پاسخ اجمالی:
وهابیون با استناد به آیاتی از قرآن توضیح خاصی از معنای دعا ارائه می دهند و دعا را به معنای عبادت در نظر می گیرند؛ لذا هر گونه توسل را شرک می دانند. اما دعا در قرآن غیر از معنای عبادت، به معنای فراخواندن و دعوت به سوی ایمان و خدا، یا تقاضای حاجت نیز به کار رفته است. بدیهی است تقاضای حاجت از دیگران فقط وقتی همراه با اعتقاد به استقلال شخص توسل شونده در تاثیر و قضای حاجت همراه باشد موجب شرک است، اما آنجا که دعا کننده مسبّب الاسباب را خدا مى داند عین توحید و ایمان به مشیّت مطلقه الهیّه است.
پاسخ تفصیلی:
از جمله واژه هایى که وهّابیون تندرو در آن سخت در اشتباهند و بر اساس این اشتباه حکم کفر بسیارى از مسلمانان را صادر کرده اند، مفهوم «دعا» در قرآن است. آنها معتقدند: هر کس پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا یکى از صالحان و اولیاء الله را بخواند، مشرک و کافر است و جان و مال او مباح است.
صنعانى از طرفداران افکار محمّد بن عبدالوهّاب در کتاب «تنزیه الاعتقاد» عبارتى دارد که ترجمه اش عیناً چنین است: «خداوند «دعا» را عبادت نامیده و فرموده: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(1)؛ (مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم. کسانى که از عبادت من تکبّر ورزند با خوارى وارد جهنّم مى شوند). بنابراین کسى که پیامبر یا صالحى (از صالحان) را براى انجام چیزى بخواند یا بگوید براى من نزد خدا، جهت برآمدن حاجتم شفاعت کن؛ یا به وسیله تو نزد خدا براى برآمدن حاجتم شفاعت مى طلبم، یا بگوید دین مرا ادا کن، یا بیمار مرا شفا ده، یا مانند آن، پیامبر یا آن فرد صالح را دعا کرده (فراخوانده) و دعا عبادت، بلکه مغز عبادت است. چنین کسى غیر خدا را عبادت کرده و مشرک شده است، زیرا «توحید» کامل نمى شود جز به این که انسان خدا را یگانه در الوهیّت و خالق و رازق بودن بداند و دیگرى را خالق و رازق نداند و عبادت غیر او نکند; حتّى بعضى از عبادات را هم براى غیر بجا نیاورد».(2)
این عبارات همان چیزى است که در بسیارى از کتاب هاى آنان تکرار مى شود.
استناد آنها در حکم به کفر کسانى که غیر خدا را مى خوانند، آیه فوق است که در کلام صنعانى آمده بود و آیات دیگرى مانند آیات زیر:
1ـ «وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ للهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً»(3)؛ (مساجد از آن خدا است، دیگرى را با خدا نخوانید).
2ـ «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَىْء»(4)؛ (خواندن حق از آن او است و کسانى که غیر خدا را مى خوانند دعاى آنها هرگز به اجابت نمى رسد).
3ـ «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ»(5)؛ (کسانى را که غیر از خدا مى خوانید، بندگانى مثل خود شما هستند).
از این آیات همان چیزى را نتیجه مى گیرند که در کلام «صنعانى» آمده بود. یعنى هیچ کس حق ندارد حتّى «یا رسول الله اشفع لى عندالله» بگوید چرا که کافر و مهدورالدم خواهد شد.
بنابراین یکى از عوامل مهمّ خشونت این گروه که هزاران هزار نفر را به سبب آن، از دم تیغ گذرانده و اموالشان را برده اند، اشتباه در فهم معنى دعا در قرآن مجید بوده است.
اکنون به قرآن مجید باز مى گردیم و معنى واژه «دعا» را از قرآن مى طلبیم تا روشن شود «دعا» کردن و خواندن غیر خدا، گاه کفر است و گاه ایمان ; امّا این افراد بر اثر کم اطّلاعى یا پیشداورى هاى نادرست، گرفتار چنان اشتباه خطرناکى شده اند.
واژه دعا در قرآن به معانى مختلفى آمده است:
1- دعا به معنى عبادت، مانند آیه 18 سوره جن «..فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً» تعبیر به «مع الله»؛ (همراه با خدا) نشان مى دهد، منظور این است که کسى را همتا و شریک خدا نپندارید و عبادت نکنید.
گواه این مطلب، آیه 20 همین سوره (با فاصله یک آیه) است که مى گوید: «قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّى وَلاَ أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً»؛ (بگو تنها پروردگارم را مى پرستم و کسى را شریک او قرار نمى دهم).
هر مسلمانى مى داند «دعا» به این معنى، مخصوص خدا است و کسى همتاى او نیست و جاى شکّ و تردید ندارد.
2- دعا به معنى فراخواندن به سوى چیزى، مانند آنچه در مورد نوح پیامبر(علیه السلام) آمده است که مى گوید: «قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَیْلا وَ نَهَاراً * فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِى إِلاَّ فِرَاراً»(6); (پروردگارا قوم خود را شب و روز فراخواندم ولى دعاى من جز بر فرار آنها نیفزود).
بدیهى است این دعا و فراخوانى قوم، همان دعوت آنها به سوى ایمان است و این نوع دعا عین ایمان مى باشد و انجام آن بر پیغمبران خدا واجب بوده است.
و آنچه در مورد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده است که خداوند مى فرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(7)؛ (مردم را به راه خدا با حکمت و اندرز نیکو بخوان)، نیز از همین قسم است.
3- دعا به معنى تقاضاى حاجت که گاه از طریق عادى و معمولى است، مانند: «وَ لاَ یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا»(8)؛ (هنگامى که از «شهود» دعوت براى اداى شهادت شود، نباید امتناع کنند).
این فراخوانى و دعا در امور عادى است و به یقین اگر کسى آن را انجام دهد، کافر نمى شود بلکه وظیفه را انجام داده است.
و گاه از طرق غیر عادى و معجزات است که این بر دو قسم است:
گاه با اعتقاد استقلال غیر خدا در تأثیر است و گاه از شخص بزرگى مى خواهیم که از خدا براى ما چیزى بخواهد.
قسم اوّل نوعى شرک است، زیرا مستقلّ در تأثیر، تنها ذات پاک خداست، حتّى اسباب و مسبّبات عادى نیز هر چه دارند از خدا دارند و به اذن او اثر مى گذارند.
قرآن مجید در این زمینه مى گوید: «قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلا»(9)؛ (بگو کسانى را غیر از خدا که مى پندارید (قادر بر حلّ مشکلات شما هستند) بخوانید، آنها نمى توانند مشکلى از شما را برطرف سازند و نه در آن تغییرى ایجاد کنند).
هیچ فرد مؤمن آگاه و مسلمان با ایمانى چنین عقیده اى را درباره هیچ یک از انبیا و اولیاءالله ندارد.
امّا قسم دوّم، توحیدِ انسانِ کامل است، یعنى آنجا که کسى را واسطه و شفیع به درگاه خدا قرار مى دهد و مسبّب الاسباب را خدا مى داند و همه چیز را در قبضه قدرت و اراده او مى بیند، ولى با توسّل به اولیاء الله از آنها مى خواهد که نزد خدا براى او تقاضاى حاجتى کنند، که این عین توحید و ایمان به مشیّت مطلقه الهیّه است.
قرآن مجید مى گوید: بنى اسرائیل نزد موسى آمدند و از او تقاضا کردند که از خداوند غذاهاى متنوّعى (غیر از منّ و سلوى) براى آنها بخواهد: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَام وَاحِد فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الاَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا...»(10)؛ (اى موسى! ما نمى توانیم به یک نوع غذا قناعت و صبر کنیم، از پروردگارت بخواه که از آنچه زمین مى رویاند از سبزیجات و... براى ما فراهم سازد).
موسى هرگز به آنها ایراد نکرد که چرا مرا با خطاب یا موسى! فرا خواندید و چرا مستقیماً خودتان از خدا نخواستید و این شرک و کفر است، بلکه تقاضاى آنها را از خدا خواست و اجابت شد و خطاب «وَ لَکَمْ مَا سَأَلْتُمْ»؛ (آنچه خواستید براى شما فراهم شد) از سوى خدا نازل گردید، فقط به آنها گفت شما غذاى بهتر را رها کردید و به سراغ غذاى کم اهمّیّت ترى رفتید.
از آنچه در این بحث آمد، روشن مى شود که این گروه از وهّابى ها، به جاى این که به قرآن مراجعه کنند و تنوّع موارد استعمال «دعا» را ببینند و آنها را در کنار هم بچینند و از مجموع آنها به عمق تعلیمات قرآن در مسأله دعا پى ببرند، تنها به مطالعه چند آیه بسنده کرده، و بریده اند و دوخته اند و به دنبال آن حکم شرک و کفر اکثریّت مسلمین جهان را صادر نموده اند، و از آن اسفبارتر این که در عمل نیز آن را اجرا کرده، و جمع کثیرى از مسلمین مخلص را از دم تیغ گذرانده و اموالشان را به یغما برده اند. (11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.