بدان توجّه نمى کنیم. شب در تاریکى خود آرامش خاصّى براى بشر و حتّى سایر موجودات زنده ایجاد مى کند; همان گونه که در آیه 96 سوره انعام بدان اشاره شده است.

(وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً); امّا طلوع سپیده صبح اعلان بیدار باش، و زنگ شروع کار و آغاز فعّالیت و جنب و جوش است. طلوع سپیده صبح به انسان اعلان مى کند که وقت خواب و استراحت به سر آمد، و لحظه تلاش و فعّالیت آغاز شد. و این مطلب آن قدر مهم است که خداوند به آن قسم یاد کرده است. جالب اینکه این بیدار باش اختصاص به انسانها ندارد، بلکه براى تمام جانداران است. همه جانداران با طلوع فجر کار و تلاش و فعالیّت خویش را آغاز مى کنند. بنابراین انسانهایى که از یکسو تا پاسى از شب بیدار مى مانند، و از سوى دیگر تا نیمى از روز مى خوابند وصله هاى ناهمگون طبیعتند. تجربه نشان داده کسانى در زندگى خود موفّق هستند که سحرخیزند و صبح زود کار و فعالیّت خود را شروع مى کنند. و آنها که تا نزدیک ظهر مى خوابند توفیقى در زندگى نخواهند داشت، بلکه از نظر روحى نیز نشاط کافى ندارند.

آرى! قسم به سپیده صبح که اعلام بیدار باش، و دعوت به توسعه و کار است.

لازم به ذکر است که تفسیر جامع ترى نیز براى آیه مذکور گفته شده، و آن اینکه: منظور از فجر تمام جرقّه هایى است که در زندگى مادّى و معنوى انسان زده مى شود، و فضاى تاریکى را روشن مى سازد، نه فقط جرقه سپیده صبح. بنابراین جوان گنهکارى که در شبهاى قدر ماه مبارک رمضان به احیا و شب زنده دارى و راز و نیاز و توبه مى پردازد، و جرقّه توبه قلب ظلمت زده اش را روشن مى کند، و در سایه این نور و روشنایى از اعمال گذشته دست مى شوید، و به سمت خداوند حرکت مى کند، او هم مشمول سوگند مذکور است. و فجر، جرقّه درون قلب او را نیز شامل مى شود.

طبق این تفسیر، جرقّه هاى اجتماعى که در شب تاریک ظلم حاکمان ظالم زده مى شود، و بیدارى و هوشیارى و قیام و اعتراض و انقلاب مردم را به دنبال دارد، و در نهایت به برچیده شدن نظام ظلم و سیاهى منتهى مى شود، نیز مشمول بحث ماست. بنابراین، فجر معناى وسیع و گسترده اى دارد، و هر نوع جرقّه اى که در دل سیاهى هاى مادّى یا معنوى زده شود، و آن سیاهى را نورانى کند، شامل مى گردد.

(وَلَیَال عَشْر); در طول سال قمرى سه دهه مهم وجود دارد، که آیه شریفه مى تواند اشاره به آنها باشد:

1. دهه اوّل ماه ذى الحجّه که شرح آن گذشت.

2. دهه آخر ماه مبارک رمضان، که برخلاف تصوّر برخى از مردم که به روزهاى آخر ماه رمضان مخصوصاً پس از بیست و سوم اهمیّتى نمى دهند، اهمیّت فراوانى دارد. تا آنجا که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور مى دادند در این ده شب بستر و رختخواب ایشان را جمع نموده و معتکف مى شدند.(1) مخصوصاً که به احتمال قوى شب قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان است.

3. دهه اوّل محرم، و به تعبیر دیگر دهه عاشورا، که آغاز سال قمرى است.

سؤال: مگر داستان عاشورا، در عصر نزول قرآن مطرح بوده که خداوند به آن شبها قسم خورده است؟

پاسخ: داستان کربلا از ابتداى خلقت آدم مطرح بوده، و در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام على(علیه السلام) به مناسبتهاى مختلف و بطور مکرّر به آن اشاره شده است.(2) بنابراین تعجّبى نیست که خداوند به دهه عاشورا قسم یاد کند.

(وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ); کدام زوج و فرد منظور خداوند متعال است؟

برخى گفته اند: «منظور تمام اعداد است که از زوج و فرد تشکیل مى شود»(3) و به تعبیر دیگر خداوند در این آیه شریفه به نظام اعداد که از زوج و فرد تشکیل شده قسم یاد کرده است. و پیام این قسم آن است که اى بشر! زندگى در صورتى مفید و ارزشمند است که طبق حساب و کتاب باشد. امور فرهنگى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى و خلاصه همه چیز در سایه اعداد و حساب و کتاب نتیجه بخش خواهد بود.

بدون شک انسانهاى ورشکسته، آدم هاى بى حساب و کتابى بوده اند، و زندگى اقتصادى خویش را برپایه نظم و اعداد بنا ننمودند، وگرنه ورشکست نمى شدند.

بنابراین حساب و کتاب، و پى ریزى زندگى بر اساس محاسبه، آن قدر مهم است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است.

برخى دیگر گفته اند: «منظور مجموعه عالم هستى است; زیرا فرد، ذات پاک خداست و بقیّه زوجند».(4)

کوچکترین جزء عالم مادّه «اتم» است، و بدن ما از میلیونها اتم تشکیل شده است. اتم خود اجزایى دارد که مهمترین آنها دو جزء است: «پروتن ها» که هسته اتم را تشکیل مى دهند و «الکترونها» که بر گرد پروتن ها مى چرخند. بشر اگر بتواند نیروى موجود در درون اتم را آزاد کند، نیروى فوق العاده قدرتمندى خواهد بود.

در عالم ارواح نیز روح ما مرکّب از دو نیروى جاذبه و دافعه است; با قوه جاذبه جلب منفعت مى کند، و با نیروى دافعه ضرر و زیانها را از خود دور مى نماید.

قسم به جهان خلقت که همگى زوجند، و قسم به خالق آن که فرد است.

(وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ); هنگام نزول این آیه بشر مى پنداشت که کره زمین محور تمام عالم است، و تمام کرات دیگر بر گرد آن در گردشند. سپس در سایه پیشرفت دانش بشرى به اشتباهش پى برد، و متوجّه شد که زمین کروى شکل هم بر گرد خویش مى چرخد، و هم بر دور خورشید. از گردش زمین بر گرد خویش، شب و روز بوجود مى آید، و اگر انسان در خارج از کره زمین قرار گیرد، و مسلّط بر آن باشد، تاریکى کره زمین را در حرکت مى بیند (قسم به شب که ایستا نیست و حرکت مى کند) و این حرکت شب و ایستا نبودن آن، که قرآن مجید 1400 سال پیش به آن اشاره کرده، از نعمتهاى بزرگ پروردگار براى بشر،بلکه تمام جانداران است.اگر شب حرکت نداشت و ایستا بود، یعنى یک طرف زمین همواره شب، و سمت دیگر آن همیشه روز بود، تمام انسانها بلکه همه جانداران نابود مى شدند. آنها که در نیمه تاریک زمین بودند یخ مى زدند، و بر اثر سرما جان مى باختند. و آنها که ساکن نیمه روشن زمین بودند، از شدّت تابش آفتاب آتش مى گرفتند و خاکستر مى شدند. این در صورتى است که آیه را تفسیر مادّى کنیم. و امّا اگر تفسیر معنوى منظور باشد، معناى آیه چنین مى شود: اى بشر ممکن است فضاى روح تو تاریک باشد، همچون تاریکى شب. امّا اگر این جهل و نادانى ایستا نباشد و به سمت روشنى و دانایى و علم حرکت کند، این ظلمت نیز مقدّس است; چرا که مقدّمه نور و روشنایى است. شکّ و تردید است که انسان را به سمت یقین و اطمینان رهنمون مى گردد، و چنین شک و تردیدى پسندیده است.

 

تفسیرهاى دیگرى براى فجر:

در مباحث گذشته دو تفسیر براى قسم هاى پنجگانه سوره فجر ارائه شد. علاوه بر این، براى خصوص «فجر» نیز تفاسیر دیگرى ذکر شده، که به دو نمونه آن اشاره مى شود. ولى قبل از آن، به معناى کلمه فجر در لغت توجّه کنید:

فجر به معناى شکافتن وسیع است، انفجار را هم بدان جهت انفجار مى گویند که شکاف وسیعى را در مکان وقوع انفجار ایجاد مى کند. به گناهان نیز از آن جهت «فجور» گفته مى شود که پرده تقوا را مى شکافد. و از آنجا که شب بسان پرده سیاه ظلمانى است، به طلوع سپیده که این پرده سیاه ظلمانى را شکافته، روزى روشن را نوید مى دهد، فجر گفته شده است.

ضمناً صبحگاهان دو فجر در اُفق ظاهر مى شود، که یکى را فجر کاذب، و دیگرى را فجر صادق مى نامند. فجر کاذب یا دروغین حدوداً ربع ساعت قبل از فجر صادق در افق نمایان مى شود. این فجر بصورت روشنایى کمرنگى، شبیه دم روباه مشاهده مى گردد، که در قسمت افق باریک و در سمت آسمان کلفت تر است، و زود برطرف شده، و جاى خود را به تاریکى شب مى دهد; بدین جهت آن را فجر کاذب نامیده اند. پس از زایل شدن فجر کاذب، افق دوباره شاهد فجر دیگرى است، که همچون نوارى گسترده و شفاف و زیبا، افق را روشن مى کند و این روشنایى تدریجاً پیشروى مى کند تا آنجا که تاریکى شب را کاملا از بین مى برد.

این فجر، در روایات(5) به «نهر سورا»(6) تشبیه شده، که بسیار شفّاف و صاف است. ابتداى وقت امساک در هنگام روزه، و آغاز وقت نماز صبح فجر صادق است.

با توجّه به توضیحاتى که در مورد واژه فجر بیان شد، به دو تفسیر دیگرى که در مورد این کلمه گفته شده مى پردازیم:

1. بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله): فجر در آیه مورد بحث به معناى ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است. زیرا دوران جاهلیّت و قبل از بعثت، همچون پرده اى ظلمانى و تاریک عالم را فرا گرفته بود، و بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) همچون نورى بود که آن پرده تاریک را درید، و آفتاب عالمتاب اسلام در سراسر جهان تابیدن گرفت، و لذا خداوند به این حادثه مهم قسم یاد کرده است.

حضرت على(علیه السلام) نیز در خطبه 89 نهج البلاغه که به توصیف اوضاع اجتماعى و فرهنگى مردم در زمان جاهلیّت پرداخته، به این مطلب اشاره مى کند; توجّه کنید:

«أرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمَمِ، وَ اعْتِزَام مِنَ الْفِتَنِ، وَ انْتِشَار مِنَ الاُْمُورِ، وَ تَلَظّ مِنَ الْحُرُوبِ، وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّور، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ; خداوند پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را هنگامى فرستاد که مدّت ها از بعثت پیامبر پیشین گذشته بود، و (لذا) امّتها در خواب عمیقى فرو رفته، وفتنه ها مردم را هدف گرفته بود; در زمانى که اعمال خلاف در میان مردم منتشر بود، و آتش جنگها زبانه مى کشید; دنیایى بى نور و پر از مکر و غرور بود».

بنابراین پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با بعثت خود پرده جهالت را، که سراسر عالم را فرا گرفته بود، پاره کرد. در زیارت وارث نیز در مورد امام حسین(علیه السلام) مى خوانیم:

«اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِى الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ، وَ الاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلَیَّةُ بِاَنْجاسِها، وَ لَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِیابِها; شهادت مى دهم که تو اى امام حسین در صلبهاى شامخ و رحمهاى پاک و پاکیزه قرار داشتى، و جاهلیّت (با تمام آلودگیهایش) تو را آلوده نساخت، و تاریکى و ظلمات جاهلیّت لباسى بر قامت تو نپوشانید».(7)

نتیجه اینکه جاهلیّت قبل از اسلام بسان پرده اى تاریک و ظلمانى سراسر عالم را فرا گرفته بود، که با فجر بعثت نبوى، دریده شد و از بین رفت.

2. ظهور حضرت مهدى(علیه السلام): برخى از مفسّران فجر را بر ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) تطبیق کرده اند; چون در آستانه ظهور حضرتش جاهلیّت نوین آشکار شده، دنیا را تیره و تار مى کند، و ظهور حضرت جرقّه اى در آن تاریکى است، که بسان سپیده صبح دل جاهلیّت نوین را مى شکافد، و تاریکى هاى حاصل از آن را از بین مى برد. معتقدان به این تفسیر، جمله «جاهلیة اولى» که در آیه 33 سوره احزاب آمده را قرینه اى بر تحقّق جاهلیّت دیگر گرفته، و آن را جاهلیّت قبل از ظهور مى دانند.

بنابراین، همان گونه که بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دل تاریکى جاهلیّت اولى را شکافت، و آفتاب عالمتاب اسلام دنیاى آن روز را روشن کرد، ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسکرى(علیه السلام) نیز قلب جاهلیّت مدرن را نشانه مى گیرد، و آفتاب ظهور تمام تیرگیها و تاریکیهاى ناشى از آن را از بین مى برد.

نتیجه اینکه براى فجر چهار تفسیر ارائه شد که البتّه با هم منافاتى ندارند، و امکان دارد که همه آن معانى مدّ نظر خداوند متعال در آیه مذکور باشد.

 

مقسم له:

پس از روشن شدن مقسم به و سوگندهاى پنجگانه و اهمیّت فوق العاده آنها، اکنون این پرسش مطرح مى شود که هدف از این قسم ها چیست؟ چرا خداوند به این وقایع مهم سوگند یاد کرده است؟ آنچه را که خداوند بخاطر آن، این قسمهاى مهم را یاد کرده چیست؟

در نگاه اوّل به نظر مى رسد که مقسم له ذکر نشده است، ولى چنین نیست. زیرا اوّلا: پس از سوگندهاى پنجگانه بلافاصله مى فرماید:

«(هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْر); آیا در آنچه گفته شد، سوگند مهمّى براى صاحب خرد نیست؟!».

یعنى این قسمها براى انسانهاى عاقل، سوگندهاى مهمى محسوب مى شود و انسان عاقل هم بى جهت سوگند مهم نمى خورد، تا چه رسد به خداوند خالق عقل و خرد. بنابراین شکّى نیست که خداوند براى چیز مهمّى سوگند یاد کرده است.

و ثانیاً: جمعى از مفسّران معتقدند که جواب قسم در آیه 14 همین سوره آمده است. به آیه مذکور توجّه کنید:

«(إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ); به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است».

قسم به سپیده صبح روز عید قربان، سوگند به سپیده صبح تمام ایّام سال، سوگند به بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، قسم به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)، سوگند به ده شب اوّل ذى حجّه، قسم به ده شب اوّل محرم، سوگند به دهه آخر ماه مبارک رمضان، قسم به نظام اعداد که حاکى از حساب و کتاب است، سوگند به خداوند یگانه و تمام مخلوقات، قسم به تمام این امور بسیار مهم که خداوند در کمین انسانهاى ستمگر و ظالم است.

جالب اینکه کلمه «مرصاد» تنها در دو جاى قرآن آمده است. یکى در آیه مورد بحث، که حکایت از این مطلب دارد که خداوند در این دنیا در کمین ستمکاران است و مورد دوم در سوره نبأ آمده، و در مورد روز قیامت است. نتیجه اینکه خداوند در دنیا و آخرت در کمین ستمکاران است. برخى روایات نیز این نظریّه را تأیید مى کند، توجّه کنید:

در روایتى مى خوانیم: «مرصاد جایى است بر روى پل صراط، هنگامى که ظالمان وستمکاران از پل عبور مى کنند خداوند در آن کمینگاه در کمین آنهاست، وقتى به نزدیک مرصاد رسیدند خداوند آنها را به داخل جهنّم پرتاب مى کند».(8)

معناى حدیث مذکور این است که ظالمان و ستمگران اگر در دنیا مبتلا به عذاب الهى نشوند، خیال نکنند که مجازاتى در کار نیست و از چنگال قدرت پروردگار رهایى یافته اند، چنین نیست، خداوند در قیامت هم در کمین آنهاست.

خداوند مى تواند به گونه اى عرصه را بر انسان تنگ کند که فرصت فرو بردن آب دهانش را پیدا نکند، اما گاه به او فرصت مى دهد، و این فرصتها، گاه براى توبه است، گاه براى فرورفتن در گناهان بیشتر، و مانند آن، نه اینکه خداوند ـ نعوذبالله ـ عاجز از به چنگ آوردن ظالمان است. نقل مى کنند شخص ثروتمندى به همراه راننده اش به جایى مى رفت. در میان راه صاحب ماشین به راننده اش گفت: «فروش!» راننده تعجّب کرد که منظور از این کلمه چیست؟ برگشت که از ارباب خود بپرسد منظورش چیست؟ با کمال تعجّب ملاحظه کرد وى سکته کرده، و جان به جان آفرین تسلیم نموده است! و خداوند حتّى به او اجازه نداده که کلمه «فروشگاه» را بطور کامل ادا کند! آرى خداوند در دنیا و آخرت در کمین ستمکاران است.

در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:

«اَلْمِرْصادُ قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّراطِ لا یَجُوزُها عَبْدٌ بِمَظْلَمَةِ عَبْد; مرصاد پلى بر روى صراط است و کسى که حق دیگرى بر گردنش باشد، نمى تواند از آن عبور کند».(9)

حق النّاس بسیار مهم است، و گذر از آن براحتى امکان پذیر نیست.

 

پیام سوگندهاى پنجگانه و مقسم له:

پیام آیات مذکور یک پیام تربیتى است. زیرا تربیت، آن هم تربیت انسان، مخصوصاً اگر هدف تربیت جامعه انسانى باشد، اهمیّت فوق العاده اى دارد. انسان با توجّه به آیات این سوره احساس مى کند که خداوند متعال همواره ناظر اوست، و بر گفتار و کردار و حتّى عقائدش نظارت دارد و این، اثر تربیتى فراوانى بر انسان مى گذارد; باعث مى شود مواظب سخنان خود باشد، به هر جایى قدم نگذارد، با هر کسى دوست نشود، و هر مجلّه و روزنامه اى را مطالعه نکند. هر غذایى را نخورد، به هر سخنى گوش ندهد، به هر منظره اى نگاه نکند، چرا که در تمام حرکات و سکنات خویش «او» را ناظر و شاهد اعمال خویش مى داند.

جالب است که خداوند براى «کمینگاه ستمگران» و به دام انداختن آنها، به سه نمونه عبرت آمیز اشاره کرده، که داستان این جبّاران خود درسهاى تربیتى فراوانى دارد.

ابتدا به قوم عاد اشاره مى کند:

«(أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَاد * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِى لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِى الْبِلاَدِ); آیا ندیدى پروردگارت با قوم «عاد» چه کرد؟! و با آن شهر «اِرَم» با عظمت، همان شهرى که مانندش در شهرها آفریده نشده بود!».(10)

در 34 آیه قرآن در مورد قوم عاد سخن به میان آمده، که هر کدام از زاویه اى خاصّ به این جمعیّت پرداخته است. داستان قوم عاد بسیار مفصّل است، و البتّه همانند قصّه سایر انبیا، از آسیب افسانه ها و خیالات افسانه سرایان و خیال پردازان در امان نمانده است. و اگر تاریخِ گذشتگان را از این آسیب محفوظ نگه داریم، درخشندگى خاصّى خواهد داشت، و به کلاس درس مهمّى تبدیل مى گردد.

به هر حال، قوم عاد از قدیمى ترین اقوام بشر در این دنیا بوده اند. آنها هیکل هاى بسیار قوى و نیرومندى داشتند، و صاحب تمدّنى درخشان گشتند. یکى از سلاطین و فرمانروایان آنها، شدّاد است که بهشت او معروف مى باشد. او که مى خواست در مقابل پیامبر زمان خود مقاومت و ایستادگى کند، تصمیم گرفت بهشتى بسازد، و مردم را به آن فرا خواند، و از بهشت نسیه پیامبران الهى منصرف گرداند!

یکصد معمار آگاه پرقدرت را فراخواند، و یک هزار کارگر در اختیار هر یک از آنها قرار داد، و به آنها دستور داد باغ بى نظیرى بسازند که قصرها و کاخهاى فراوانى در آنها باشد، تا به مردم بگویم خداى آنان هستم، و این هم بهشت من است!

بهشت شدّاد پس از مدّتى با هزینه اى گزاف آماده شد، امّا قبل از اینکه مورد استفاده قرار گیرد، خداوند متعال که در کمین آنها بود، باد را مأمور نابودى آنها کرد. طوفانهاى سرد وزیدن گرفت، و هفت شب و هشت روز جریان داشت. طوفان آن قدر شدید بود که آنها را ـ علیرغم بدن نیرومند و درشتى که داشتند ـ با خود به آسمان مى برد، و به گوشه اى پرتاب مى کرد. آرى خداوند به بادى که منشأ انواع برکات براى تمام جانداران است مأموریّت نابودى آنها را داد. آیه ششم سوره حاقّه به عامل نابودى عاد اشاره کرده است.

دوران «عاد» سپرى شد، و زمان قوم ثمود رسید. درباره آنان چنین مى خوانیم:

«(وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ); و (آیا ندیدى پروردگارت با) قوم ثمود که صخره هاى عظیم را از (کنار) درّه مى بریدند (و از آن کاخ مى ساختند، چه کرد؟)».(11)

خداوند 26 بار نام این قوم را در قرآن آورده، و از زوایاى مختلف در مورد آنها بحث کرده است. ثمودیان به قدرى قوى و قدرتمند بودند که قطعات سنگ را از کوهها جدا مى کردند، و در دل کوهها خانه هایى نه همچون غار و بیغوله، بلکه مجلّل و شیک و زیبا مى ساختند (وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ). آنها نیز تمدّن خوب و شکوفایى داشتند.

امّا شروع به ظلم و ستم کرده، و حقوق ضعیفان را پایمال نمودند. خداوند متعال که در کمین ظالمان و ستمگران است صاعقه اى را مأمور نابودى آنها کرد. بدین شکل که به قطعه اى از ابرهاى آسمان، که داراى بار الکتریسیته مثبت بود، فرمان داد تا به زمین محل سکونت ثمودیان نزدیک شود، و از آنجا که زمین داراى بار الکتریسیته منفى است هنگامى که آن قطعه ابر با زمین اتّصال برقرار کرد، صاعقه عظیم و هولناکى بوجود آمد، و تمام ثمودیان را نابود کرد. آیه 5 سوره حاقّه به چگونگى عذاب و نابودى آنها اشاره دارد.

سومین قومى که خداوند به عنوان مصداقى براى گرفتاران در چنگال عذاب الهى از آنها نام برده، قوم فرعون است.

در مورد آنان چنین مى خوانیم:

«(وَفِرْعَوْنَ ذِى الاَْوْتَادِ * الَّذِینَ طَغَوْا فِى الْبِلاَدِ * فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَاب); و (آیا ندیدى پروردگارت با) فرعونى که قدرتمند و شکنجه گر بود (چه کرد؟)، همان اقوامى که در شهر طغیان کردند، و فساد فراوان در آن به بار آوردند، به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنان فرو ریخت!».

نام فرعون هفتاد و شش بار در قرآن مجید آمده است; هر بار به مناسبتى، و به منظور عبرتى.

«اوتاد» جمع «وتد» به معناى میخ است، و دو تفسیر براى آن ذکر کرده اند:

الف) فرعون ستمگرى بود که مخالفینش را به چهار میخ مى کشید! در زمانهاى دور جنایتکاران مخالفان خود را در بیابانها و زیر تابش مستقیم نور آفتاب قرار مى داده، به کف هر یک از دستان آنها یک میخ و بر هر کدام از پاهایشان نیز یک میخ مى کوبیدند و آنها را به همان حال رها مى کردند تا بمیرند! یعنى با بدترین شکنجه ها مخالفان را نابود مى کردند، در حالى که شکنجه از نظر اسلام حرام است. حضرت على(علیه السلام) در حالى که فرقش شکافته شده بود، خطاب به فرزندانش فرمود:

«ابن ملجم را شکنجه نکنید! اگر خواستید قصاص کنید فقط یک ضربه شمشیر بر وى وارد کنید!»(12) این امام عادل کجا و آن فرمانروایان ستمگر کجا!

ب) فرعون داراى معاونان قوى و نیرومندى بود. معاونان گردن کلفت و جنایتکارى که همچون میخهاى نیرومندى فرعون و حکومتش را حفظ مى کردند.

خداوند این بار آب، که منشأ حیات تمام جانداران است را مأمور مرگ این ظالم کرد. رود نیل که سرمایه مصریان به شمار مى رود، و تمدّن و عمران و آبادى مصر مدیون آن است. آب رود نیل که مایه افتخار و مباهات فرعون به شمار مى رفت، جان فرعون را به فرمان پروردگار گرفت. فرعون در آخرین لحظات، و هنگامى که فرشته مرگ را مشاهده کرد، تسلیم پروردگار شد، و اعلان کرد که حاضر است ایمان آورد. ولى مى دانیم که درِ توبه با مشاهده عذاب الهى، یا فرشته مرگ بسته مى شود. باید قبل از فرا رسیدن آن لحظات به فکر توبه و بازگشت به سوى خدا افتاد.

خداوند متعال با اشاره به داستان این سه ستمگر، و عاقبت دردناک و عبرت آموز آنها، به همه مسلمانان هشدار مى دهد که اگر راه ظلم و ستم را پیشه خود سازند، سرنوشت آنها نیز چنین خواهد بود.

ابن عبّاس، دانشمند معروف مورد قبول شیعه واهل سنّت، حدیث جالب و تکان دهنده اى در مورد مرصاد نقل مى کند. او هر چند این روایت را صریحاً به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) یا حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نسبت نمى دهد، ولى بدون شک از آنها نقل کرده است. زیرا شخصى مانند او، چنین مطالبى را از غیر معصوم نقل نمى کند. توجّه کنید:

«اِنَّ عَلى جِسْرِ جَهَنَّمَ سَبْعَ مَحابِسَ، یُسْئَلُ الْعَبْدُ عِنْدَ اَوَّلِها شَهادَةُ اَنْ لا اِلْهَ اِلاَّ اللهُ، فَاِنْ جاءَ بِها تامّةً جازَ اِلَى الثّانى، فَیُسْئَلُ عَنِ الصَّلاةِ، فَاِنْ جاءَ بِها تامّةً جازَ اِلَى الثّالِثِ فَیُسْئَلُ عَنِ الزَّکاةِ، فَاِنْ جاءَ بِها تامَّةً جازَ اِلَى الرّابِعِ فَیُسْئَلُ عَنِ الصَّوْمِ، فَاِنْ جاءَ بِها تامَّاً جازَ بِها اِلَى الْخامِسِ فَیُسْئَلُ عَنِ الْحَجِّ، فَإِنْ جاءَ بِها تامّاً جازَ اِلَى السّادِسِ فَیُسْئَلُ عَنِ الْعُمْرَةِ، فَاِنْ جاءَ بِها تامَّةً جازَ اِلَى السّابِعِ فَیُسْئَلُ عَنِ الْمَظالِمِ، فَاِنْ خَرَجَ مِنْها... ; هفت گذرگاه بر روى پل صراط وجود دارد که در هر گذرگاهى سؤالاتى از انسان مى شود. اگر موفّق شود جواب دهد، اجازه عبور به گذرگاه بعد صادر مى گردد، وگرنه در آتش جهنّم سقوط مى کند. اوّلین گذرگاه، گذرگاه توحید است، اگر انسان موفّق شود به سؤالات این گذرگاه بطور کامل پاسخ دهد، جواز عبور به سمت گذرگاه دوم صادر مى شود. در گذرگاه دوم از نماز پرسیده مى شود، اگر موفّق به جواب شود مى تواند به گذرگاه سوم برود. در سومین گذرگاه از حقوق مالى از جمله زکات پرسش مى شود (آیا حقّ محرومان را دادى، یا فقط به نماز قناعت کردى؟) چنانچه در این مرحله هم موفّق شود، به گذرگاه چهارم مى رود. در آنجا از روزه سؤال مى شود، در صورت موفّقیت در گذرگاه چهارم به گذرگاه بعد مى رود. در آنجا پیرامون فریضه حج سؤال مى کنند. اگر توانست بطور کامل پاسخ گوید او را به گذرگاه ششم رهنمون مى شوند. در گذرگاه ششم از عمره پرسیده مى شود. در صورتى که جواب مثبت باشد وارد هفتمین (و خطرناکترین) گذرگاه که مربوط به حقّ النّاس و مظالم عباد است مى شود. (آیا مال کسى را برده اى؟ شایعه سازى کرده اى؟ غیبت نموده اى؟ تهمت زده اى؟ دروغ

گفته اى؟ و...) چنانچه از این گذرگاه خارج شود، او را به بهشت منتقل مى کنند».(13)

با توجّه به این روایت، بهشتى شدن کار ساده و آسانى نیست. بلکه باید به گونه اى عمل کرد تا بتوان در آنجا ثمره و نتیجه اعمال نیک را بدست آورد.


1 . وسائل الشیعه، ج 4، کتاب الاعتکاف، باب 1، ح 1. ضمناً مباحث مربوط به اعتکاف را در کتاب ما «اعتکاف عبادتى کامل» مطالعه فرمایید.

2 . شرح این مطلب را در فصل چهارم از بخش اوّل کتاب عاشورا، که زیر نظر حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى (مدّ ظلّه) نوشته شده، مطالعه فرمایید.

3 . تفسیر نمونه، ج 26، ص 444 .

4 . همان مدرک.

5 . وسائل الشیعه، ج 3، ابواب المواقیت، باب 27، ح 2 و 6 .

6 . این نهر در کشور عراق واقع شده است.

7 . مفاتیح نوین، ص 372 .

8 . نورالثقلین، ج 5، ص 572، ح 9 .

9 . نورالثقلین، ج 5، ص 573، ح 13 .

10 . فجر، آیات 6-8 .

11 . فجر، آیه 9 .

12 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 47.

13 . بحارالانوار، ج 8، ص 64 .

فلسفه اعمال حج:1. سوگندهاى سوره ذاریات
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma