1 ـ چرا به دنبال خداشناسى برویم؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
180 پرسش و پاسخ
سخنى از حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى پیرامون کتاب2 ـ آیا مذهب زائیده جهل یا ترس، یا عواملى از این قبیل است؟

هیچ حرکتى بدون انگیزه نیست، طبعاً حرکت در مسیر شناخت مبدء جهان هستى نیز نمى تواند بدون انگیزه باشد به همین دلیل فلاسفه و دانشمندان براى خداجوئى سه انگیزه اساسى ذکر کرده اند که قرآن مجید به همه آنها اشاره هاى روشنى دارد:

1 ـ انگیزه عقلى

2 ـ انگیزه فطرى

3 ـ انگیزه عاطفى

1 ـ انگیزه عقلى

انسان عاشق کمال است، و این یک عشق جاودانى در همه انسانها محسوب مى شود منتها هرکس کمال خود را در چیزى مى بیند، و به دنبال آن مى رود و گروهى نیز به جاى آب به دنبال سراب و ارزش هاى موهوم و کمالات پندارى مى روند و آن را واقعیت خیال مى کنند.

گاهى از این اصل به عنوان «غریزه جلب منفعت و دفع ضرر» یاد مى شود که انسان به خاطر این غریزه خود را موظف مى بیند که نسبت به هر موضوعى که با سرنوشت او (از نظر سود و زیان) رابطه اى دارد برخوردى جدى کند.

ولى نام «غریزه» بر این عشق گذاشتن بسیار مشکل است چرا که غریزه معمولاً به امورى گفته میشود که بدون دخالت اندیشه در افعال انسانها یا جانداران دیگر مؤثر است و به همین دلیل در مورد حیوانات نیز به کار مى رود.

بنابراین بهتر است که از عنوان «تمایلات عالى» که بعضى دیگر در این گونه موارد به کار مى برند استفاده کنیم.

به هر حال این عشق به کمال و تمایل به منافع معنوى و مادى و دفع هرگونه ضرر و زیان انسان را وادار مى کند که در موارد احتمال نیز به تحقیق پردازد، هر قدر این احتمال قوى تر، و آن سود و زیان عظیم تر باشد این تحقیق و جستجو را لازم تر مى شمرد.

محال است کسى احتمال دهد مطلبى در سرنوشت او تأثیر مهمى دارد و خود را موظف به تحقیق پیرامون آن نداند.

مسأله ایمان به خدا و جستجوى از مذهب مسلماً در زمره این مسائل است، چرا که در محتواى مذهب سخن از مسائل سرنوشت به میان مى آید، سخن از مسائلى که خیر و شر انسان با آن رابطه تنگاتنگ دارد.

بعضى براى روشن ساختن این مطلب مثالى ذکر مى کنند، مى گویند فرض کنید کسى را بر سر یک دوراهى ببینیم که مى گوید ماندن در اینجا قطعاً خطرناک است و انتخاب این راه (اشاره به یکى از آن دو) نیز مسلماً خطرناک و راه دیگر راه نجات است، و سپس قرائن و شواهدى براى هر یک مطرح مى کند. بدون شک هر راهگذرى خود را موظف به تحقیق مى بیند و بى اعتناى به آن را مخالف حکم عقل.(1)

اصل عقلى معروف دفع ضرر محتمل شاخه اى از انگیزه عقلى است، قرآن خطاب به پیامبر (صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «به آنها بگو به من خبر دهید اگر این قرآن از سوى خداوند یگانه یکتا باشد (و حساب و جزا و بهشت و دوزخى در کار باشد) و شما به آن کافر شوید، چه کسى گمراه تر خواهد بود از آن کس که در مخالفت دور و گمراهى شدید قرار دارد»؟! (قل ارأیتم ان کان من عندالله ثم کفرتم به من اضل ممن هو فى شقاق بعید).(2)

البته این گفتار در مورد کسانى است که هیچ دلیل منطقى در آنها کارگر نیست، در حقیقت آخرین سخنى است که به اشخاص لجوج و مغرور و متعصب گفته مى شود، و آن اینکه: اگر شما حقانیت قرآن و توحید و وجود عالم پس از مرگ را صددرصد نپذیرید مسلماً دلیل بر نفى آن نیز ندارید، بنابراین این احتمال باقیست که دعوت قرآن و مسأله معاد واقعیت داشته باشد، آن گاه فکر کنید چه سرنوشت تاریک و وحشتناکى خواهید داشت با این گمراهى و مخالفت شدید و موضع گیرى در برابر این مکتب الهى.

این همان سخنى است که ائمه دین (علیهم السلام) در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله مطرح مى کردند چنانکه در حدیثى که در کتاب کافى آمده، مى خوانیم: امام صادق(علیه السلام) با «ابن ابى العوجاء» مادى و ملحد عصر خود سخنان بسیارى داشت، آخرین مرحله که او را در مراسم حج ملاقات کرد بعضى از یاران امام عرض کردند مثل اینکه ابن ابى العوجاء مسلمان شده؟! امام فرمود: او از این کوردل تر است، هرگز مسلمان نخواهد شد، هنگامى که چشمش به امام صادق (علیه السلام) افتاد گفت اى آقا و بزرگ من!

امام فرمود ما جاء بک الى هذا الموضع؟: «تو اینجا براى چه آمده اى»؟!

عرض کرد: عادة الجسد، و سنة البلد، و لننظر ما الناس فیه من الجنون و الحلق و رمى الحجارة!: «براى اینکه هم جسم ما عادت کرده، هم سنت محیط اقتضاء مى کند، ضمناً نمونه هائى از کارهاى جنون آمیز مردم، و سر تراشیدن ها، و سنگ انداختن ها را تماشا کنم!!»

امام فرمود: انت بعد على عتوک و ضلالک، یا عبدالکریم!: «توهنوز بر سرکشى و گمراهى خود باقى هستى، اى عبدالکریم»(3)!

او خواست شروع به سخن کند امام فرمود: لاجدال فى الحج: «در حج جاى مجادله نیست» و عباى خود را از دست او کشید، و این جمله را فرمود:

ان یکن الامر کما تقول ـ ولیس کما تقول ـ نجونا و نجوت، و ان یکن الامر کما نقول ـ وهو کما نقول ـ نجونا و هلکت!:

«اگر مطلب این باشد که تو مى گوئى (وخدا و قیامتى در کار نباشد) که مسلماً چنین نیست، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولى اگر مطلب این باشد که ما مى گوئیم، و حق نیز همین است، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک مى شوى».

«ابن ابى العوجاء» رو به همراهانش کرد و گفت: وجدت فى قلبى حزازة فردونى، فروده فمات!: «در درون قلبم دردى احساس کردم، مرا بازگردانید، او را بازگرداندند و به زودى از دنیا رفت»(4)!(5)

2 ـ انگیزه عاطفى

اشاره

ضرب المثلى است معروف که انسان بنده احسان است (اَلاِْنْسانُ عَبِیْدُ اَلاِْحْسانِ)

همین مطلب با کمى تفاوت در حدیثى از امیرمؤمنان على (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: اَلاِْنْسانُ عَبْدُ الاِْحْسانِ «انسان بنده احسان است»(6)

و در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم بِالاْحْسانِ تُمْلَکُ الْقُلُوبُ به وسیله احسان قلبها به تسخیر انسان درمى آید»(7)

و باز در حدیثى از همان حضرت (علیه السلام) آمده است: وَأَفْضِلْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیْرَهُ: «به هرکس مى خواهى نیکى کن تا امیر او باشى»((8))

و ریشه همه این مفاهیم در حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که فرمود: اِنَّ اللهَ جَعَلَ قُلُوْبَ عِبادِهِ عَلَى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ اِلَیْها، وَبُغْضِ مَنْ أساءَ اِلَیْهَا: «خداوند دلها را در تسخیر محبت کسى قرار داده که به او نیکى کند، و بر بغض کسى قرار داده است که به او بدى کند»(9)

خلاصه این یک واقعیت است که هرکس به دیگرى خدمتى کند یا نعمتى بخشد عواطف او را متوجه خود مى سازد، و به صاحب خدمت و نعمت علاقمند مى شود، میل دارد او را کاملاً بشناسد و از او تشکر کند، و هرقدر این نعمت مهم تر و فراگیرتر باشد تحریک عواطف به سوى «منعم» و «شناخت او» بیشتر است.

و لذا علماى علم کلام (عقائد) از قدیم ترین ایام مسأله «شکرمنعم» را یکى از انگیزه هاى تحقیق پیرامون مذهب، و معرفة الله شمرده اند.

ولى باید توجه داشت «شکر منعم» قبل از آنکه یک حکم عقلى باشد یک فرمان عاطفى است.

این اشاره کوتاه را با شعرى از «ابوالفتح بستى» شاعر معروف عرب پایان مى دهیم.

أَحْسِنْ اِلَى النّاسِ تَسْتَعْبِدْ قُلُوْبَهُم *** فَطَالَما اسْتَعْبَدَ اَلاِْنْسانَ اِحْسانٌ

«به مردم نیکى کن تا قلوب آنها را بنده خود سازى ـ و همواره انسانها بنده احسانها بوده اند»!

در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «شبى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نزد عایشه بود او سؤال کرد چرا خود را (براى عبادت) این همه به زحمت مى افکنى؟ در حالى که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است.»(10)

فرمود: أَلا أَکُوْنُ عَبْداً شَکُوْرا؟ «آیا من نباید بنده شکرگزار او باشم»؟!(11)

3 ـ انگیزه فطرى

اشاره

هنگامى که سخن از فطرت مى گوئیم منظور همان احساسات درونى و درکى است که هیچگونه نیازى به استدلال عقلى ندارد.

هنگامى که یک منظره بسیار زیباى طبیعى، یا یک گل بسیار خوشرنگ و خوشبو را مى بینیم جاذبه نیرومندى از درون خود نسبت به آن احساس مى کنیم که نام آن را تمایل و عشق به زیبائى مى نهیم، وهیچگونه نیازى به استدلال در اینجا نمى بینیم.

آرى حس زیبائى یکى از تمایلات عالیه روح انسانى است.

کشش به سوى مذهب مخصوصاً شناخت خدا نیز یکى از این احساسات ذاتى و درونى است، بلکه از نیرومندترین انگیزه ها در اعماق سرشت و جان همه انسان ها است.

به همین دلیل هیچ قوم و ملتى را نه در امروز و نه در گذشته تاریخ مشاهده نمى کنیم که نوعى از عقائد مذهبى بر فکر و روح آنها حکم فرما نباشد، و این نشانه اصالت این احساس عمیق است.

قرآن به هنگام ذکر داستان قیام انبیاء بزرگ در موارد زیادى روى این نکته تکیه کرده که رسالت اصلى انبیاء زدودن آثار شرک و بت پرستى بوده (نه اثبات وجود خدا، چرا که این موضوع در اعماق سرشت هرکس نهفته شده است).

به تعبیر دیگر: آنها به دنبال این نبودند که «نهال خداپرستى» را در دلهاى مردم غرس کنند، بلکه به دنبال این بودندکه نهاد موجود را آبیارى کرده، و خارها و علف هرزه هاى مزاحم را که گاهى این نهال را به کلى پژمرده و خشک مى کند از ریشه برکنند!.

جمله «أَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اللهَ» یا «أَلاّ تَعْبُدوا اِلاّ اِیّاهُ» (جز خدا را نپرستید) که به صورت نفى بتها، و نه اثبات وجود خدا، مطرح شده، در گفتار بسیارى از انبیا در قرآن مجید آمده، از جمله در دعوت پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله)(12) در دعوت نوح(13) در دعوت یوسف(14) در دعوت هود(15) مطرح شده است.

از این گذشته، ما در درون جان خود احساسات اصیل فطرى دیگرى نیز داریم، از جمله جذبه فوق العاده اى است که نسبت به علم و دانش و آگاهى هرچه بیشتر در خود مى بینیم.

آیا ممکن است ما این نظام عجیب را در این جهان پهناور مشاهده کنیم و علاقه نداشته باشیم سرچشمه این نظام را بشناسیم؟

آیا ممکن است دانشمندى بیست سال براى شناخت زندگى مورچگان زحمت کشد، و دانشمند دیگرى دهها سال براى شناخت بعضى از پرندگان یا درختان یا ماهیان دریاها تلاش کند، بى آنکه انگیزه اى جز عشق به علم در درون جان او باشد؟ آیا ممکن است آنها نخواهند سرچشمه اصلى این دریاى بى کرانى که از ازل تا ابد را فرا گرفته بشناسند؟!

آرى اینها انگیزه هائى است که ما را به سوى «معرفة الله» دعوت مى کند، عقل ما را به این راه مى خواند، عواطف ما را به این سو جذب مى کند، و فطرت ما را به این سمت مى راند.(16)


1 ـ تفسیر پیام قرآن 2/24.

2 ـ فصلت /52

3 ـ «عبدالکریم» اسم اصلى «ابن ابى العوجاء» بود، و چون او منکر خدا بود امام (علیه السلام) مخصوصاً او را به این نام صدا مى زد تا شرمنده شود.

4 ـ کافى جلد 1 ص 61 (کتاب التوحید باب حدوث العالم).

5 ـ تفسیر نمونه 20/325.

6و7 ـ غرر الحکم.

8 ـ بحارالانوار جلد 77 صفحه 421 (چاپ آخوندى)

9 ـ تحف العقول صفحه 37 (بخش کلمات پیامبر«ص»)

10 ـ اشاره به آیه اول سوره فتح است که تفسیر آن مشروحاً در جلد 22 صفحه 18 تفسیر نمونه آمده است.

11 ـ اصول کافى جلد 2 باب الشکر حدیث 6.

12 ـ هود 2.

13 ـ هود 26.

14 ـ یوسف 40.

15 ـ احقاف 21.

16 ـ تفسیر پیام قرآن 2/34.

سخنى از حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى پیرامون کتاب2 ـ آیا مذهب زائیده جهل یا ترس، یا عواملى از این قبیل است؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma