شرح و تفسیر سوگندها:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
سوگندهاى پربار قرآن
شأن نزول: قطع موقّت وحىتفسیرى دیگر براى آیه: سؤالات علمى و دینى

«والضّحى» اوّلین سوگند، سوگند به ضحى است. ضحى تمام روز نیست، بلکه قسمتى از روز است که آفتاب در زمین گسترده شده، و سراسر زمین را فرا مى گیرد. یعنى هنگامى که دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته باشد.

«وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى» دومین سوگند، سوگند به شب است، البتّه نه تمام شب، بلکه آن هنگام که تاریکى شب سراسر کره زمین را فرا مى گیرد، و به دنبال آن آرامش ارزانى زمینیان مى گردد. «سَجِىّ» از ماده «سُجُوّ» دو معنا دارد: 1. آرامش. 2. گسترش، و این دو ملازم یکدیگرند. هنگامى که تاریکى گسترش یابد و کره زمین را فرا گیرد، آرامش نیز حکمفرما خواهد شد.

سؤال: چرا به پاسى از روز و پاسى از شب قسم یاد شده است؟

پاسخ: زیرا شب و روز از نعمتهاى الهى است، که اگر هر یک از آنها نباشد، ادامه حیات امکانپذیر نخواهد بود. اگر همواره روز باشد و در پى آن شب نیاید تمام موجودات زنده بر اثر شدّت حرارت و گرما نابود خواهند شد. واگر همواره شب باشد، و روز در پى آن نیاید تمام موجودات زنده بر اثر سرما منجمد شده، از بین مى روند.

همان گونه که قبلا نیز گفته شد روزهاى کره ماه معادل چهارده شبانه روز کره زمین، و شبهاى آن نیز معادل چهارده شبانه روز کره خاکى ماست. یعنى هر شبانه روز کره ماه، تقریباً معادل یک ماه کره خاکى ماست. بدین جهت در نیمه شب کره ماه همه چیز به حالت انجماد در مى آید، و در نیمه روز آن همه چیز در حال غلیان و جوشش است.

خداوند متعال ضمن اشاره به این دو نعمت بزرگ، مى فرماید:

«(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیَاء أَفَلاَ تَسْمَعُونَ * قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْل تَسْکُنُونَ فِیهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ * وَمِنْ رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ); بگو: «به من خبر دهید اگر
خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد، آیا معبودى جز خدا مى تواند براى شما روشنایى بیاورد؟! آیا نمى شنوید؟!» بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبى براى شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمى بینید؟!» و از رحمت اوست که براى شما شب و روز قرار داد، تا هم در آن آرامش داشته باشید، و هم براى بهره گیرى از فضل خدا تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را به جا آورید».(1)

خلاصه اینکه شب و روز از نعمتهاى بى بدیل الهى است; ولى سرحدّ کمال آن همان است که در سوره ضحى آمده است. یعنى روز وقتى که ضُحى باشد نعمت کامل است، زیرا هنگامى که دو سه ساعت از طلوع آفتاب مى گذرد هم روشنایى سراسر جهان را فرا مى گیرد و هم گرماى متعادلى به همه موجودات مى رسد. در زمستان گرماى آن ساعت سردى روز را به شدّت مى کاهد و در تابستان گرماى آن ساعت قابل تحمّل است. همان گونه که شب زمانى به کمال مى رسد که دو سه ساعت از آغاز آن بگذرد، و تاریکى همه جا را فرا گیرد، و سر و صداهاى ناشى از فعالیّتهاى روزانه تدریجاً فرو نشیند، و آمد و شدهاى ابتداى شب قطع گردد، و آرامش و آسایش کامل براى استراحت فراهم گردد.

 

سوگند به روز و شب براى چه؟

سؤال: چرا خداوند متعال در این سوره به دو نعمت بزرگ شب و روز سوگند یاد کرده است؟ به تعبیر دیگر مقسم له کدام است، و این قسمها براى چیست؟

جواب: آیه شریفه (مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى) مقسم له است، و دو قسم مذکور براى مضمونى است که در این آیه شریفه آمده است. توضیح اینکه: «ضحى» بسان «وحى الهى» و «لیل» همانند «قطع موقّت وحى» است. چرا که شب به طور موقّت روز را قطع مى کند، و در پى آن روز مجدّداً مى آید. و همان گونه که روز و شب و به تعبیر دیگر ضحى و قطع موقّت آن از نعمتهاى پروردگار است، وحى الهى و قطع موقّت و کوتاه مدّت آن نیز از نعمتهاى بزرگ خداوند است.

قسم به روز هنگامى که جهانگیر مى شود، و سوگند به شب آنگاه که تاریکى اش همه جا را فرا مى گیرد، که برخلاف آنچه بت پرستان ومشرکان و دشمنانت مى گویند، ما تو را رها نکرده، و بر تو خشم نکرده ایم، بلکه در قطع وحى الهى در کوتاه مدّت نیز مصلحت و حکمتى نهفته، که به نفع تو و مسلمانان است.

«وَلَلاْخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الاُْولَى» براى این آیه شریفه دو تفسیر بیان شده است:

الف) خداوند نعمتهاى فراوانى در دنیا به توى پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده است، یتیم بودى پناهت داد، گم شده بودى پیدایت کرد، فقیر بودى بى نیازت ساخت (که شرح این نعمتها در مباحث آینده خواهد آمد) امّا نعمتهایى که در جهان آخرت نصیب تو خواهد شد بالاتر و والاتر از نعم دنیایى است.

ب) «آخرت» در این آیه به معناى جهان دیگر نیست، بلکه قسمت پایانى عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، همان گونه که «اولى» به معناى دنیا نیست، بلکه به معناى نیمه اول عمر حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) است. مطابق احتمال دوم، نیمه دوم عمر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (که به مدینه آمد و حکومت اسلامى تشکیل داد و از چنگال مشرکان نجات یافت و روز به روز بر تعداد مسلمین و عزّت و عظمت اسلام افزوده شد) بهتر و درخشان تر از نیمه اوّل عمر اوست. طبق این تفسیر، آیه شریفه جزء خبرهاى غیبى قرآن محسوب مى شود، چرا که خداوند در مکّه از موفقیّت سالهاى آینده پیامبر اسلام در مدینه خبر داده است.

به تعبیر دیگر، خداوند عاقبت سختیها و مشقّتها و ناملایمات پیامبر و مسلمانان را در مکّه عاقبتى خوب و خوش پیش بینى مى کند، چیزى که براى همه انسانها حائز اهمیّت است.

 

عاقبت به خیرى:

هر انسانى آرزو دارد که عاقبت به خیر شود، امّا همواره چنین نمى شود. گاه یک عمر آبرو، شخصیّت، موقعیّت اجتماعى، اعتبار و مال و ثروتى براى خویش فراهم مى کند، امّا بر اثر یک لغزش در اواخر عمر همه چیز را از دست مى دهد. و گاه بر عکس مى شود; مرتکب انواع گناهان و خطاها و اشتباهات و لغزشها مى شود، امّا در پایان عمر موفق بر توبه و جبران گذشته شده، پاک و پاکیزه از دنیا مى رود. به گونه اى که هر کس نامش را مى شنود برایش طلب رحمت مى کند. حرّ بن یزید ریاحى نمونه اى براى گروه عاقبت به خیران، و عمر بن سعد نمونه بارزى براى عاقبت به شرّان عالمند.

 

آزار و اذیّتهاى مشرکان:

تمام پیامبران الهى در مسیر تبلیغ آیین خود با مشکلات و سختیهایى رو به رو بودند، امّا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بیشترین مشکلات و ناملایمات و شکنجه هاى جسمى و روحى را متحمّل شد، تا آنجا که فرمود:

«ما اُوذِىَ اَحَدٌ مِثْلَ ما اُوذیتُ فِى اللهِ; هیچ یک از انسانها همچون من در راه خدا اذیّت و آزار نشده است!».(2)

و سخت ترین آزارهاى دشمنان، آزارهاى روحى و زخم زبان بود که از نیش مار و عقرب نیز دردناکتر است.

 

محبّتهاى خداوند:

پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همه این آزارها را براى رضایت خداوند و پیشرفت دین و آیین حق تحمّل کرد. خداوند متعال نیز در مقابل این ایثار و فداکارى و تحمّل سختیها، و براى تشویق پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، محبّتهایى به آن حضرت روا کرد که به دو نمونه آن در این سوره اشاره شده است:

نخست اینکه آخرت براى تو از دنیاى مملوّ از مشکلات بهتر است (وَلَلاْخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الاُْولَى) که بحث آن بطور مفصّل در مباحث سابق گذشت.

دیگر اینکه ما به تو مقام شفاعت مطلقه عنایت مى کنیم:

«(وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى); به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود خواهى شد».

و این محبّت پروردگار براى حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) بسیار با ارزش بود، چرا که پیشوایان الهى تنها به فکر عاقبت کار خود، و نجات خویش، و رساندن خود به مقصد نیستند، بلکه اوّل به نجات پیروان خویش مى اندیشند، سپس به نجات خود فکر مى کنند. هنگامى که خداوند به پیامبرش مقام شفاعت مطلقه داد، تمام آلام و دردها و نیش زبانها و سختیها و مشکلات بر وى آسان شد.

 

امیدوار کننده ترین آیه قرآن!

در روایتى آمده است که حضرت على(علیه السلام) از مردم عراق پرسید: امیدوار کننده ترین آیه قرآن مجید کدام است؟

آنها در پاسخ گفتند: آیه شریفه 53 سوره زمر که خداوند متعال مى فرماید:

«(قُلْ یَا عِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَّحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ); بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

اینکه خداوند به گنهکاران با عبارت «بندگان من» خطاب مى کند، و به همه آنان نوید مى دهد که از رحمت خدا مأیوس نشوند، دلیل بر آن است که امیدوار کننده ترین آیه قرآن است.

حضرت فرمود: امّا ما اهل البیت معتقدیم آیه شریفه (وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى) امیدبخش ترین آیه قرآن است.(3)

سؤال: آیا بین نظریه حضرت على(علیه السلام) و آنچه مردم عراق در پاسخ آن حضرت عرض کردند، که ظاهراً برگرفته از برخى روایات است(4)، منافاتى نیست؟

پاسخ: به اعتقاد ما تناقض و منافاتى بین این دو وجود ندارد; زیرا هر کدام از جهتى امیدبخش ترین آیه قرآن مجید محسوب مى شود:

آیه اوّل در مقام توبه، و آیه دوم در مقام شفاعت. امیدبخش ترین آیه قرآن است و مى دانیم این دو مقام متفاوت است.

توضیح اینکه:

شخصى که مرتکب گناه یا گناهانى مى شود، و در مقام توبه بر مى آید، و مى خواهد گذشته اش را جبران نماید، هنگامى که به قرآن مى نگرد، امید بخش ترین آیه براى او در مقام توبه آیه مورد بحث است. چون در هر مرحله اى از تنزّل و سقوط از فضائل انسانى باشد آیه مذکور نور امید را در نهان خانه قلبش روشن مى کند، و مى تواند با تکرار توبه هاى نصف و نیمه بالاخره موفّق بر توبه حقیقى شود، و مشمول لطف خداوند گردد.

اما شخص گنهکارى که موفّق بر توبه نشده، و با کوله بار گناه به ملاقات پروردگار رفته، و چشم به شفاعت شافعان دوخته، براى او امیدوارکننده ترین آیه قرآن آیه دوم است که سخن از شفاعت مطلقه مى گوید. زیرا طبق روایات خداوند آنقدر شفاعت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مى پذیرد که حضرتش عرضه مى دارد: «رَضیتُ رَضیتُ; راضى شدم، راضى شدم».(5)

بنابراین هیچ تناقض و منافاتى بین دو آیه مذکور وجود ندارد.

محدوده شفاعت:

گنهکاران بر دو دسته اند:

1. کسانى که تمام پل هاى پشت سر خود را خراب کرده اند، اینان مشمول شفاعت نیستند; زیرا شفاعت باید با اجازه خداوند صورت گیرد، و خداوند حکیم اجازه شفاعت نسبت به چنین افرادى نمى دهد.

2. آن دسته از آلودگانِ به گناه که موفّق بر توبه نشده، امّا پل هاى پشت سر خویش را نیز ویران نکرده اند، این گروه مستحق شفاعتند.

جهت روشن تر شدن بحث براى هر کدام مثالى مى زنیم:

در صحنه کربلا دو نفر را مى یابیم که هر یک مصداق یکى از دو گروه بالاست; عمر بن سعد گنهکارى است که موفّق بر توبه از خطاها و گناهان و اشتباهات خود نشد، ولى تمام پلهاى پشت سر خود را خراب کرد. او در راه حبّ دنیا و وابستگى به پُست و مقام و ملک رى، تا آنجا پیشرفت که گفت:

«مى گویند خداوند بهشت و جهنّمى آفریده، و انسانها را در جهان آخرت مجازات مى کند. اگر این مطلب راست باشد پس از قتل حسین و رسیدن به حکومت و مقام، توبه مى کنم! و اگر دروغ باشد ملک و مقام را از دست نداده ام!».(6)

چنین انسانى لیاقت شفاعت را ندارد، و خداوند به هیچ شفیعى اجازه شفاعت براى او را نمى دهد.

اما حرّ بن یزید ریاحى هر چند گناه بزرگى چون بستن راه بر امام معصوم را در کارنامه دارد، ولى تمام پل هاى پشت سر خویش را خراب نکرد. هنگامى که با سپاه امام حسین(علیه السلام) روبه رو شد، و راه را بر امام بست، و امام از این کار زشت او عصبانى شد، و به او نفرین کرد: «ثکلتک امک; مادرت به عزایت بنشیند» خطاب به حضرت عرض کرد: «یابن رسول الله سخن از مادرم به میان آوردى، ولى چه کنم که مادرت دختر رسول خداست و نمى توانم سخنى درباره اش بگویم!»(7) و کمترین جسارت و بى ادبى نکرد، و حتّى هنگام نماز ظهر به لشکریانش دستور داد که نماز جماعت مستقل و جداگانه اى اقامه نکنند، بلکه همگى به فرزند پیامبر، امام حسین(علیه السلام) اقتدا کنند.

آرى! حرّ بن یزید ریاحى گنهکار است، امّا پلهاى پشت سرش را ویران نکرد، و مستحق شفاعت است. و لهذا جاذبه ولایت امام حسین(علیه السلام) او را به سوى خود کشید، و سرانجام نجاتش داد. و این در حقیقت یکى از شاخه هاى ولایت تکوینى است که در دلهاى قابل و آماده تأثیر مى گذارد.

 

سه نعمت بزرگ و سه وظیفه حسّاس:

پس از روشن شدن حقیقت سوگندهاى سوره ضحى، و توضیح آنچه را که خداوند به خاطر آن قسم یاد کرده، و شرح رابطه این دو، و بیان دو بشارت مهم به پیامبر بزرگوار اسلام در برابر تحمّل ناملایمات و سختى ها و مشکلات، خداوند سخن از سه نعمت بزرگ که بر پیامبرش ارزانى داشته به میان مى آورد، و به دنبال آن سه دستور به او مى دهد.

 

نعمت اوّل: پناه دادن به هنگام یتیمى!

حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) سه مرحله یتیمى را به لطف خداوند پشت سر گذاشت. زمانى که آمنه حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) را حامله بود، پدرش عبدالله را از دست داد. پس از ولادت در دامن آمنه پرورش یافت. شش سال سایه پر مهر و محبّت مادر بر سرش بود، و در سنّ شش سالگى، آمنه نیز چشم از جهان فرو بست. پس از آن، نوزاد عبدالله تحت کفالت و حمایت جدّش عبدالمطلب قرار گرفت و خداوند به وسیله او پناهگاهى براى یتیم عبدالله و آمنه فراهم ساخت. اما عمر این پناهگاه نیز طولانى نبود و در سنّ هشت سالگى پیامبر، عبدالمطلّب نیز چشم از جهان فرو بست. سپس ابوطالب که مردم بسیار با شخصیّت وپرنفوذى در میان قریش و مکّه بود، کفالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بر عهده گرفت.

نتیجه اینکه خداوند در مراحلِ مختلفِ یتیمىِ پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، به کمک آن حضرت شتافت و او را پناه داد.

 

نعمت دوم: یافتن به هنگام گم شدن!

آیه شریفه (وَوَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَى) اشاره به دومین نعمت دارد. برخى «ضالّ» را به گمراهى معنا کرده اند، در حالى که پیامبر هیچ وقت گمراه نبود. حضرت على(علیه السلام) در خطبه قاصعه(8) مى فرماید:

«از لحظه اى که پیامبر از شیرگرفته شد خداوند فرشته اى را مأمور کرد که همواره همراه حضرت باشد و راههاى سعادت را به وى نشان دهد».

بر همین اساس ما معتقدیم پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برنامه و دین خاصّى داشت، و پیرو آیین مسیحیان و یهودیان نبود. و اینکه گفته مى شود: «پیرو آیین ابراهیم حنیف بود» یعنى موحّد بود; چرا که ابراهیم قهرمان توحید و بت شکن بود. به هر حال ضالّ به معناى گمراهى نیست، بلکه معانى دیگرى دارد که دو معناى آن قابل تطبیق بر آیه شریفه است:

1. ضالّ به معناى گمشده است، همان گونه که در حدیث مى خوانیم: «اَلْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ; دانش گمشده فرد با ایمان است».(9) در تاریخ آمده است که: حضرت چندین بار در مکه گم شد. زمانى که در کفالت حضرت عبدالمطلب بود، هنگامى که براى شیرخوردن به حلیمه سعدیّه سپرده شد، و زمانى که سایه پرمهر و محبّت مادر بر سرش بود. چرا که مکّه شهرى کوهستانى بود، و انسان به راحتى گم مى شد. اکنون هم از داخل شهر مکّه، مسجدالحرام و مناره هاى بلند آن پیدا نیست، زیرا مسجد الحرام در گودى واقع شده است. خداوند در تمام این مراحل پیامبر را یافت، و وى را به خانواده اش رساند.

2. معناى دیگر «ضالّ» غفلت است، یعنى چیزهایى را که قبل از نبوّت از آنها غافل بودى و نمى دانستى، به تو تعلیم کردیم. خداوند متعال در آیه سوم سوره یوسف خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

«(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ); ما بهترین سرگذشتها را از طریق قرآن ـ که به تو وحى کردیم ـ بر تو بازگو مى کنیم; و مسلّماً پیش از این، از آن خبر نداشتى».

بنابراین ضالّ به معناى غافل است.

نتیجه اینکه ضالّ چه به معناى گم شده باشد و چه به معناى غافل، خداوند نسبت به رسولش عنایت کرده و وى را به خاندانش بازگردانده، و یا نسبت به آنچه پیش از بعثت اطّلاع نداشته، او را آگاه کرده است.

 

نعمت سوم: کمک هاى مالى

آیه شریفه (وَوَجَدَکَ عَائِلا فَأَغْنَى) به نعمت سوم اشاره دارد. واژه «عائلا» به معناى عیالمند و خانوار پرجمعیّت است، و از آنجا که معمولا افراد عائله مند فقیر و تهى دستند، و به تعبیر دیگر عائله مندى و فقر لازم و ملزومند، بدین جهت در اینجا به فقر و ندارى تفسیر شده است.

خداوند فقر و تهیدستى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را در قبل از بعثت با ثروت حضرت خدیجه(علیها السلام)، و پس از بعثت و رونق گرفتن اسلام با غنائم جنگى، مرتفع ساخت.

 

پیامبران دردآشنا:

یکى از ویژگیهاى پیامبران الهى این است که دردآشنا هستند. یعنى دردهاى جانکاه انسانها را قبل از نبوّت چشیده، و خود در لابه لاى مشکلات و آلام و رنجها پرورش یافته اند، بدین جهت مى توانند درد انسانهاى دیگر را درک کنند. اینها که مى خواهند مرحم گذار جراحات و زخمهاى بشریّت باشند، خود سابقه زخمهاى متعدّدى دارند وآشنا به انواع جراحات و مرحمها هستند.

حضرت ابراهیم(علیه السلام) در محیط زندگى خود تنهاى تنها بود، و موفّق بر جذب افراد کمى شد. دشمنان آن حضرت آن قدر مسلّط بر محیط بودند که آن حضرت را به جرم دعوت به خداى یکتا در آتش انداختند، و قصد داشتند زنده زنده او را بسوزانند، هر چند مصلحت خداوند در نجات آن حضرت بود و از آتش سالم خارج شد. ولى باز هم او را رها نکرده، و از شهر و دیارش تبعید نمودند. حضرت آوارگى، در به درى، شکنجه، تهدیدهاى دشمن را به جان خرید، و در نهایت به دستور خداوند همسر و فرزند خردسالش را در بیابان بى آب و علف و خشکى رها کرد، تا با طى کردن این مشکلات فراوان شایسته پیامبرى شود، و بتواند آلام بشریّت را درمان کند.

حضرت موسى(علیه السلام) از بدو تولّد با مشکلات دست و پنجه نرم مى کند، و بالاخره بر اثر فشارها و تهدیدها و آزار و اذیّتهاى فرعون و فرعونیان به مدین پناه مى برد، و عملا به آنجا تبعید مى گردد. ده سال گوسفندان حضرت شعیب را شبانى مى کند، و دراین مدّت دوران سختى را سپرى مى نماید.

حضرت یوسف(علیه السلام) مورد حسادت و بى مهرى برادران قرار مى گیرد، و در نتیجه به چاه افکنده مى شود،و در پى آن به دست عدّه اى رهگذر مى افتد، و آنان وى را به عنوان برده اى دربازار مصرمى فروشند.سپس به دربارعزیزمصرراه مى یابد،وتازه مشکلاتش با زلیخا شروع مى شود، و سرانجام به جرم پاکدامنى و عفّت راهى زندان مى گردد.

پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز از این قاعده مستثنى نبود، و در طول دوران زندگى مشکلات متعدّدى را تجربه و با آنها دست و پنجه نرم کرد، تا بتواند مرحم گذار خوبى بر دردهاى مردم زجر کشیده باشد.

و شاید بدین جهت باشد که در برخى از روایات مى خوانیم: «ما بَعَثَ اللهُ نَبِیّاً اِلاّ وَ قَدْ رَعَى الْغَنَمَ; تمام پیامبران برهه اى از عمر خود را به شبانى گذرانده اند».(10) شبانى و چوپانى حیوانات مشکلات فراوانى دارد، باید آن را بگذرانند تا بتوانند چوپان خوبى براى انسانهاى جاهل و نادان باشند، و آنها را به خوبى هدایت کنند.

قرآن مجید در آیات پایانى سوره ضحى به سه مشکل از مشکلات مهم و فراوان پیامبر اسلام و امدادهاى الهى در نجات پیامبر اعظم از آن مشکلات، و سپس وظیفه پیامبر در مقابل نعمتى که خداوند به وى ارزانى داشته اشاره مى کند.

در مباحث گذشته به مشکلات سه گانه اشاره شد، و اینک به وظائف سه گانه پیامبر اسلام توجّه کنید:

 

وظیفه اوّل: اکرام یتیمان

اکرام فرزندان بى سرپرست و بى پناه، نخستین وظیفه اى است که خداوند متعال به آن اشاره کرده است. و این نشان از اهمیّت فوق العاده کمک به یتیمان مى دهد، که در روایات انعکاس گسترده اى دارد. به عنوان نمونه به دو حدیث در این زمینه توجّه کنید:

نوجوانى خدمت پیامبر اسلام رسید و عرض کرد: «غُلامٌ یَتیمٌ وَ اُخْتٌ لى یَتیمَةٌ، وَ اُمُّ لى اَرْمَلَةٌ، اَطْعِمْنا مِمّا اَطْعَمَکَ اللهُ، اَعْطاکَ اللهُ مِمّا عِنْدَهُ حَتّى تَرْضى; نوجوانى یتیم هستم، و خواهرى یتیم، و مادرى بیوه دارم. شکم ما را از آنچه خداوند روزیت کرده سیر کن، تا خداوند از خزانه لطفش آنقدر به تو بدهد که راضى شوى».

پیامبر(صلى الله علیه وآله) هنگامى که دید این نوجوان در جملاتى کوتاه هم خود و خانواده اش را معرّفى کرد، و هم خواسته اش را بیان نمود، و هم براى حضرت دعا کرد، خطاب به او فرمود: «ما اَحْسَنَ ما قُلْتَ یا غُلامُ; چه نیکو سخن مى گویى!».

سپس خطاب به بلال فرمود: به منزل ما برو و هر چه موادّ غذایى هست بیاور. بلال رفت، و بیست و یک عدد خرما، که تمام موادّ غذایى موجود در خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود را آورد. حضرت آنها را به نوجوان داد و فرمود: هفت عدد از خرماها براى خودت، و 31 آن براى خواهرت، و باقیمانده براى مادرت». و بدینوسیله تمام موجودى غذایى خانواده اش را در میان آن خانواده یتیم تقسیم کرد.

معاذ، یکى از اصحاب پیامبر که ناظر این داستان بود، دستى بر سر آن نوجوان کشید، و پس از این اظهار محبّت خطاب به وى گفت: «جَعَلَکَ خَلَفاً لاَِبیکَ; خداوند تو را جانشین صالحى براى پدر شهیدت قرار دهد».

پیامبر اسلام خطاب به معاذ فرمود: مى دانى چه کردى؟

عرض کرد: نه یا رسول الله!

حضرت فرمود: «لایَلى اَحَدٌ مِنْکُمْ، یَتیماً فَیُحْسِنُ وِلایَتَهُ، وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلى رَأْسِهِ، اِلاّ کَتَبَ اللهُ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَة حَسَنَةً، وَمَحا عَنْهُ بِکُلِّ شَعْرَة سَیِّئَةً، وَرَفَعَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَة دَرَجَةً; هر یک از شما که نزد یتیمى رود، و با او رابطه دوستانه اى داشته باشد، و دست نوازش بر سرش بکشد، خداوند معادل موهاى سر یتیم به او حسنه مى دهد، و به همان مقدار گناهانش را محو مى کند، و به همان تعداد بر درجاتش مى افزاید».(11)

بى جهت نیست که خداوند، پیامبرش را مأمور اکرام ورسیدگى به یتیمان مى کند، تا این آثار فراوان نصیبش گردد.

کسانى که ما را متّهم به خشونت مى کنند این روایات مملوّ از محبّت و عاطفه و مهر و مودّت را مطالعه کنند تا در برابر اتّهامى که بر ما وارد مى کنند شرمنده شوند.

در روایت دیگرى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اِنَّ الْیَتیمَ اِذا بَکى اِهْتَزَّ لَهُ الْعَرْشُ فَیَقُولُ الرَّبُّ تَبارَکَ وَ تَعالى... فَوَعِزَّتى وَ جَلالى لایَسْکُتُهُ اَحَدٌ اِلاّ اُوجِبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ; هنگامى که یتیمى (به خاطر تنهایى و غربت، یا گرسنگى، یا بیمارى، یا کمبود مهر و محبّت، و مانند آن) گریه کند عرش خدا به لرزه در مى آید... پس خداوند مى فرماید: هر کس موفّق شود (مشکل یتیم را حل کند و در نتیجه) او را ساکت نماید، بهشت بر او واجب مى شود».(12)

توجّه به ایتام در هر عصر و زمانى، مخصوصاً در عصر و زمان و کشور ما که بر اثر جنگ تحمیلى فرزندان بى سرپرست فراوانى از شهداى گرانقدر و مفقودالاثرها و مفقود الجسدها باقى مانده، امرى لازم و ضرورى، و کارى پیامبرگونه است. خدایا ما را بر این عبادت موفّق بدار.

 

وظیفه دوم: رسیدگى به نیازمندان

آیه شریفه (وَأَمَّا السَّائِلَ فَلاَ تَنْهَرْ) دومین وظیفه پیامبر را بیان مى کند. این وظیفه رسیدگى به فقرا و نیازمندان و برخورد صحیح و منطقى با آنان است. گویا خدا مى فرماید: اى پیامبر ما! فقرا و مستمندان را از خود مران، و با صداى بلند با آنها سخن مگو، و بر سر آنها فریاد مکش، و به خشونت با آنان رفتار مکن.

همان گونه که نحوه برخورد صحیح با نیازمندان در آیه 263 سوره بقره چنین آمده است: «(قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّنْ صَدَقَة یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللهُ غَنِىٌّ حَلِیمٌ); گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونتهاى آنها)، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است و خداوند، بى نیاز و بردبار است».

بنابراین، اگر انسان قادر بر کمک نیست، یا به هرعلّتى تمایل بر انفاق ندارد، باید با زبان خوش نیازمند را جواب کند. مثلا بگوید: «مرا ببخش، این بار توفیق کمک ندارم» یا «معذرت مى خواهم، فعلا دستم خالى است» یا «امیدوارم دفعه بعد خداوند توفیق کمک به من عنایت فرماید». زیرا اگر قادر بر رفع نیاز مادّى او نیستیم، حق نداریم آبرو و شخصیّت وى را جریحه دار نماییم.

رعایت این امور اخلاقى در سیره پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به روشنى آمده است. از جمله مى توان به داستان معروف امام حسن مجتبى(علیه السلام) و آن فقیر اشاره کرد.

آن شخصى درِ خانه امام حسن مجتبى(علیه السلام) را کوبید، و خطاب به حضرتش عرض کرد:

لَمْ یَبْقَ لى شَىْءٌ یُباعُ بِدِرْهَم *** یَکْفیکَ مَنْظَرُ حالَتى عَنْ مُخْبِرى

اِلاّ بَقایا ماءُ وَجْهى صُنْتُهُ *** اَلاّ یُباعَ وَقَدْ وَجَدْتُکَ مُشْتَرى

 

اى فرزند رسول خدا! هیچ چیزى برایم باقى نمانده که آن را به درهمى بفروشم. چهره و وضع ظاهرى ام سخنانم را تصدیق نموده، و شهادت بر صدق کلامم مى دهد. البتّه اندکى آبرو دارم، که آن را حفظ نموده ام (تا مشترى مناسبى بیابم) و اکنون که تو را مشترى مناسبى یافتم، آن را به تو عرضه کرده ام!

امام حسن(علیه السلام) صندوقدار خویش را طلبید، و پرسید: چه مقدار پول نزد توست؟ عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده! سپس آن مرد را طلبید، و عذرخواهى کرد و فرمود: ما حقّ تو را ادا نکردیم! ولى آنچه داشتیم به تو دادیم; سپس این شعر را در جواب اشعار او، فرمود:

خُذِ الْقَلیلَ وَ کُنْ کَأَنَّکَ لَمْ تَبِعْ *** ما صُنْتَهُ وَ کَأَنَّنا لَمْ نَشْتَرِ(13)

این مال اندک را بگیر و گویا تو چیزى را نفروخته اى، و ما نیز چیزى نخریده ایم (یعنى من به چهره ات نگاه نمى کنم تا آبرویت محفوظ بماند).

این روش، اوج رعایت آداب انفاق، و بهترین شکل کمک به نیازمندان است.

بنابراین، انسان یا به فقیر کمک نمى کند و با کلام نرم و سخن خوش از وى عذرخواهى مى کند. و یا اگر کمک کرد و اجر انفاق را برد، در حفظ این حسنه تلاش مى کند و آن را با منّت و اذیّت خراب نمى کند (لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى).(14)


1 . قصص، آیات 73 ـ 71.

2 . میزان الحکمة، ج 1، باب 83، ح 464.

3 . تفسیر نمونه، ج 27، ص 99 .

4 . الدرالمنثور، ج 5، ص 331 و میزان الحکمة، باب 3324، ح 16606 .

5 . تفسیر نمونه، ج 27، ص 99 .

6 . منهاج ا

لدموع، ص 291 .

7 . همان مدرک، ص 284 .

8 . نهج البلاغه، خطبه 192 .

9 . میزان الحکمة، باب 917، ح 16 و 12 و 11 و 4210 .

10 . میزان الحکمة، باب 3777، ح 19536 .

11 . مجمع البیان، ج 10، ص 385، تفسیر سوره ضحى.

12 . بحار الانوار، ج 72، ص 5، ح 12.

13 . منتهى الآمال، ج 1، ص 162 .

14 . بقره، آیه 264 .

شأن نزول: قطع موقّت وحىتفسیرى دیگر براى آیه: سؤالات علمى و دینى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma