مقسم له اوّل: برچسبهاى ناروا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
سوگندهاى پربار قرآن
3. اخلاق عظیم پیامبر(صلى الله علیه وآله)مقسم له دوم: پاداش پیامبر(صلى الله علیه وآله)

از آیات قرآن مجید استفاده مى شود که دشمنان اسلام و مشرکان عرب، براى جلوگیرى و ممانعت از پیشرفت اسلام، که به سرعت در حال گسترش بود، هر روز برچسب تازه اى به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى زدند، تا شاید بدین وسیله به مقصود خویش برسند. متأسّفانه این حربه در طول تاریخ مورد استفاده جبّاران و ظالمان بوده، و در عصر و زمان ما نیز در مقیاس وسیعى به کار گرفته مى شود. اکنون آزادیخواهان گوشه و کنار جهان را به اتّهام تروریست نشانه مى روند، تا شاید جلوى نشر آزادى را سد کنند. اسرائیل غاصب، که بزرگترین تروریست دولتى دنیا به حساب مى رود، در نظر زورمداران دنیا تروریست نیست، امّا مردم مظلوم و بى دفاع فلسطین که براى دفاع از کشور و حیثیّت خود تلاش مى کنند، تروریست نامیده مى شوند!

به هر حال، مهم ترین نسبتهاى ناروایى که به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى زدند، درچهار محور زیر خلاصه مى شود:

 

الف) برچسب جنون!

این نسبت ناروا، از جمله شایع ترین نسبتهایى بود که پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) را به آن متّهم مى کردند، تا مردم دعوت آن حضرت را جدّى نگیرند. این مطلب در آیات مورد بحث، و دیگر آیات قرآن مجید آمده است. اینکه چرا آن حضرت را مجنون مى خواندند؟ در مباحث آینده خواهد آمد.

 

ب) برچسب جادوگرى!

یکى دیگر از شایع ترین برچسبهایى که نه تنها به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، بلکه به تمام پیامبران الهى نسبت داده مى شد، نسبت سحر و جادوگرى بود. آرى نسبت جنون و سحر اختصاص به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نداشت. در آیه شریفه 4 سوره ص مى خوانیم:

«(وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُّنْذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ); آنها تعجّب کردند که پیامبر بیم دهنده اى از میان آنان به سویشان آمده; و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویى است».

و در آیه 52 سوره ذاریات چنین آمده است:

«(کَذَلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ); این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد، مگر اینکه گفتند: او ساحر است یا دیوانه!».

بنابراین، برچسب سحر و جنون مورد استفاده تمام کفّار در برابر همه پیامبران در طول تاریخ بوده است. در حالى که این دو با هم متناقضند. زیرا جادوگران معمولا انسانهاى با هوش و زیرک و هوشیارى هستند، در حالى که مجنون به کسى گفته مى شود که فاقد این صفات و ویژگیهاست. بنابراین، مجنون نمى تواند ساحر باشد. امّا انسانهاى بى منطق، حساب سخنان خودشان را هم نمى کنند. هر چه بر سر زبانشان آمد مى گویند، حتّى اگر برخلاف گفتار پیشین آنها باشد.

 

ج) برچسب کاهن!

در عصر جاهلیّت افراد زیرک و شیّادى بودند که با پیشگویى از آینده، مردم را فریب مى دادند. آنها ادّعا مى کردند که با اجنّه در ارتباط هستند، و اخبار و اطّلاعات مربوط به آینده را از جنّیان گرفته، و در اختیار افراد مى گذارند. در حالى که بسیارى از اخبارشان دروغ بود، و برخى از پیشگوییها نیز جنبه کلّى داشت و قابل انطباق بر هر فردى بود. مثلا مى گفتند: «دشمنى در کمین توست» یا «یکى از همسایگانت با تو ناسازگار است» یا «خطرى در انتظار توست» و مانند این کلیّاتى که در زندگى هر کس ممکن است رخ دهد. چنین اشخاصى که با این کار به دنبال منافع مادّى خویش بودند را «کاهن» و کار آنها را «کهانت» مى گفتند. دشمنان اسلام براى جلوگیرى از نشر اسلام، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)را متّهم به کهانت کردند.

در آیه 29 سوره طور در این زمینه چنین آمده است:

«(فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِن وَلاَ مَجْنُون); پس تذکّر بده که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستى».

مشرکان چون بعضى از پیشگوییهاى قرآن مجید را شنیده بودند، این تهمت ناروا را به پیامر اسلام(صلى الله علیه وآله) نسبت دادند.

 

د) برچسب شاعر!

طبق آنچه در آیه 36 سوره صافّات آمده، یکى دیگر از برچسبها، برچسب شاعرى بود. به این آیه توجّه کنید:

«(وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِر مَّجْنُون); و (کفّار) پیوسته مى گفتند: آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعرى دیوانه رها کنیم؟!».

در اینجا نیز کفّار دچار تناقض گویى شده بودند; زیرا شاعر بودن و مجنون بودن با هم سازگار نیست. شاعر کسى است که به فنون شعر و لطایف و ظرایف، و کنایه و تشبیه و استعارات شعر آشنایى کامل دارد، در حالى که مجنون اینها را از یکدیگر تشخیص نمى دهد.

این چهار برچسب، عمده ترین نسبت هاى نارواى مشرکان و کفّار مکّه در برابر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود. که خداوند متعال به بهترین وجه از فرستاده خویش در برابر دشمنان لجوج و عنود دفاع کرد.

امّا راستى منشأ این برچسب ها چه بود؟ چرا کفّار پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را به جنون، سحر، کهانت و شعر متّهم مى کردند؟

هر کدام از این امور منشأ و فلسفه اى دارد، که به آن اشاره مى کنیم.

فلسفه برچسب جنون:

عاقل از دیدگاه دنیاپرستان کسى است که نان را به نرخ روز بخورد، و در مسیر موافق آب شنا کند، و برخلاف وزش باد حرکت نکند، و براى رهایى از مشکلات و خطرات همرنگ جماعت شود. و از آنجا که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در مسیر مخالف عقاید و کردار عموم مردم مکّه حرکت کرد، و برخلاف آنها به پرستش خداى یگانه پرداخت، و از همراهى جماعت اجتناب ورزید، او را مجنون نامیدند.

ابوطالب بیمار شد، مشرکان عرب و سران مکّه به بهانه عیادت حضرت ابوطالب و در حقیقت مذاکره با حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) به نزد ابوطالب آمدند. پس از عیادت از وى خواستند کسى را بدنبال برادرزاده اش بفرستد تا در مورد ادّعاهایش و مشکلاتى که از ناحیه او براى مشرکان عرب ایجاد شده، گفتگو کنند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دعوت عموى بزرگوارش لبّیک گفت، و در جلسه حضور پیدا کرد. سران قریش رو به حضرت نموده و از وى پرسیدند: تو با طرح دین جدید به دنبال چه هستى؟ اگر طالب پست و مقامى، به تو مقام والایى خواهیم داد، به شرط آنکه از بتهاى ما دست برداشته آنها را تحقیر نکنى. و اگر خواستار مال و ثروتى، پول فراوان و سرمایه عظیمى برایت فراهم مى کنیم، مشروط بر اینکه از دعوت مردم به آیین جدید دست بکشى. و چنانچه همسر زیبا و خوبى مى خواهى، بهترین زنان عرب را برایت خواستگارى مى کنیم! مقام، ثروت و شهوت، مهمترین امتیازات دنیاپرستان است، که براى رسیدن به آن مرتکب هر جنایتى مى شوند. و کسى که به این امتیازات پشت پا بزند از منظر آنان انسان عاقلى نیست.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:

«وَ لکِنْ یُعْطُونى کَلِمَةً یَمْلِکُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَ یُدینُ لَهُمْ بِهَا الْعَجَمَ; شما در یک جمله با من همراهى کنید، تا در سایه آن بر تمام مردم دنیا حکومت کنید!».

یکى از مشرکان که ظاهراً ابوسفیان بود، گفت: «نعم، و عشر کلمات; آن جمله چیست؟ ما حاضریم در ده جمله با تو همراهى کنیم».

پیامبر فرمود: «تَشْهَدُونَ لا اِلهَ إِلاَّ اللهُ وَ اَنّى رَسُولُ اللهِ; به صف موحدان بپیوندید و از شرک دورى کنید».

مشرکان به یکدیگر نگاهى کردند و گفتند: تمام دعواى ما با شما در همین یک جمله است، که ما بتهایمان را رها نکنیم. تو مى گویى ما 360 بت را رها نموده و خداى واحد نادیده را عبادت کنیم!(1)

آرى! بت پرستان کسانى که هماهنگ با افکار و تفکّرات آنها نبودند، و در مسیر باطل حرکت نمى کردند، و نان را به نرخ روز نمى خوردند، دیوانه مى شمردند. در حالى که چنین برچسبى این حقیقت را در طول تاریخ فریاد مى زند که: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تسلیم امتیازات مادّى نشد، و در راه رسیدن قرب الى الله به آن پشت پا زد.

 

فلسفه برچسب جادوگرى:

از آنجا که کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) مخصوصاً هنگامى که آیاتى از قرآن مجید را تلاوت مى کرد، اثر عجیبى در شنونده مى گذاشت، و هر کس را که به نزدش مى رفت با چند جمله اى به خود جذب مى کرد، به گونه اى که در برابر حضرتش زانو زده و به آواى دلنشین قرآن گوش مى داد، بدین جهت او را ساحر و قرآن را سحر و جادو خواندند. آنها مى خواستند مردم را با این برچسبها از پیامبر دور کنند، درحالى که ناخودآگاه اقرار به نفوذ فوق العاده کلام آن حضرت در اعماق دل مردم و تسخیر دلها با گفتگویى کوتاه مى نمودند. داستان اسعد بن زرارة شاهد گویا و جالبى بر این بحث است. توجّه فرمایید:

 

اسعد بن زراره!

از آنجا که قبیله اسعد بن زرارة با قبیله اى دیگر مدّتها در جنگ و ستیز بود، وى به قصد تهیّه سلاح جنگى عازم مکّه شد. پس از ورود به این شهر، ابتدا آهنگ زیارت خانه خدا نمود. هنگامى که به جلوى در مسجد الحرام رسید، شخصى جلوى او را گرفت و پرسید: کجا مى روى؟ اسعد گفت: به زیارت خانه خدا مى روم. آن مرد گفت: اشکالى ندارد، ولى مواظب باش! چون در کنار حجر اسماعیل ساحرى نشسته، که با کلامش مردم را جادو مى کند! این پنبه ها را در گوشت فرو کن تا صدایش به گوش تو نرسد، و از سحر او در امان باشى! اسعد به توصیه آن مرد عمل کرد، و مشغول طواف شد. هنگامى که از کنار حجر اسماعیل مى گذشت، چهره زیباى رسول الله(صلى الله علیه وآله) توجّه او را به خود جلب کرد; ولى سخنان آن حضرت را نمى شنید. با خود اندیشید که عجب آدم نادانى هستم! بهتر است حرفهاى او را بشنوم، اگر خوب بود مى پذیرم و گرنه قبول نمى کنم. پنبه ها را از گوش درآورد و آیاتى از قرآن را شنید. جذبه قرآن قلبش را تکان داد، و در اعماق روحش روشنایى و درخشش عجیبى ایجاد کرد. جلو آمد و در مقابل پیامبر زانو زد، و از حضرت خواست تا چند آیه دیگر تلاوت کند. اسعد با شنیدن این آیات شیفته آن حضرت شد و سرانجام مسلمان گشت. و موضوع اختلاف و ستیز قبیله اش را با قبیله دیگر، براى حضرت رسول بیان نمود، و از وى دعوت کرد که براى رفع این اختلاف به مدینه بیاید.(2)

 

اعتراف ولید بن مغیرة:

مرحوم طبرسى(رحمه الله)، مفسّر بزرگ و عالیقدر قرآن، در مجمع البیان آورده است:

مشرکان عرب براى حلّ معضل اجتماعى آن روز (که ظهور پدیده اى به نام اسلام بود) و برخورد مناسب با آن، و یافتن راهکارهاى صحیح براى جلوگیرى از نشر آن در بین جوانان و سایر مردم، در دارالندوة جمع شدند. دارالندوه حکم مجلس شوراى زمان جاهلیّت را داشت، که براى کارهاى مهم در آنجا اجتماع کرده و با هم مشورت مى کردند. بدون شک مشورت براى همه افراد و در همه امور مخصوصاً در کارهاى مهم لازم است، و ضریب خطاها و اشتباهات انسان را مى کاهد. اعضاى شوراى مشورتى جمع شدند، و مغز متفکّر عرب ولید بن مغیرة مخزومى نیز حاضر شد. ولید خطاب به مشرکان گفت: براى تأثیر بیشتر برنامه ها و مبارزات، باید سخنان ما هماهنگ شود، و در مراسم حج که مردم از نقاط مختلف دنیا گرد هم مى آیند و در مورد دین نوظهور و آورنده آن مى پرسند، پاسخ واحدى دهیم.

عدّه اى گفتند: با برچسب «شاعر» تبلیغات او را خنثى مى کنیم. ولید گفت: برچسب مناسبى نیست، زیرا آیات قرآن شباهتى به شعر ندارد; نه از نظر وزن و آهنگ و فنون شعرى، و نه از نظر مضمون و محتوا.

برخى گفتند: بگوییم مجنون و دیوانه است، و بدین وسیله مردم را از اطرافش پراکنده کنیم. ولید گفت: این اسلحه هم کارساز نیست. شخص دیوانه چطور مى تواند آیاتى با این جاذبه قوى و محتواى بلند بخواند.

گروه سوم پیشنهاد دادند که آن حضرت را متّهم به سحر و جادوگرى کنیم، زیرا همان گونه که جادوگران بین زنان و شوهرانشان جدایى مى اندازند، پیامبر اسلام نیز بین فرزندان و خانواده هایشان جدایى انداخته است. جوانان به اسلام گرویده، و پدرانشان بر کیش آبا و اجداد خویش مانده اند. و سبب این جدایى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است، و لهذا جادوگر است.

ولید گفت: این بهتر از نسبت جنون و شعر است. در نتیجه هم تصمیم گرفتند که براى خنثى ساختن تبلیغات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از برچسب سحر استفاده کنند. امّا از این حربه نیز بهره اى نگرفتند و در پى زحمات طاقت فرساى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و یارانش، اسلام روز به روز گسترش یافت، و قلبهاى تازه اى را فتح کرد، و بر شمار مسلمانان افزوده گشت.

خداوند متعال با سوگند به قلم و آنچه مربوط به قلم است. و به تعبیر دیگر، با قسم یاد کردن به تمام کتابهایى که در طول تاریخ نوشته شده و ابزارى که براى نوشتن به کار گرفته شده، بخشى از برچسبها را در این سوره، و بقیّه را در دیگر سوره ها نفى مى کند.

فلسفه برچسب کهانت:

از آنجا که کاهن، همان گونه که گذشت و در مباحث آینده هم خواهد آمد، خبر از آینده مى دهد، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز آیاتى از قرآن را تلاوت مى فرمود که خبر از آینده مى داد، لهذا به آن حضرت برچسب کهانت زدند. مثلا در آیات اوّلیّه سوره روم مى خوانیم:

«(غُلِبَتِ الرُّومُ * فِى أَدْنَى الاَْرْضِ وَهُمْ مِّنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ * فِى بِضْعِ سِنِینَ للهِِ الاَْمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللهِ یَنصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ); رومیان ملغوب شدند (و این شکست) در سرزمین نزدیکى رخ داد; امّا آنان پس از (این) مغلوبیّت بزودى غلبه خواهند کرد... در چند سال. همه کارها از آن خداست; چه قبل و چه بعد (از این شکست و پیروزى); و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پیروزى دیگرى) خوشحال خواهند شد... به سبب یارى خدا; و او هر کس را بخواهد یارى مى دهد و او صاحب قدرت و رحیم است».

این پیشگویى تحقّق یافت، و رومیان پس از چند سال بر ایرانیان غلبه کردند. امّا چقدر تفاوت است بین پیشگویى خداوند عالم الغیب و الخفیّات که از همه چیز حتّى نیّت انسانها اطّلاع دارد، با پیشگویى یک انسان عادى که بر اساس ظن و گمان و حدس، و به انگیزه دست یافتن به پول پیشگویى مى کند؟ تفاوت از زمین تا آسمان است.

 

سرچشمه هاى کهانت:

در مباحث پیشین اشاره اى اجمالى به ریشه هاى پیشگویى و کهانت داشتیم، امّا در این بحث به شکل مبسوط تر و منظم ترى به آن مى پردازیم. کهانت و پیشگویى سه ریشه و سرچشمه دارد:

الف) هوش و ذکاوت کاهن: معمولا پیشگوها آدمهاى با هوش و زرنگ و تیزبینى هستند، از قرائن و شواهد مى توانند آینده افراد را تا حدودى حدس بزنند.

همان گونه که سیاستمداران کهنه کار و حرفه اى، با ملاحظه آثار و نشانه ها و حوادث و و قرائن، آینده سیاسى یک کشور را حدس مى زنند، و بعضاً تحلیل آنها درست در مى آید.

ب) ارتباط با شیاطین و اجنّه: برخى از کاهنها مدّعى اند که با جنیان و شیاطین ارتباط داشته، خبرها را از آنها مى گیرند. آیه شریفه «(وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ); و شیاطین به دوستان خود مطالبى مخفیانه القا مى کنند».(3) نیز این ارتباط را ممکن مى داند، همان گونه که ارتباط با اجنّه هم از نظر عقلى امکان پذیر است. امّا اینکه اینها در این ادّعا چقدر صادقند، بحث دیگرى است.

ج) کذب و دروغ: در بسیارى از موارد نه قرائن و شواهد کمکى به پیشگوها مى کند، و نه ارتباطى با اجنّه و شیاطین حاصل مى شود، بلکه پیشگویى آنها حدس و گمان بى پایه اى بیش نیست، و گذشت زمان هم کوس رسوایى آنها را به صدا در مى آورد. امّا این افراد که سرمایه زندگى آنها دروغ است و با این سرمایه کسب درآمد مى کنند، پس از افشاى دروغهایشان ساکت ننشسته، بلکه به ناچار دست به توجیه دروغهاى خود مى زنند; مثل اینکه مى گویند: «اطّلاعات شما ناقص بوده»، و یا «طبق دستورالعملى که دادیم عمل نکردید» و از این قبیل توجیهات نادرست.

 

پیشگویى و کهانت از منظر شرع:

اسلام عزیز نه تنها پیشگویى و اخبار از آینده را نامشروع مى داند، بلکه هرگونه خبر پنهانى و غیبى را تحریم کرده است. بنابراین کسانى که به نزد جادوگران مى روند، یا از طریق هیپنوتیزم و خواب مغناطیسى خبر از آینده مى دهند، یا اطّلاعات پنهانى افراد را کشف مى کنند، یا از طریق رمل و اسطرلاب و حساب اعداد به این منظور مى رسند، و یا بدین منظور با روح افراد یا اجنّه ارتباط برقرار مى کنند، همه این امور براى انجام دهنده و مراجعه کننده حرام است. و این، نظر همه مراجع محترم تقلید است، و جاى شک و شبهه ندارد. به دو روایت در این زمینه توجّه کنید:

1. پیامبر گرامى اسلام، حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) فرمودند:

«مَنْ تَکَهَّنَ اَوْ تُکَهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِءَ مِنْ دِینِ مُحَمَّد; کسى که کهانت و پیشگویى کند و یا نزد پیشگو برود، از آیین اسلام برائت و بیزارى جسته است».(4)

2. امام صادق(علیه السلام) به نقل از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمودند:

«مَنْ مَشى اِلى ساحِر اَوْ کاهِن اَوْ کَذّاب یُصَدِّقُهُ فیما یَقُولُ فَقَدْ کَفَرَ بِما اَنْزَلَ اللهُ مِنْ کِتاب; کسى که به سراغ جادوگر، یا پیشگو، یا آدمهاى دروغگویى که از آینده خبر مى دهند، برود، و گفتار آنها را تصدیق کند، نسبت به قرآن مجید کفر ورزیده است!».(5)

طبق روایات مذکور، کسانى که براى یافتن گمشده خود به سراغ افرادى مى روند که سر کتاب باز مى کنند، مرتکب گناه بزرگى مى شوند!

چرا که اگر این باب گشوده شود، مفاسد بسیارى بدنبال خواهد داشت. مثلا پیشگو مى گوید: «یکى از بستگانت مرتکب سرقت شده است» این شخص به تمام بستگانش بدبین شده، و هر یک از آنها را که مى بیند تصوّر مى کند او سارق است. و هنگامى که بر اثر سوء ظن اعتماد از میان مردم رخت بر بندد، زندگى اجتماعى بسیار مشکل خواهد شد. حتّى کسانى که براى کشف امور پنهانى، سراغ هیپنوتیزم و خواب مصنوعى مى روند، مرتکب کار خلاف و گناه بزرگى مى شوند. البتّه هیپنوتیزم براى درمان بیماریها اشکالى ندارد. مثل اینکه بیماران مبتلا به افسردگى، یا کسانى که حساسیّت فوق العاده اى دارند، یا احساس شدید گناه مى نمایند را با هیپنوتیزم درمان کنند، این کار اشکالى ندارد. و حتّى گاه برخى از بیماران را به هنگام جرّاحى هیپنوتیزم کرده، و از داروى بى حسّى استفاده نمى نمایند، این کار نیز اشکالى ندارد. امّا اگر کسى را خواب کنند تا اطّلاعاتى از او بگیرند و اسرار و اخبار پنهانى مردم را کشف کنند، کار حرامى است.

نتیجه اینکه نسبت کهانت به حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) نسبت بى پایه و اساسى است که خداوند آن را در قرآن مجید رد کرده، و اصل کهانت از نظر شریعت مقدّس اسلام از گناهان شمرده شده، و خداوند به مسلمان اجازه پیشگویى نداده است. همان گونه که به آنها اجازه نداده به نزد پیشگویان بروند.

 

فلسفه برچسب شاعر:

قرآن مجید آیاتى موزون دارد، مخصوصاً آیات سوره هاى مکّى، و لهذا بت پرستان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را شاعر و قرآن را شعر توصیف مى کردند، تا جاذبه قرآن را مرهون موزون بودن آن تلقّى کنند.

در حالى که هر آشناى به شعر و شاعرى با اندکى دقّت و تأمّل در آیات قرآن مجید، مى فهمد که قرآن وزن شعرى ندارد. امّا بت پرستان و مشرکان بسان غریقى بودند که به هر چیزى براى نجات خویش و خدایانشان متوسّل مى شدند، تا شاید بتوانند جلوى موج اسلام را بگیرند، و خود را نجات دهند.

جالب اینکه قرآن مجید در مورد شعر و شاعران مى فرماید:

«(وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَاد یَهِیمُونَ * وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللهَ کَثِیراً وَانتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ); (پیامبر اسلام شاعر نیست;) شاعران کسانى هستند که گمراهان از آنان پیروى مى کنند. آیا نمى بینى آنها در هر وادى سرگردانند؟ و سخنانى مى گویند که (به آنها) عمل نمى کنند؟! مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام مى دهند و خدا را بسیار یاد مى کنند و به هنگامى که مورد ستم واقع مى شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) بر مى خیزند (و از شعر در این راه کمک مى گیرند); آنها که ستم کردند به زودى مى دانند که بازگشتشان به کجاست!».(6)

خلاصه اینکه هیچ یک از برچسبهاى چهارگانه مانع پیشرفت فعالیّتهاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نشد و تأثیر خاصّى نداشت.


1 . بحارالانوار، ج 18، ص 182 .

2 . فروغ ابدیت، ج 1، ص 22 .

3 . انعام، آیه 121 .

4 . وسائل الشیعه، ج 12، ابواب ما یکتسب به، باب 26، ح 2 .

5 . همان مدرک، ح 3 .

6 . شعراء، آیات 224-227 .

3. اخلاق عظیم پیامبر(صلى الله علیه وآله)مقسم له دوم: پاداش پیامبر(صلى الله علیه وآله)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma