نکته دوم: آنچه خداوند براى آن سوگند خورده است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
سوگندهاى پربار قرآن
نفس و معانى آن:نکته سوم: رابطه «مُقْسَمٌ بِه» و «مُقْسَمٌ لَهُ»

(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا)

سوگندهاى یازده گانه، که شرح و تفسیر قسمتى از آن گذشت، براى تبیین اهمیّت فوق العاده این نکته است که: «هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده; و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است!».

قبل از هر چیز لازم است کلمات چهارگانه (فلاح، تزکیه، خاب و دساها) که در آیه فوق آمده، توضیح داده شود:

1. «فلاح»; این کلمه در لغت به معناى نجات، رستگارى، رهایى، و به تعبیر دیگر، رسیدن به مقصود است. انسانى داراى فلاح است که از خطرها عبور کرده، و به نقطه امنى برسد. دانش آموزى که در امتحانات شرکت کرده، و موفّق شده، به فلاح و رستگارى دست یافته است.

2. «تزکیه»; شرح و تفسیر این کلمه در مباحث آینده خواهد آمد.

3. «خاب»; این کلمه نقطه مقابل «فلاح»، و به معناى مأیوس شدن، درمانده شدن، گرفتار شدن تفسیر شده است. کسى که درون جان خود را آلوده به رذائل اخلاقى مى کند، درمانده و مأیوس مى شود.

4. «دسّاها»; از ماده «دسّ» در اصل به معناى داخل کردن چیزى توأم با کراهت است، و «دسیسه» به کارهاى مخفیانه زیانبار گفته مى شود. و در اینکه تناسب این معنا با آیه مورد بحث چیست؟ احتمالات مختلفى گفته شده،که در کتب تفسیر آمده است.(1)

اهمیّت تزکیه نفس:

تزکیه نفس در آیات متعدّدى از قرآن مطرح شده، تا آنجا که در برخى از آیات به عنوان هدف بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)معرّفى شده است. به همین جهت در آیه دوم سوره جمعه مى خوانیم:

«(هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الاُْمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَل مُّبِین); او (پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)) کسى است که در میان جمعیّت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت، که آیاتش را بر آنها مى خواند، و آنها را تزکیه مى کند، و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى آموزد، و مسلّماً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند».

علاوه بر آیه فوق، حدیث معروف «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکَارِمَ الاَْخْلاَقِ; من فقط براى زنده کردن فضایل اخلاقى در میان بشر، مبعوث شده ام»(2) مؤیّد دیگرى براى ادّعاى ماست. سرّ این مطلب هم روشن است; زیرا تمام بدبختیهاى امروز بشر از قبیل قتلها، غارتها، جنگهاى داخلى، بین المللى، قاچاق مواد مخدّر، قاچاق اطفال، سرقتها، تولید و فروش سلاحهاى مرگبار کشتار جمعى، و مانند آن، بر اثر فقدان اخلاق است. جنگهاى جهانى نیز معلول همین علّت بوده است.

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند *** قومى که گشت فاقد اخلاق مردنى است

در آیه 14 سوره اعلى، تزکیه نفس به عنوان کلید سعادت و رستگارى بیان شده است، توجّه کنید:

«(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى); به یقین کسى که پاکى جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد».

خداوند متعال در آیه شریفه 18 سوره فاطر توصیف عجیبى از تزکیه نفس کرده است. با دقّت در این آیه توجّه کنید:

«(وَمَنْ تَزَکَّى فَإِنَّمَا یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللهِ الْمَصِیرُ); و هر کس پاکى (وتقوا) پیشه کند، نتیجه آن به خودش باز مى گردد; و بازگشت همگان به سوى خداست!».

یعنى این همه سرمایه گذارى که خداوند براى مبارزه با هوا و هوس، و تزکیه نفس کرده، و انسانها را به انحاى مختلف به آن فرا خوانده، سودى براى او ندارد، بلکه تمام آثار و نتایج این کار به خود انسان باز مى گردد. همان گونه که در کمکهاى مالى نیز چنین است. بعضى تصوّر مى کنند که کمکها و انفاقها تنها براى مستمندان مفید است، در حالى که چنین نیست، و سود آن براى انفاق کننده بیشتر است; زیرا این کار قلبش را نورانى،بخلش را ریشه کن،فضایل اخلاقیش را افزون،و رذائل اخلاقیش را نابودمى کند.

تزکیه نفس چیست؟

تزکیه در لغت عرب معانى مختلف و نزدیک به هم دارد; پاکسازى، خالص کردن، تصفیه نمودن، و حتّى نموّ دادن از معانى تزکیه است. البتّه نموّ دادن نتیجه پاکسازى است. به هر حال انسانى که طالب بازگشت به فطرت پاک و زلال اوّلیّه خویش است، باید جسم و جانش را از رذائل اخلاقى، و امورى که مزاحم سعادت اوست، پاکسازى کند. به این مثال توجّه کنید:

قطرات باران هنگامى که از آسمان مى بارد، صاف و زلال و شفّاف است، و هیچ ناخالصى ندارد. زیرا آب مقطّر است و لذا حتّى املاحى در آن ندیده نمى شود. امّا زمانى که با هواى آلوده نزدیک زمین آمیخته مى شود، و سپس بر زمین مى نشیند، و بر روى زمین آلوده جریان پیدا مى کند، کم کم آلوده مى شود و هر چه بیشتر به پیش مى رود، و با آلودگیهاى سطح زمین تماس بیشترى پیدا مى کند، آلودگى اش بیشتر مى شود، تا آنجا که تبدیل به سیلاب مملوّ از زباله مى گردد.

قرآن مجید این مراحل را در آیه شریفه 17 سوره رعد به خوبى ترسیم کرده است:

«(أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَّابِیاً وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَة أَوْ مَتَاع زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الاَْرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ); (خداوند) از آسمان آبى فرستاد; و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد; سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد; و از آنچه (در کوره ها)، براى بدست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مى کنند نیز کفهایى مانند آن بوجود مى آید. خداوند، حق و باطل را چنین مثل مى زند! اما کفها به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رساند [= آب یا فلزّ خالص] در زمین مى ماند; خداوند این چنین مثال مى زند».

اگر بخواهیم از این آب کثیف آلوده استفاده کنیم باید آن را تصفیه نماییم. یعنى آن را از فیلترهاى متعدّدى عبور دهیم تا قابل شستشو یا شرب شود. حکایت انسان هم شبیه داستان قطرات باران است. در ابتداى خلقت همانند آن دانه ها معصوم و پاک و زلال و عارى از هرگونه ناخالصى بود، امّا به تدریج و بر اثر تماس با محیطهاى آلوده، دوستان ناباب، وسائل ارتباط جمعى فاسد، کتابهاى منحرف کننده، مجلاّت ناسالم، مجالس آلوده، سایت هاى ضدّ اخلاقى، برنامه هاى ماهواره اى ناشایست و مانند آن آلوده گردید. حال اگر بخواهد از این آلودگیها نجات یابد، و خود را پالایش کند، باید از فیلترهاى متعدّدى عبور نماید. فیلتر قرآن، احادیث معصومان، اندرزهاى نهج البلاغه، نصیحت هاى علما، سیره و روش پیامبران و اولیا، عبادتهاى مختلف، از جمله نماز و روزه و مانند آن، مى تواند ناخالصى هاى وى را از بین برده، او را به فطرت خویش بازگرداند. قابل توجّه اینکه این کار باید در همین دنیا صورت گیرد. زیرا جهان آخرت جاى تزکیه نیست، هر چند خداوند نسبت به بعضى افراد این کار را مى کند، و با ذوب کردن ناخالصیهایشان در آن روز آنها را روانه بهشت مى کند. امّا این کار عمومیّت ندارد، و مختصّ کسانى است که لیاقت و شایستگى آن را در دنیا پیدا کرده اند. همان گونه که شفاعت شامل همه نمى گردد، و نیاز به پیش زمینه هایى دارد که باید در دنیا فراهم شود. چرا که خداوند حکیم است، و حکیم کار بى حکمت انجام نمى دهد.

 

تزکیه در کلام پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله):

پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، در روایت تکان دهنده اى، فرمودند:

«ثَلاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ; خداوند با سه گروه در روز قیامت سخن نمى گوید».

از این تعبیر استفاده مى شود که خداوند در روز قیامت با مؤمنان سخن خواهد گفت. آرى خداوندى که در دنیا با موسى کلیم الله(علیه السلام) در کوه طور سخن گفت، و این افتخار را در شب معراج به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز عطا کرد، در روز قیامت با مؤمنان سخن مى گوید! و این، چه افتخارى بزرگ، و لطف و مرحمتى بى بدیل است، که بهشت در مقابل آن چیزى نیست. «وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ; و به آنها نظر (رحمت) نمى کند، و عذابى دردناک برایشان تهیّه دیده است».

1. «اَلْعالِمُ الْمُبْتَغى بِعِلْمِهِ حُطامَ الدُّنْیا; دانشمندى که علمش را سرمایه بدست آوردن جیفه دنیا کند» دانشمندان باید از علم و دانش خود در راه نجات مردم، و تهیّه زاد و راحله براى جهان آخرت استفاده کنند. اگر عالمى علمش را در راه رسیدن به متاع بى ارزش دنیا سرمایه گذارى کند، خداوند با او سخن نمى گوید، و پاکش نمى گرداند، و سرانجامش جهنّم خواهد بود.

2. «وَ مُسْتَحِلُّ الْمُحَرَّمَاتِ بِالشُّبَهَاتِ; کسى که با ریسمان شبهات وارد چاه محرّمات مى شود». پیامبر نمى فرماید آنها که حرام مى خورند مشمول این روایتند، زیرا این مطلب روشن است. بلکه مى فرماید: کسانى که با کلاه شرعى، محرّمات الهى را حلال مى شمرند، و به عنوان مثال با ضمیمه کردن یک قوطى کبریت، یا یک سیر نبات(3)، میلیونها تومان رباى حرام را حلال مى پندارند، نیز مشمول این حدیثند. متأسّفانه آلودگان به این امر در قشرهاى مختلف جامعه کم نیستند.

3. «وَالزّانى بِحَلیلَةِ جارِهِ; کسى که به ناموس همسایه اش خیانت کند».(4) خلاصه اینکه عالمان دنیاپرست، آلودگان به کلاه شرعى، و آلودگان به اعمال منافى عفّت، مشمول سه عذاب مذکور در روایت فوق هستند، و خداوند آنها را تزکیه نمى کند.

نتیجه اینکه براى بازگشت به فطرت صاف و زلال خدایى، باید به مجاهدت و تهذیب نفس، تزکیه، مبارزه با هواى نفس، و پاکسازى پرداخت و این مهم باید در دنیا انجام گردد. تا در آن سرا با خیالى آسوده مخاطب کلام دلنشین پروردگار (ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً) قرار گیریم.

 

راه پاک ماندن:

جوانان عزیز! اگر مى خواهید سالم زندگى کنید و پاک بمانید، باید در راه رسیدن به این مطلوب مهم تلاش و کوشش کنید. از عوامل و زمینه هاى گناه دورى نموده، آنچه اسباب تحریک دیوخفته نفس امّاره مى شود را از سر راه بردارید. امّا اگر بخواهید با دوستان آلوده مجالست نمایید، به تماشاى عکسها و فیلمها و سایتها و برنامه هاى ماهواره اى فاسد و مُفسد بنشینید، از مطالعه کتابها، مجلاّت و روزنامه هاى منحرف کننده خوددارى نکنید، و در مجالس آلوده به گناه، مانند عروسى هاى سراسر معصیت نیز حضور یابید، بى شک موفّق به حفظ خود نخواهید شد. مگر ممکن است انسانى که لباس سفیدى پوشیده داخل اطاقى پر از دود شود و لحظاتى در آن بماند و بدون کمترین آلودگى خارج گردد؟

عزیزان من! اینها خُطُوات (گامهاى) شیطان است. این امور دامهاى رنگارنگ و پرجاذبه شیطان است که انسان را قدم به قدم به لبه پرتگاه نزدیک مى کند. و هنگامى که به پرتگاه رسید لغزش مختصرى او را به درّه ضلالت و گمراهى روانه مى کند.

بنابراین باید مواظب دوستان، محیط اطراف، محلّ تحصیل و کار، وسایل ارتباط جمعى، مجالس و محافلى که در آن شرکت کنید باشیم، تا پاک بمانید.

 

پاکسازى نفس:

سؤال: منظور از پاکسازى نفس در این سوره و سایر سوره هاى قرآن، که این قدر مورد تأکید قرار گرفته، چیست؟ و به تعبیر دیگر، درون و جانمان را باید از چه چیزهایى شستشو دهیم، و به چه امورى بیاراییم؟

پاسخ: باید درون جان را از هوا و هوس و رذائل اخلاقى شستشو دهیم. در روایت زیبایى مى خوانیم که امام صادق(علیه السلام)به یکى از اصحاب مورد اعتمادش به نام سماعة بن مهران فرمود: شما باید لشکریان عقل و جهل را بشناسید.

سماعه عرض کرد: از کجا بشناسیم؟ شما برایمان بیان فرمایید.

امام صادق(علیه السلام) هفتاد و پنج صفت رذیله را به عنوان لشکریان جهل، و هفتاد و پنج صفت فضیلت را به عنوان لشکریان عقل معرفى کرد.

به عنوان نمونه «خیر» را در صف لشکریان عقل، و «شرّ» را جزء سپاهیان جهل شمرد. از «ایمان» به عنوان یکى از افراد سپاه عقل و از «کفر» به عنوان یکى از لشکریان جهل یاد کرد. «عدالت»، «شکران نعمت» و مانند آن در صف سپاهیان عقل، و «ستم» و «کفران نعمت» را در صف لشکریان جهل قرار داد.(5)

از این روایت زیبا، که مطالعه آن را به همه خوانندگان محترم توصیه مى کنم، استفاده مى شود که آفتها و رذائل اخلاقى، که باید آنها را از درون جان پاکسازى کرد، یکى و دو تا و ده تا و مانند آن نیست. بلکه فقط هفتاد و پنج مورد آن در این روایت آمده است.

 

راه تهذیب نفس:

سؤال: پس از اطّلاع بر این مطلب که روح خود را از چه صفاتى باید پاکسازى کرد، و به چه صفاتى باید آراست، اکنون این سؤال مطرح مى شود که: راه رسیدن به این مقصود کدام است؟ و با توجّه به این که طىّ این راه پرپیچ و خم خطرناک است و بدون راهنما راهى بجایى نمى توان برد، چه باید کرد؟

پاسخ: بزرگان علم اخلاق هر کدام روش هایى ارائه کرده اند، که در آیات قرآن و روایات معصومان(علیهم السلام) به آن اشاره شده است. ما هم در دوره سه جلدى اخلاق در قرآن با استفاده از آیات و روایات مباحث مفصّلى در این زمینه آورده ایم. امّا نکته مهم این است که: بیماریهاى اخلاقى همانند بیماریهاى جسمانى است. راه درمان بیماریهاى جسمانى آن است که:

اوّلا: با آزمایشها، عکسبرداریها، و ابزار و وسایل مختلف آزمایشگاهى، بیمارى را تشخیص دهیم، زیرا تا بیمارى را شناسایى نکنیم نمى توانیم آن را درمان نماییم.

ثانیاً: پس از شناسایى درد و بیمارى، باید نحوه درمان را شناخت. درمان از دو بخش تشکیل مى شود، پیشگیریها، و تجویز داروها. نبایدها و بایدها.

و در آخرین مرحله، عمل به مراحل درمان، و دستورات پزشک، و مصرف داروها در زمان مناسب و ساعتهاى مشخّص.

همین اصول در بیماریهاى اخلاقى نیز لازم العمل است. به عنوان مثال گرفتاران حسادت باید ابتدا ریشه ها و عوامل حسادت را در درون جانشان شناسایى کنند. و در مرحله بعد به درمان آن بپردازند. مبتلایان به بخل براى درمان این بیمارى در مرحله اوّل باید ریشه هاى این بیمارى روحى را دقیق شناسایى کنند، سپس درمان آن را آغاز نموده، و بر طبق دستور طبیب روحانى عمل کنند.

خوشبختانه علماى بزرگ اخلاق در کتابهاى خویش دو مرحله اوّل را بخوبى تبیین کرده اند; هم ریشه و عوامل بیماریهاى اخلاقى را شناسایى و معرفى نموده، و هم روش درمانى آن را با استفاده از منابع دینى بیان کرده اند. و این، کار بیماران روحى و اخلاقى را آسان مى کند. آنها باید به دقّت این کتابها را مطالعه نموده، و بخوبى مطابق آن عمل کنند.

 

سیر و سلوک:

جمعى از علماى اخلاق از «تهذیب نفس» به «سیر و سلوک» تعبیر مى کنند. «سیر» به معناى حرکت کردن، و «سلوک» درنوردیدن راه است. مثل اینکه از عالم مادّه حرکت کنیم، و به سمت قرب الى الله برویم، و به جایى برسیم که خدا از ما و ما از خداوند راضى شویم. به نقطه اى برسیم که بزرگترین و مهمترین مسأله زندگى ما، جلب رضاى پروردگار باشد. به مرحله اى گام نهیم که رضا و خشم ما هماهنگ با رضا و خشم خداوند متعال گردد.

بدون شک اگر در مسیر سیر و سلوک گام نهیم، و با جدیّت و خلوص در این راه تلاش کنیم، سرانجام به مقصد خواهیم رسید. همان گونه که در آیه ششم سوره انشقاق مى خوانیم:

«(یَا أَیُّهَا الاِْنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ); اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى روى، و او را ملاقات خواهى کرد!».

دانشمندان سیر و سلوک هرکدام برنامه خاصّى براى این سفر الهى پیشنهاد نموده، که مقصد در تمام این برنامه ها یکى است، هر چند مسیرها متفاوت است. ضمناً ما معلّم اخلاقى را مى پذیریم، و روش تربیتى و اخلاقى را قبول داریم که از کتاب و سنّت گرفته شده باشد. بنابراین، راهها و برنامه هاى انحرافى که از سوى برخى مدّعیان سیر و سلوک، نظیر صوفیّه، ارائه مى شود، که با معارف دینى سازگارى ندارد، و سالک را نه تنها به مقصد نمى رساند، بلکه از خدا دور مى کند، مردود است. چرا که اساس تصوّف و صوفى گرى یک عقیده التقاطى و وارداتى است. زیرا هنگامى که اقوام و ملل مختلف به اسلام مى گرویدند، بعضاً افکار و عقاید سابق خود را با دستورات اسلامى مى آمیختند، و مذاهب جدیدى مى ساختند. برخى از هندوها و یونانیان پس از پذیرش اسلام افکار صوفى گرى خود را با دستورات اسلامى آمیخته، و فرقه منحرف صوفیّه را تشکیل داده، و راه و روشهاى خاصّى جهت تهذیب نفس ارائه دادند، که با مخالفت بزرگان و رهبران دین نوپاى اسلام، از جمله امام صادق(علیه السلام)مواجه شد. امام ششم(علیه السلام) در روایات متعدّد افکار آنان را تخطئه و مردود اعلان کرد.(6)

نتیجه اینکه روشهایى در سیر و سلوک قابل پذیرش و عمل است که از فیلتر قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) عبور کند، که یک نمونه آن به شرح زیر است:

این روش سیر و سلوک مرکّب از سه اصل است:

1. توبه; غالب علماى اخلاق اوّلین گام سیر و سلوک الى الله را توبه شمرده اند; توبه از گناهان و خطاهاى گذشته، و تصمیم بر اصلاح و جبران آن در آینده. البتّه توبه شرایط مختلف، مراحل متعدّد، مقدّمات عدیده، و مباحث فراوانى دارد که در این مختصر نمى گنجد، بدین جهت به آن نمى پردازیم.

2. مبارزه با هوا و هوس; جهاد با نفس، و تسلیم نشدن در برابر خواسته ها و امیال نفسانى، که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از آن به «جهاد اکبر» تعبیر کرده است، گام دوم سیر و سلوک است. یکى از مهمترین خواسته هاى نفسانى، که مبارزه با آن بسیار مهم است، و ارباب سیر و سلوک به آن فوق العاده اهمیّت مى دهند، «إنانیّت» و «خودخواهى» و «خودمحورى» و «برترى جویى» و «خودپرستى» است. «انانیّت» بت بزرگى است که تا سالک الى الله آن را نشکند به خدا نمى رسد. و اگر موفّق به شکستن آن شود، پرده ها و حجابها کنار رفته، و اَسرار بر او آشکار مى گردد. کسانى که موفّق به این مجاهدت بزرگ شده اند، تسبیح موجودات جهان هستى، که در نگاه اسیران دنیا خاموش و ساکتند، را مى شنوند. هر چند نامحرمان توان شنیدن صداى آنها را ندارند.

میثم تمّار هنگامى که در کوفه بر لب شط قرار مى گیرد تا سوار بر قایق شود، از لابه لاى صداى باد خبر مرگ معاویه را مى شنود، و به دیگران اعلان مى کند! کوفه کجا و دمشق کجا! پس از چندى معلوم مى شود در همان روز معاویه از دنیا رفته است!(7)میثم بر اثر مجاهدت با هواى نفس به این مقام رسیده بود.

جوانى در نماز جماعت صبح پیامبر(صلى الله علیه وآله) شرکت مى کند. پس از نماز چهره خسته و خواب آلود جوان، توجّه حضرت را به خود جلب مى کند. خطاب به آن جوان عرض مى کند: چرا خواب آلودى؟ عرض کرد: راز و نیازهاى شبانه خواب را از من ربوده است. گویا با چشم خود دوزخیان را در دوزخ، و بهشتیان را در بهشت مشاهده مى کنم! پیامبر که گفتار آن جوان مجاهد را تصدیق کرده بود، فرمود:

«هذا عَبْدٌ نَوَّرَ اللهُ قَلْبَهُ; این (جوان) بنده اى است که (در سایه مجاهدت و مبارزه با هواى نفس) خداوند قلبش را نورانى کرده است».(8)

آرى! هنگامى که بت خودخواهى و خودمحورى بشکند، زمانى که هوا و هوس از حریم قلب دور شود، آن گاه که انسان در مسیر قرب الى الله گام بردارد، دست یافتن به این مقامات تعجّبى نخواهد داشت. هر کس که در این راه موفّق شود، به آن مقامات مى رسد. عالم باشد یا عامى، پیر باشد یا جوان، زن باشد یا مرد، بزرگ باشد یا کوچک. البته شکّى نیست که جوانها راحت تر این راه را طى مى کنند.

3. توجّه به ذ کر خدا; سومین گام در مسیر سیر و سلوک، توجّه به ذکر و یاد خداست. اینکه چه ذکرى بگوید مهم نیست، مهم این است که همواره به یاد خدا باشد، چه با ذکر «الله اکبر» یا «سبحان الله» یا «لا اله الا الله» یا «لا حول و لا قوة الا بالله» یا «الحمدلله» یا «ذکر یونسیّه» یا اذکار دیگر باشد. آرى مهم این است که حالت غفلت را تبدیل به حالت یادآورى و توجّه کنیم، که شیطان در این حالت مجالى براى فعالیّت نخواهد یافت.

بنابراین، هر ذکرى که مایلید بگویید، امّا در هر زمان و به هر مقدار که توان دارید تکرار کنید، و با یاد و نام خدا کشتى متلاطم و طوفانى درون جانتان را آرام نموده، آن را به سرمنزل مقصود برسانید.

نتیجه اینکه اصول سه گانه «توبه»، «مبارزه با هواى نفس» و «توجّه به ذکر خداوند» انسان را در مسیر سیر و سلوک موفّق مى کند.

 

برنامه چهارمادّه اى!

بعضى از بزرگان دستورالعمل چهارمادّه اى داده اند که ریشه هاى آن در آیات قرآن و روایات معصومان(علیهم السلام) آمده است، هر چند ایشان اشاره اى به این ریشه ها نکرده; امّا ما آن را یافته، و همراه با اصل دستورالعمل بیان مى کنیم:

1. مشارطه; یعنى سالک اوّل صبح که از خواب بر مى خیزد، پس از اقامه نماز صبح، با خود شرط کند که مرتکب گناه نشود، و در حقیقت، عهد و پیمانى با وجدان خویش ببندد.

2. مراقبه; سپس در طول روز مراقب خویش باشد که از عهد و پیمانش تخلّف ننموده، ومرتکب گناه و خطایى نشود. و به تعبیر دیگر، خود پلیس خویش باشد.

3. محاسبه; و در پایان روز و به هنگام خواب، به حساب اعمال و کردار و گفتار خویش در طول روز بپردازد. اگر برخلاف شرط عمل کرده، و مرتکب معصیتى شده، از آن توبه کند. و در مواردى که موفّق بر طاعت پروردگار شده، شکر آن را بجا آورد.

4. معاقبه; چنانچه پیمان خویش را شکست و آلوده گناه شد، علاوه بر توبه و جبران معصیت با اعمال نیک آینده، نفس خود را سرزنش نموده، و خویشتن را مجازات کند. مثلا بعضى از چیزهایى که به آن علاقه زیادى دارد براى چند روز برخود ممنوع کند. محدودیّتى در مشتهیات نفسانى خویش قائل شده، و از این طریق به مجازات نفس بپردازد، تا در روزهاى آینده به راحتى شرط و پیمانش را نشکند.

 

ریشه مشارطه:

در روایتى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم:

«اِذا اَصْبَحَ ابْنُ آدَمُ اَصْبَحَتِ الاَْعْضاءُ کُلُّها تَسْتَکْفِى اللِّسانُ اَنّى تَقُولُ اِتَّقِ اللهَ فینا فَإِنَّکَ اِنِ اسْتَقَمْتَ اِسْتَقَمْنا وَ اِنْ اَعْوَجَجْتَ اِعْوَجَجْنا; صبح که مى شود تمام اعضاى بدن رو به زبان کرده، به او مى گویند: اى زبان حواست به ما باشد، اگر تو در راه راست گام بردارى همه ما به دنبال تو در آن راه گام خواهیم برداشت. و اگر بسوى خلاف بروى ما هم خلافکار مى شویم».(9)

اعضاى بدن طبق این روایت با زبان مشارطه مى کنند، و در ضمن نقش حسّاس زبان را گوشزد مى نمایند.

و در روایت دیگرى مى خوانیم: «صبح هنگام اعضاى بدن حال همدیگر را مى پرسند. تمام اعضاى بدن در پاسخ این پرسش زبان مى گویند: اگر تو بگذارى حال ما خوب است»».(10)

نتیجه اینکه ریشه مشارطه در روایات اسلامى دیده مى شود.

 

ریشه مراقبه:

حضرت على(علیه السلام) طبق آنچه در غررالحکم آمده مى فرماید:

«اِجْعَلْ مِنْ نَفْسِکَ عَلى نَفْسِکَ رَقیباً; اى انسان! تو خود بر خودت مراقب بگذار».(11)

انسانهاى با ایمان مراقب و نگهبانى درونى بنام ایمان دارند که مراقب آنهاست. آنان نیازى به مراقبهاى بیرونى ندارند، امّا کسانى که فاقد مراقب درونى هستند تنها به هنگام مراقبت نگهبان بیرونى دست از تخلّف مى کشند، و در کوچکترین غفلت او آلوده تخلّف مى شوند. کسانى که از چراغ قرمز در زمان عدم حضور پلیس عبور مى کنند، از این دسته هستند.

 

ریشه محاسبه:

در روایتى از امام کاظم(علیه السلام) مى خوانیم:

«لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فى کُلِّ یَوْم; کسى که هر روز به حساب خویش نرسد از ما نیست».(12)

فایده محاسبه، طبق آنچه در ذیل روایت آمده، این است که اگر کار خیرى انجام داده آن را تکرار کند، و اگر آلوده کار بدى شده از آن توبه نموده، و آن را جبران نماید. ضمناً تعبیر به «از ما نیست» نسبت به کسانى که اهل محاسبه نیستند، تعبیر ظریفى است. در روایت دیگرى از حضرت على(علیه السلام) مى خوانیم:

«ما اَحَقَّ الاِْنْسانَ اَنْ تَکُونَ لَهُ ساعَةٌ لا یَشْغَلُهُ شاغِلٌ، یُحاسِبُ فیها نَفْسَهُ، فَیَنْظُرُ فیمَا اکْتَسَبَ لَها وَ عَلَیْها فى لَیْلِها وَ نَهارِها; بسیار شایسته است که انسان ساعتى از روز، که هیچ مشغله و مزاحمى نداشته باشد، را به محاسبه خویشتن اختصاص دهد. در آن ساعت به شب و روز گذشته اش فکر کند، و آنچه را به سود یا زیان خویشتن انجام داده رسیدگى نماید».(13)

به یقین این گام در تربیت نفوس بسیار مؤثّر است، و انسان را کنترل مى کند. یعنى اگر در هر شبانه روز زمانى را انتخاب کند که نه رادیو، نه تلویزیون، نه تلفن، نه جراید، نه زن و بچّه، نه فکر کار و کسب، و خلاصه نه هیچ چیز دیگر، مزاحمتى نداشته باشد، و انسان 24 ساعت گذشته خود را به تصویر بکشد، و نقاط مثبت و منفى آن را یادداشت کند، و سپس خوبى ها را تقویت نموده، و از تکرار بدیها اجتناب ورزد، آیا مداومت بر این برنامه در تربیت روح و جان انسان مؤثّر نخواهد بود؟

 

ریشه معاقبه:

واژه «معاقبه» از «عقوبت» گرفته شده، و عقوبت به معناى مجازات است. و همان گونه که قبلا نیز اشاره شد عقوبت و مجازات باید مطابق قوانین و مقرّرات اسلام باشد. بنابراین، آنچه را بعضى از فرق صوفیّه به این عنوان انجام مى دهند، مشروعیّت ندارد. مثلا نقل کرده اند که شخصى از دراویش، دلبسته مال دنیا شده بود، و علاقه به مال دنیا را سدّ راه سیر و سلوک خود مى دانست. براى اینکه خود را مجازات نماید، و این علاقه مانع تهذیبِ نفس را قطع کند، تمام اموال و داراییش را به دریا ریخت!(14)

بدون شک چنین عقوبتى نامشروع است، زیرا او مى توانست بجاى ریختن اموالش در دریا، که مصداق گناه بزرگ اسراف است، آن را در راه خدا به فقرا و نیازمندان صدقه دهد، تا هم گشایشى در کار آنها ایجاد شود، و هم عقوبتى براى خودش محسوب شود.

در داستان دیگرى مى خوانیم: «شخصى در روستایى معروف به زهد و تقدّس و عبادت و ایمان شده بود، این شهرت را مانع تهذیب نفس خویش دید، لذا در فکر فرو رفت که به گونه اى از آن رهایى یافته، و مردم را به خویش بدبین سازد، بدین منظور روزى به حمّام عمومى رفت، و به هنگام بیرون آمدن از حمّام، ابتدا لباسهاى شخص دیگرى را بر تن کرد، سپس لباسهاى خود را بر روى آن لباسها پوشید. قسمتى از لباسهاى سرقتى را نیز از زیر لباسها بیرون گذاشت تا مردم متوجّه سرقت او گردند. حمّامى متوجّه سرقت او شد و با ایجاد سر و صدا دیگران را هم از این سرقت آگاه کرد، و از آن پس آن شخص به «لصّ الحمّام; دزد حمّام» مشهور شد. پس از این ماجرا خوشحال بود که دیگر در بین مردم اشتهار به نیکى ندارد، و آن اشتهار مانع سیر و سلوک وى نمى گردد!».(15)

در حالى که این روش مخالف معارف دینى است. اسلام ما را از قرارگرفتن در مواضع و مکانها و شرایطى که باعث ایجاد سوء ظن مردم مى شود، بر حذر مى دارد،(16)تا چه رسد به اینکه خودمان دست به کارى بزنیم که مردم به ما بدبین شوند. بدون شک این نوع مجازاتها ریشه شرعى ندارد، و صحیح نمى باشد.

ما باید معاقبه و مجازات صحیح و مشروع را از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)بیاموزیم. آن حضرت در خطبه پرمحتوا و با ارزش همّام(17)، که به توصیف یکصد و ده

ویژگى متّقین پرداخته، مى فرماید:

«اِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِها سُؤْلَها فیما تُحِبُّ; اگر هواى نفس بر اهل تقوا در امور ناپسند سخت گرفت و آنها را در فشار قرار داد، (آنها نیز نفس را مجازات مى کنند و) از آنچه را که نفس دوست دارد محرومش مى کنند».(18)

مثلا به نفس مى گوید: حال که روح مرا آلوده کردى، تو را از فلان غذاى لذیذ، که بسیار مورد علاقه توست، به مدّت یک هفته محروم مى کنم.

بنابراین هرچند معاقبه و مجازات به هنگام خطا و گناه لازم است، و ریشه در معارف دینى دارد، ولى باید مواظب بود که به هنگام عقوبت مرتکب گناه دیگرى نشویم.

نتیجه آنکه: بدون شک مداومت بر مراحل چهارگانه «مشارطه»، «مراقبه»، «محاسبه» و «معاقبه» در سرنوشت انسان تأثیر آشکار و فراوانى خواهد داشت، انسان را در شاهراه سعادت قرار مى دهد، و پرده هاى حجاب را از جلوى دیدگانش کنار مى زند، و اسرار فراوانى را برایش آشکار مى سازد.

 

آثار تهذیب نفس در دنیا:

برخى تصوّر مى کنند که درخت تهذیب نفس فقط در جهان آخرت ثمر مى دهد، در حالیکه چنین نیست، و با کمى دقّت مى توان شاهد ثمردهى این درخت پربار در دنیا نیز بود. اگر مردم جهان بخواهند در آرامش و آسایش زندگى کنند. اگر انسانها طالب جنگ و خونریزى نباشند; چنانچه بشریّت، دنیایى فاقد زندان و مجازات و شکنجه را خواستار باشد; در صورتى که مردم دنیا بطور جدّى مایل باشند موادّ مخدر و سلاحهاى کشتار جمعى از جوامع بشریّت ریشه کن شود، و در یک جمله: «اگر مردم خواهان مدینه فاضله و شهرآرمانى هستند»، باید مسأله اخلاق و مبارزه با هواى نفس را جزء برنامه هاى اصلى زندگى خود قرار دهند.

امروزه در تمدّن مادّى غرب، اخلاق حذف شده، و اگر گاه سخنى در این رابطه گفته مى شود به عنوان یک مسأله خصوصى شخصى، که ارتباطى به جامعه ندارد، مطرح مى شود. بدین جهت دورافتاده ترین ملّتها از مدینه فاضله، غربى ها هستند.

به عنوان نمونه یک دستور اخلاقى از دهها نمونه دستورات اخلاق اسلامى را ذکر مى کنیم، که اگر جهانیان فقط به همین یک دستور عمل کنند چهره جهان دگرگون و قسمت مهمّى از مشکلات حل مى شود:

«شخصى خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) رسید. حضرت رسول سوار بر شتر، و ظاهراً عازم میدان جنگ بود. آن شخص مهار ناقه حضرت را گرفت، و عرض کرد:

عَلِّمْنى عَمَلا اَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ; دستورالعملى بده تا با عمل به آن بهشتى گردم».

شاید بعضى از همراهان پیامبر با نگاههاى معنادار خود به آن شخص گفته باشند: «حالا چه موقع سؤال کردن است؟» امّا آن حضرت در پاسخ او فرمود:

«ما اَحْبَبْتَ اَنْ یَأْتِیَهُ النّاسُ اِلَیْکَ فَأْتِهِ اِلَیْهِمْ، وَ ما کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ اِلَیْکَ فَلا تَأْتِهِ اِلَیْهِمْ; آنچه را دوست دارى مردم در برابر تو انجام دهند تو هم در برخورد با مردم انجام بده، و آنچه دوست ندارى که مردم نسبت به تو بجا آورند، تو نیز در تعامل با آنها آن را ترک کن».(19)

گویا آن شخص منتظر بود که پیامبر به بیانات نورانیش ادامه دهد، لهذا همچنان مهار شتر را در دست داشت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «دست از مهار شتر بردار تا بروم». یعنى همین یک دستورالعمل کافى است تا تو را بهشتى کند.

راستى اگر تمام مردم جهان در سراسر کره زمین به این دستورالعمل عمل کنند چه مى شود؟ بدون شک بهشت را در همین دنیا شاهد خواهیم بود. چرا که تمام بدبختى ها، زورگویى ها، استعمارگریها، تجاوز به حقوق دیگران، پایمال کردن حق طبقه ضعیف جوامع، به خاطر آن است که منافع خود و دیگران را به یک چشم نگاه نمى کنیم.

اگر آمریکا، که به حق شیطان بزرگ است، و دنیا را به آتش کشیده، فقط به فکر منافع خود نبود، و براى رسیدن به آن مرتکب هر جنایتى نمى شد، بلکه سعى مى کرد امکانات موجود در کشور خود را در سایر کشورهاى جهان نیز ایجاد کند، آیا چهره جهان تغییر نمى کرد؟

هنگامى که عمل به یک دستور اخلاقى این آثار گسترده را در سطح جهان از خود بجاى بگذارد، بى شک پیاده کردن تمام دستورالعمل هاى اخلاقى اسلام، دنیا را متحوّل مى کند.

در روایت دیگرى که هم مضمون روایت مذکور است، به نقل از امام صادق(علیه السلام)خطاب به کسى که از او درخواست نصیحت کرده بود، مى خوانیم:

«تو را به تقواى الهى سفارش مى کنم، و اینکه به برادران مسلمانت نیکى کن، و آنچه براى خود دوست مى دارى براى دیگر مسلمانان نیز دوست بدار، و آنچه براى خود نمى پسندى براى دیگران هم نپسند».(20)

اگر دوست دارد فرزندان خودش درس بخوانند، در صورت امکان این تسهیلات را براى فرزندان همسایه فقیرش نیز فراهم کند. اگر از بیمارى فرزندان و خانواده خود رنج مى برد، بیمارى دیگران نیز برایش ناگوار باشد،و در جهت معالجه آنان در حدّ توان قدم بردارد. نتیجه اینکه بدون تهذیب نفس دنیاى خوبى نیز نمى توان داشت.

 

میوه هاى معنوى تهذیب نفس:

از جمله ثمرات تهذیب نفس در همین جهان برطرف شدن حجابها از مقابل چشمان انسان است، تا آنجا که مجاهد با نفس مى بیند چیزهایى را که مردم عادى نمى بینند. حافظ شیرین سخن شیرازى مى گوید:

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند *** هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحا لب است و مشفق لیک *** اگر که درد نبیند که را دوا بکند

منظور از جام جهان نما در شعر حافظ، قرآن مجید و اهل بیت(علیهم السلام) است که خدمت به آنها و زانو زدن در برابرشان، و پشت پا زدن به هواى نفس، باعث مى شود حجابها کنار رود.

در تاریخ از کسانى که بر اثر مبارزه با هواى نفس به این مقامات عالى رسیده اند، نمونه هاى زیادى سراغ داریم، که به چند مورد آن اشاره مى شود:

1. قبل از شروع جنگ احزاب و به هنگام کندن خندق، حادثه جالبى رخ داد. توجّه کنید:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) به همراه سایر مسلمانان مشغول حفر خندق بود. عدّه اى از اصحاب خدمت حضرت رسیدند و عرض کردند: در قسمتى که ما مشغول حفر آن هستیم به سنگ بزرگى برخورد کرده ایم که جلوى کار را گرفته، و این مشکل به دست شما حل مى شود. حضرت به آنجا رفت، آستین بالا زد، و کلنگى به دست گرفت، و با قدرت بر آن سنگ کوبید. جرقّه اى برخاست، و 31 سنگ جدا شد! پیامبر(صلى الله علیه وآله) تکبیر گفت، و مسلمانان نیز تکبیر گفتند. پیامبر فرمود: در این جرقه مشاهده کردم که درهاى قصرهاى پادشاهان ایران به روى اصحابم باز مى شود! بار دوم کلنگ را بلند کرد، و محکم بر سنگ کوبید. جرقه دیگرى از محل اصابت کلنگ برخاست، و 31 دیگر سنگ جدا شد. حضرت دوباره تکبیر گفت، و مسلمانان نیز بدنبال او تکبیر گفتند. حضرت فرمود: در این جرقه دیدم که درهاى قصرهاى فراعنه مصر به روى اصحابم گشوده مى شود! کلنگ سوم زده، و جرقه سوم دیده، و تکبیر سوم گفته شد. سپس حضرت فرمود: در این جرقه مشاهده کردم که دروازه هاى یمن به روى اصحابم گشوده مى شود!(21)

راستى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از کجا، کجا را مى بیند؟ هم مکان را در مى نوردید، و هم زمان را. آرى حقیقتاً وقتى که حجابها در سایه تهذیب نفس و مبارزه با هوا و هوس برطرف گردد، مجاهد ملک و ملکوت را مى بیند.

2. در تفسیر خطبه 189 نهج البلاغه، پیرامون این جمله حضرت که فرمود:

«اَیُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاَنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ; اى مردم! سؤالاتتان را از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید. چرا که من راههاى آسمان را بهتر از جاده هاى زمین مى شناسم». حدیث جالبى از شیعه(22) و اهل سنّت(23)نقل شده است، توجّه کنید:

هنگامى که حضرت این جمله را بر فراز منبر فرمود، یکى از شنوندگان به حضرت عرض کرد: لطفاً بفرمایید اکنون جبرئیل کجاست؟ حضرت امیر چند لحظه اى در فکر فرو رفت و تأمّلى کرد، سپس فرمود: تمام عوالم بالا و پایین را سیر کردم، ولى جبرئیل را ندیدم، فکر مى کنم خود شما جبرئیل باشید! سؤال کننده فرمایش حضرت على(علیه السلام)را تصدیق کرد، و پس از چند لحظه اى از بین جمعیّت ناپدید شد!

حضرت على(علیه السلام) در سایه مجاهدت با هواى نفس، و تهذیب و پاکسازى درون، به جایى مى رسدکه روح بزرگش درظرف چند لحظه تمام عوالم بالاوپایین را سیر مى کند.

سؤال: مگر على(علیه السلام) هم نیاز به مبارزه با نفس دارد؟

جواب: آرى! على هم با نفس خود مبارزه مى کرد; او خود مى فرماید:

«وَ اِنَّما هِىَ نَفْسى اَرُوضُها بِالتَّقْوى لِتَأْتِىَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الاْکْبَرِ; نفس سرکشم را با تقوا تمرین مى دهم، و آن را رام مى سازم، تا در آن روز بزرگ و خوفناک با ایمنى وارد صحنه قیامت شود».(24)

آخرین نکته!

همان گونه که در تفسیر لغت تهذیب گذشت، یکى از معانى آن خالص کردن است. از سوى دیگر در قرآن مجید هم واژه مخلِصین آمده و هم کلمه مخلَصین; و جالب اینکه هر کدام هشت بار تکرار شده است. یعنى آنها که خود را خالص مى کنند، و آنها که خداوند آنها را خالص مى کند.

سؤال: آیا ما مى توانیم درون خود را از همه ناخالصى ها پاکسازى کنیم، یا در رسیدن به این مقصود بزرگ نیازمند کمک هستیم؟

پاسخ: با توجّه به اینکه برخى از ناخالصى ها، به تعبیر پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه وآله)، از حرکت مورچه سیاه بر سنگ سیاه در دل شب تاریک کم رنگ تر است(25)، طىّ این طریق بدون کمک خداوند بزرگ امکان پذیر نیست. بنابراین باید سعى کنیم در صف مخلِصین قرار گیریم، تا خداوند متعال به پاکسازى باقیمانده ناخالصیهاى ما بپردازد، و ما را در زمره مخلَصین قرار دهد.

در آیه مورد بحث (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا) اگر کلمه «مَنْ» فاعل باشد آیه هم مضمون مخلِصین مى شود; زیرا در این صورت معناى آیه چنین مى شود: «رستگار شد کسى که به خالص ساختن نفس خود اقدام کرد». امّا اگر کلمه «مَنْ» مفعول، و خداوند فاعل باشد، آیه شریفه هم مضمون مخلَصین مى گردد، و در این صورت ترجمه آیه چنین مى شود: «رستگار شد کسى که خداوند او را خالص کرد». البتّه هر دو احتمال با ظاهر آیه شریفه سازگار است.

 

پاداش مخلَصین:

هنگامى که خداوند بنده اى را بر اثر مجاهدت با هواى نفس، و تلاش در راه تهذیب نفس انتخاب مى کند، و در رتبه مخلَصین قرار مى دهد، و ناخالصى ها او را مى زداید، این بنده جایگاهى بس رفیع پیدا مى کند تا آنجا که در مقابل وسوسه هاى شیطان بیمه مى شود، و شیطان نمى تواند در وى نفوذ کند. همان گونه که خود شیطان به این نکته اعتراف کرده است (إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).(26)

دومین پاداش مخلصین، جزاى بى حدّ و حصر و خارج از اندازه است. در آیه 40 سوره صافّات مى خوانیم:

«(وَمَا تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِینَ); و جز به آن مقدار که انجام مى دادید پاداش داده نمى شوید; جز بندگان مخلَص خدا، که بى حساب پاداش داده مى شوند».(27)

و دیگر اینکه خداشناسان واقعى مخلصینند: به آیه 159 سوره صافّات توجّه کنید:

«(سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یَصِفُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِینَ); منزّه است خداوند از آنچه توصیف مى کنند، مگر بندگان مخلص خدا».

خوانندگان محترم! بکوشیم با دست زدن بر دامان مخلَصین، در راه مخلِصین گام برداریم و از آنها بخواهیم به ما کمک کنند که ناخالصى هایمان را تا حدّ امکان پاکسازى کنیم، تا شایسته ورود به صف مخلَصین شویم.


1 . به تفسیر نمونه، ج 27، ص 48، ذیل آیه مذکور مراجعه فرمایید.

2 . میزان الحکمه، باب 1111، ح 5058، مادّه الخُلق.

3 . در کتاب «طرق فرار از ربا»، بطور مشروح و مفصّل به این بحث پرداخته ایم.

4 . میزان الحکمه، باب 1591، ح 7622 .

5 . اصول کافى، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ح 14 .

6 . مشروح عقاید صوفیّه و انحرافات آنان را در کتاب جلوه حق نوشته ایم.

7 . سیماى میثم تمّار، ص 75 .

8 . اصول کافى، ج 2، ص 53 (کتاب الایمان و الکفر، باب حقیقة الایمان و الیقین، ح 2 و 3).

9 . اخلاق در قرآن، ج 1، ص 319 .

10 . همان مدرک.

11 . میزان الحکمه، ج 4، باب 1538، ح 7403 .

12 . همان مدرک، باب 829، ح 3854 .

13 . مستدرک الوسائل، ج 12، ص 154 .

14 . جلوه حق، ص 158 .

15 . جلوه حق، ص 159 .

16 . احادیث متعدّدى در این زمینه وجود دارد که در کتاب بحارالانوار، ج 72، ص 90 و میزان الحکمه، باب 450 ذکر شده است.

17 . تفسیر این خطبه با ارزش، و شرح ویژگیهاى صد و دهگانه متّقین را، در کتاب ما «اخلاق اسلامى در نهج البلاغه» مطالعه فرمایید.

18 . نهج البلاغه، خطبه 193 .

19 . میزان الحکمه، باب 550، ح 2550 .

20 . بحارالانوار، ج 71، ص 225 .

21 . تفسیر نمونه، ج 17، ص 225 .

22 . بحارالانوار، ج 39، ص 108 .

23 . احقاق الحق، ج 7، ص 621. در آدرس مذکور، حدیث بالا از محمد بن یوسف بلخى شافعى، از علماى اهل سنّت نقل شده است. در اینجا لازم است از حضرت آیة الله العظمى مرعشى نجفى(رحمه الله) که با پاورقى هاى عالمانه اش کتاب احقاق الحق را زنده کرد، یادى کنیم. و براى روح بلندش از درگاه خداوند بزرگ طلب رحمت و مغفرت تازه اى بنماییم.

24 . نهج البلاغه، نامه 45 .

25 . بحارالانوار، ج 18، ص 158 .

26 . حجر، آیه 40 .

27 . آیه شریفه طبق نظریّه علاّمه طباطبایى (رحمة الله) ترجمه شده است.

 

 
نفس و معانى آن:نکته سوم: رابطه «مُقْسَمٌ بِه» و «مُقْسَمٌ لَهُ»
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma