تفسیر و جمع بندى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد ۳
ترجمه:اجتماع گرایى و انزواطلبى در روایات اسلامى

در هر یک از آیاتى که در بالا آمد اشاره خاص و ویژه اى به اهمیت مسأله اجتماع و توجه به وحدت و اتحاد شده است، در نخستین آیه بعد از آنکه دعوت به اعتصام به حبل اللّه و عدم تفرقه شده است مى فرماید: و همگى به ریسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسیله وحدت) چنگ بزنید، و پراکنده نشوید و به یاد بیاورید نعمت (بزرگ) خدا را بر خود که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او در میان دل هاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر هم شدید (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً).

در این که منظور از حبل اللّه در آیه فوق چیست؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى دارند، در بعضى از روایات آمده است که منظور از حبل اللّه قرآن مجید است که همه باید به عنوان نقطه وحدت به آن چنگ زنند، و در بعضى از روایات آمده منظور خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، و معلوم است که همه اینها به یک حقیقت باز مى گردد، حبل اللّه همان ارتباط با خدا است که از طریق قرآن و پیغمبر و آلش حاصل مى شود.

درست است که این آیه سخن از دوستى مسلمین با یکدیگر و ترک دشمنى ها مى گوید، ولى مسلّم است در صورتى که انسان در انزوا به سر برد، دوستى و اتحاد و اعتصام همه گروه ها به حبل اللّه مفهومى نخواهد داشت، و جالب اینکه قرآن در آیه فوق، عداوت را یک سنّت عصر جاهلى مى شمرد، و دوستى و محبّت را از ویژگى هاى اسلام و مى فرماید: در گذشته دشمن بودید و امروز برادر یکدیگرید. و در ذیل آیه تأکید بیشترى بر این معنى مى فرماید; در گذشته شما بر لب حفره اى از آتش بودید و خداوند شما را از آنجا برگرفت و نجات داد، این گونه خداوند آیات خود را بر شما آشکار مى سازد تا هدایت شوید. (وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَکُمْ مِنْها).

این نکته نیز شایان دقت است که اسلام رابطه مسلمین را با یکدیگر رابطه دوستى نمى شمرد بلکه آن را رابطه برادرى که نزدیک ترین رابطه عاطفى دو انسان به یکدیگر بر اساس مساوات و برابرى است مى داند.

بدیهى است برادران پر محبت و پر جوش هرگز نمى توانند دور از یکدیگر و بى خبر از هم زندگى کنند، حتماً با این پیوند عاطفى نزدیک در کنار هم خواهند بود.

نکته مهم دیگر این که هرگز مسائل مادى نمى تواند رمز وحدت و سبب ارتباط محکم اجتماعى باشد، چرا که امور مادى همیشه منشأ تنازع و اختلاف است، تقاضاهاى مردم نامحدود، و امور مادى محدود است. و همه اختلافات از آن برمى خیزد، ولى حبل اللّه و رابطه با خدا که یک امر معنوى روحانى است، مى تواند بهترین رابطه عاطفى را میان انسان ها از هر قوم و نژاد و زبان و گروه اجتماعى برقرار سازد.

* * *

 

در دوّمین آیه، سخن از سرنوشت دردناک کسانى مى گوید که از جامعه مؤمنین و مسلمین جدا مى شود و راه مستقل براى خود بر مى گزیند، مى گوید: کسى که بعد از آشکار شدن حق به مخالفت با پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر خیزد، و از طریقى جز طریق مؤمنان پیروى کند ما او را به همان راه که مى رود مى بریم (و در گمراهیش سرگردان مى سازیم) و در دوزخ داخل مى کنیم و جایگاه بدى دارد (وَ مَنْ یُشْاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلىّ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سائَتْ مَصِیراً).

این آیه به روشنى به مسلمانان دستور مى دهد که از جامعه اسلامى جدا نشوند، و همگى با هم طریق هدایت را در پیش گیرند.

البته با توجه به جمله «من یشاقق الرسول ...» و تعبیر به «سبیل المؤمنین» روشن مى شود که منظور از هماهنگى با جامعه اسلامى هماهنگى با جامعه اى است که در طریق پیروى از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گام بر دارد، و ایمان و اطاعت خدا، اساس و پایه آن مى باشد، و گرنه همرنگ شدن با هر جامعه اى منظور نیست.

بى شک پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) همواره در جماعت بود، در پنج وقت با مسلمین نماز مى گذارد، روز جمعه نماز با شکوهترى داشت و در حج در اجتماع عظیم ترى همه مسلمانان را به اجتماع در گرد این برنامه ها فرا مى خواند و به یقین گوشه گیران عزلت طلب، مخالفان این برنامه، و جداى از جماعت مؤمنانند، و مشمول آیه فوق خواهند بود.

جمعى از علماى اهل سنت به این آیه براى حجیّت اجماع استدلال کرده اند، ما نیز مى گوییم مانعى ندارد که این آیه دلیل بر حجیت اجماع مسلمین باشد ولى اجماعى که امام معصوم(علیه السلام) نیز در آن حضور داشته باشد و به تعبیر مصطلح اصولى اجماع دخولى یا اجماع کشفى باشد حجّت است.

* * *

 

در سومین آیه، یکى ار نعمت هاى بزرگ خداوند بر پیامبرش را این مى شمرد که مؤمنان را گرد او جمع کرد، و در میان دلهاى آنها الفت برقرار ساخت، کارى که از طرق عادى در آن شرایط غیر ممکن بود مى فرماید «او همان کسى است که تو را با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد، و میان دل هاى آنها الفت برقرار ساخت، اگر تمام آنچه را روى زمین است صرف مى کردى که میان دل هاى آنها الفت دهى، نمى توانستى، ولى خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است.» (هُوَ الَّذى اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤمِنِینَ - وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِم لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِى الاَْرْضِ جَمیِعاً ما اَلَّفْتَ بَیْنَ قُلوُبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ ألَّفَ بَیْنَهُمْ اِنَّهُ عَزیِزٌ حَکیِمٌ).

اگر اسلام براى انزوا و گوشه گیرى و عزلت ارزشى قائل بود، هرگز تألیف بین قلوب مؤمنین و پیوند آنها را به یکدیگر به عنوان معجزه بزرگ براى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بیان نمى کرد.

این تعبیر نشان مى دهد که نه تنها زندگى در دل اجتماع مطلوب است، بلکه باید چنان پیوندى در دل ها ایجاد شود که آنها را یک پارچه کند.

بدیهى است که هرگز نمى توان گفت این مربوط به زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عصر آن حضرت بوده، چرا که در هر زمان مدافعان حق باید گرد محورى جمع شوند، و با تألیف قلوب، جمعیتى قوى و نیرومند بسازند، و از حق و امام زمان و پیشواى خود دفاع کنند.

قابل توجه اینکه خداوند در اینجا تألیف قلوب را به خودش نسبت مى دهد و مى گوید: خدا در دل هاى شما الفت ایجاد کرد، همان طور که در آیه 103 آل عمران نیز به خود نسبت داده، با این که مى دانیم پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دست به چنین کارى زده، این براى آن است که نشان دهد که این یک معجزه الهى بود که خدا در اختیار پیامبرش قرار داد، و گر نه آن قدر کینه ها و عداوتهاى نو و کهنه در میان مردم متعصّب و لجوج و نادان و بى سواد عصر جاهلى بود، که هیچ قدرتى نمى توانست آنها را بر طرف سازد. حتى اگر تمام ثروت هاى زمین را در این راه هزینه مى کردند، ولى تعلیمات اسلام و اخلاق پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امدادهاى الهى کار خود را کرد، و غیرممکن را ممکن ساخت، و معجزه اى عظیم که از مهم ترین معجزات پیامبر(صلى الله علیه وآله) است به وقوع پیوست، و الفت که در لغت به معنى اجتماع توأم با انسجام و اُنس و التیام است، و در میان آن دل هاى پراکنده و مملو از بغض و کینه ایجاد شده و کینه هاى دیرینه را از دل ها شست.

* * *

 

در چهارمین آیه، سخن از وحدت صفوف مسلمین است، چیزى که هرگز در انزوا و عزلت یافت نمى شود، مى فرماید: «خداوند کسانى را دوست مى دارد، که در راه او پیکار مى کنند، همچون سدّى فولادین و بنایى آهنین» (اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِهِ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ).

بنیان به معنى هرگونه بنا است، هم سد را شامل مى شود، و هم بناهاى دیگر، و مرصوص از ماده رصاص به معنى سرب گرفته شده، و از آنجا که در زمان هاى گذشته، گاهى براى محکم شدن بنا و یک پارچگى دیوارها، سرب را آب مى کردند، و در لابلاى قطعات سنگ و مانند آن مى ریختند که تمام فاصله ها را پر کند، و مصالح بنا را به هم پیوند دهد، لذا به هر بناى محکمى مرصوص مى گفتند که اشاره به استحکام و یکپارچگى آن بود.

درست است که آیه درباره پیکار نظامى و جهاد فى سبیل اللّه است، ولى روشن است که همین معنى در سایر مجاهدت هاى اجتماعى در زمینه سیاست و فرهنگ و اقتصاد، جارى است، و در آنجا نیز یکپارچگى و اتحاد و انسجام دل ها لازم است. چیزى که در میان گوشه گیران انزوا طلب اصلاً وجود ندارد، چرا که آنها همانند قطعات سنگ یا آجرهایى هستند که بدون هیچ انسجام و به هم پیوستگى هر کدام در گوشه اى افتاده اند، نه دفاعى در برابر دشمن از آنها سر مى زند، و نه پیکارى براى حل مشکلات اقتصادى و سیاسى و فرهنگى جامعه.

* * *

 

در پنجمین و آخرین آیه مورد بحث، اشاره به مسأله رهبانیت و برنامه ترک دنیا و دیرنشینى گروهى از مسیحیان کرده و از آن به عنوان یک بدعت نکوهش مى کند، کارى که هرگز به آنها دستور داده نشده بود، مى فرماید: «آنها رهبانیتى را بدعت گذارده بودند که ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعایت نکردند، لذا به آنهایى که از این گروه ایمان آوردند پاداش دادیم، و بسیارى از آنان فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار» (وَ رُهْبانِیَّةً اِبْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ اِلاّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ فَما رَعَوها حَقَّ رَعایَتِها فَآتَیْنا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ اَجْرَهُمْ وَ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

مى دانیم امروز گروهى از مسیحیان تارک دنیا اعم از زن و مرد داریم که به دیرها پناه مى برند، و همه به صورت مجرد زندگى مى کنند و به اصطلاح به تمام مذاهب دنیا پشت پا مى زنند و به اصطلاح مشغول عبادت مى شوند و دیرها مراکزى هستند که براى این گونه افراد بناشده است.

این موضوع مربوط به امروز نیست، بلکه از بدعت هایى است که از قرن سوم میلادى هنگام ظهور امپراطورى رومى «دیسیوس» و مبارزه شدید او با پیروان مسیح(علیه السلام) پیدا شد، آنها بر اثر شکست از این امپراطور خونخوار به کوه ها و بیابان ها پناه بردند، و بذر رهبانیت در میان آنها پاشیده شد.(1)

بنابراین، این گونه رهبانیت که با روح تعلیمات انبیاء هرگز سازگار نیست در قرون اولیه مسیحیت نیز نبود بلکه بدعتى بود که بعداً به وسیله افراد نادان منحرف گذارده شد و تا به امروز نیز ادامه دارد که گروهى هم زندگى اجتماعى را ترک مى کنند و هم ازدواج و هم سایر فعالیّت ها را، و توسط به اصطلاح بانیان خیر خواه، هزینه آنها پرداخته مى شود.

حال در این دیرها چه مى گذرد، و بر اثر انحراف از اصول فطرى انسانى چه مفاسد عجیبى روى مى نهد، داستان بسیار مفصّل و غم انگیزى دارد تا آنجا که یکى نویسندگان مسیحى به بعضى از دیرها اشاره کرده و آن را کانونى از فحشاء مى شمرد. و اصولاً این زندگى غیر طبیعى بر روح و فکر آنها اثرات منفى گذارده و سبب اختلالات روانى گوناگونى مى شود.

اسلام آمد و خط بطلانى بر این گونه کارها کشید، و مردم را دعوت به زندگى اجتماعى توأم با پارسایى نمود.

توجه به این نکته لازم است که رهبانیت در اصل از ماده «رَهْبَه» (بر وزن ضربه) به معنى ترس و خوف است و منظور در اینجا خوف از خدا است، و به گفته راغب در کتاب مفردات، ترسى است که آمیخته با پرهیز و اضطراب باشد، سپس این واژه به کار گروهى از مسیحیان یا غیر آنها که انزواطلبى را پیش گرفته و به گمان خود به عبادت پروردگار مى پرداختند اطلاق شده است، از جمله بدعت هاى زشت مسیحیان در مورد رهبانیت، تحریم ازدواج براى مردان و زنان تارک دنیا بود و پشت پا زدن به همه وظائف اجتماعى و انتخاب صومعه ها و دیرهاى دور افتاده را براى برنامه هاى عبادى بدعت آمیز.

از آیه بالا استفاده مى شود رهبانیت به دو گونه است: مطلوب و نامطلوب.

به یقین رهبانیّت نامطلوب همان چیزى است که در بالا اشاره شد، و رهبانیت مطلوب همان ساده زیستى و حذف تجمّلات از زندگى، و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است که توأم با زندگى اجتماعى و جهاد و پیکار در مسیر حرکت جامعه به پیش، در تمام زمینه هاى معنوى و مادى معقول است.

به تعبیر دیگر آیه فوق مى گوید: نوعى رهبانیت در آیین مسیح(علیه السلام) از سوى خدا نازل شده بود که زهد حضرت مسیح(علیه السلام) نمونه اى از آن بود، ولى مسیحیان (در قرون بعد) نوع دیگر از رهبانیت را بدعت گذارى کردند که هرگز در آیین مسیح(علیه السلام) نبود، و آن انزواى اجتماعى و بیگانگى از زندگى دنیا و ترک ازدواج و گوشه گیرى بود.

ممکن است گفته شود حضرت مسیح(علیه السلام) هم در عمر خود ازدواج نکرد، ولى نباید فراموش نمود که حضرت مسیح(علیه السلام) عمرى کوتاه داشت، و حدود سى سال در میان مردم روى زمین زندگى نمود، و در این مدّت مشغول به تبلیغ آیین حق، و پیوسته از نقطه اى به نقطه دیگر مى رفت و مجالى براى ازدواج نیافت.

به هر حال اسلام رهبانیّت بدعت گذارى شده مسیحیان را به شدت محکوم کرد و حدیث معروف «لا رُهْبانِیَّةَ فِى الاْسْلامِ; در اسلام رهبانیت وجود ندارد» در منابع مختلف آمده است.

سخن درباره رهبانیت و تاریخچه و ابعاد و نتایج آن بسیار است، براى آگاهى بیشتر مى توانید به تفسیر نمونه ذیل آیه فوق مراجعه فرمایید(1) و در بحث هاى آینده نیز اشارات دیگرى به این مطلب خواهیم داشت.


1. دائرة المعارف قرن بیستم; ماده رهب.

ترجمه:اجتماع گرایى و انزواطلبى در روایات اسلامى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma