شکر خالق و شکر مخلوق

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد ۳
انگیزه هاى شکرگزارىاشاره

بى شک شکرگزارى و سپاس، نه تنها در برابر خالق که در برابر مخلوق نیز مطلوب است. کسى که به دیگرى خدمت مى کند و نعمتى در اختیار او مى گذارد و از مواهب خویش به او مى بخشد هر چند انتظار قدردانى و تشکّر نداشته باشد، وظیفه انسانى که مشمول نعمت او شده است این است که در مقام شکرگزارى و سپاس برآید، و با قلب و زبان و عمل از وى قدردانى کند، در روایت معروفى از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) مى خوانیم: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِالْمُنْعِمَ مِنَ الَْمخْلُوقینَ لَمْ یَشْکُرِ اللّهَ عَزّوجل; کسى که بخشنده نعمت را از میان مخلوقین شکرگزارى نکند، شکر خداوند متعال را بجا نیاورده است».(1)

جمله «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» هر چند به این عبارت در متون روایات معصومین(علیه السلام) وارد نشده ولى محتوا و مضمون آن در روایت بالا و دیگر روایات دیده مى شود،و تاب دو تفسیر دارد، نخست این که ترک شکرگزارى مخلوق، یا ناسپاسى در برابر بخشندگان نعمت، دلیل بر روح ناسپاسى در وجود شخص است که به خاطر آن، ارزشى براى نعمت هاى مردم قایل نیست، بلکه گاه خود را طلبکار هم مى داند، چنین کسى به یقین در برابر خالق متعال نیز شکرگزارى نخواهد کرد، به خصوص این که نعمت هایى که مردم به یکدیگر مى دهند چون محدود است و گهگاه واقع مى شود، به چشم مى آید، برخلاف نعمت هاى الهى که تمام وجود ما را در تمام عمر احاطه کرده و به همین دلیل گاه از شدّت ظهور مخفى و پنهان مى شود.

دیگر این که تشکّر از مخلوق در واقع تشکّر از خدا است، چرا که مخلوق واسطه اى براى انتقال نعمت خدا به بندگان بیش نیست، بنابراین کسى که شکر مخلوق را بجا نیاورد در واقع شکر خدا را بجا نیاورده است.

به هر حال در روایات اسلامى بر این معنى تأکید شده که هم در برابر نعمتى که کسى به شما مى بخشد سپاس گزار باشید و هم به کسى که سپاس گزارى مى کند نعمت بیشترى بدهید. چنانکه در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: در تورات این جمله نوشته شده: «اُشْکُرْ مَنْ اَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ اَنْعِمْ عَلى مَنْ شَکَرَک; از کسى که به تو نعمتى مى بخشد تشکّر کن و به کسى که از تو تشکّر مى کند، نعمت بیشترى ببخش».(2)

خداوند در قرآن مجید نیز صریحاً دستور شکرگزارى نسبت به بندگان را صادر کرده و آن را در کنار شکرگزارى از خودش قرار داده است، مى فرماید: «وَوَصَّیْنا الاِْنْسانُ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن وَ فِصالُهُ فى عامَیْنِ اَنِ اشْکُرْ لى وَلِوالِدَیْکَ اِلَىَ الْمَصیر; ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش هر روز با زحمتى روى زحمت حمل کرد (و دوران باردارى را با رنج هاى فراوان پشت سر گذاشت) و دوران شیر خوارگى او در دو سال (با زحمت فراوان) صورت مى گیرد، به انسان گفتیم که براى من و براى پدر و مادرت شکرگزارى کن که بازگشت همه شما به سوى من است».(3)

به یقین پدر و مادر تنها کسانى نیستند که بر گردن انسان حق دارند (هر چند حق آنها بسیار بزرگ است) هر کس حقّى معنوى یا مادى داشته باشد باید در برابر او تشکّر کرد.

در حالات پیشوایان بزرگ اسلام نیز دیده شده است که گاه کمترین خدمت را با بزرگترین نعمت پاسخ مى گفتند، «داستان هدیه کردن یکى از کنیزان امام حسین(علیه السلام)شاخه گلى به آن حضرت و در برابر، آزاد ساختن او به وسیله امام(علیه السلام) معروف است، و هنگامى که از حضرتش توضیح خواستند که این خدمت بزرگ چگونه در مقابل آن کار کوچک قرار مى گیرد فرمود: «کذا اَدَّبَنا اللّهُ; این گونه خداوند ما را ادب کرده است».(4)

و نیز در داستان معروف دیگرى مى خوانیم که در یکى از سفرها امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و عبداللّه بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بیابان تشنه شدند، از دور خیمه چادر نشینى جلب توجه آنها را نمود، به سراغ آن آمدند، پیر زن تک و تنهایى در آن دیدند که آنها را سیراب کرد، و گوسفندى را که داشت براى تغذیه آنها آماده ساخت و آنها به پیرزن فرمودند اگر به مدینه آمدى به سراغ ما بیا شاید بتوانیم این همه محبّت را تا اندازه اى جبران کنیم، سپس خشکسالى شدیدى در بیابان هاى اطراف مدینه شد به گونه اى که چادرنشینان به شهرها هجوم آوردند و از مردم درخواست کمک مى کردند، روزى چشم امام حسن(علیه السلام) به همان پیرزن افتاد که در کوچه هاى مدینه تقاضاى کمک مى کند. حضرت او را صدا زد و از او پرسید به خاطر دارى که من و برادر و پسر عمویم در بیابان نزد تو آمدیم و تو بهترین کمک را به ما کردى، پیرزن نیکوکار چیزى به خاطر نداشت، ولى امام فرمود: اگر تو به خاطر ندارى، من به خاطر دارم. سپس پول زیاد و گوسفندان فراوانى به او بخشید و او را نزد برادرش امام حسین(علیه السلام) فرستاد، آن حضرت نیز عطایاى بیشترى به پیرزن دادند و سپس او را به سراغ عبداللّه بن جعفر فرستادند، او نیز نعمت زیادى به آن پیرزن بخشید و در پایان حدیث آمده است: «صارَتْ مِنْ اَغْنَى النّاسِ; او یکى از ثروتمندترین مردم شد».(5)

داستان «شیماء» دختر حلیمه سعدیه خواهر رضاعى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و محبّت و خدمتى که آن حضرت به خاطر خدمات مادرش در دوران شیردادن او به شیماء کرد نیز در بسیارى از تواریخ آمده و خلاصه اش این است که بعد از جنگ «حنین» گروه زیادى از طائفه بنى سعد و قبیله «حلیمه سعدیه» به اسارت درآمدند، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) شیماء را در میان اسیران دید به یاد محبت هاى او و مادرش در دوران شیرخوارگى خود افتاد برخاست و عباى خود را بر زمین گستراند و شیماء را روى آن نشاند و با مهربانى از او احوال پرسى کرد و فرمود: تو همان هستى که در روزگار شیرخوارگى به من محبت کردى (مادرت نیز محبت کرد) این در حالى بود که حدود شصت سال از آن تاریخ مى گذشت، شیما از پیامبر(صلى الله علیه وآله) تقاضا کرد اسیران طایفه اش را آزاد سازد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: من سهم خودم را مى بخشم، هنگامى که مسلمانان از این ماجرا آگاه شدند، آنها نیز به پیروى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) سهم خود را بخشیدند و در نتیجه همه اسیران آن طایفه آزاد شدند (و به این ترتیب به خاطر خدمت دوران شیرخوارگى، گروه زیادى آزادى خود را باز یافتند.(6)

و نظر این شکرگزارى و قدردانى عملى در حالات پیشوایان معصوم(علیه السلام) فراوان است.

نمونه دیگر از این گونه شکر و سپاسگزارى در برابر خدمات بندگان خدا چیزى است که در تاریخ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است و آن این که در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)زنى بود به نام «ثویبه» که پیش از آن که «حلیمه سعدیه» افتخار دایه بودن نسبت به پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را پیدا کند چند روزى از شیر فرزندش به نام مسروح، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)را شیر داد. هنگامى که پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله) هجرت فرمود و اموالى در اختیار آن حضرت قرار گرفت، هیچ گاه ثویبه را فراموش نمى کرد، و همواره تا پایان زندگى آن زن، لباس هدایایى براى او مى فرستاد. آن زن بعد از جنگ «خیبر» چشم از جهان پوشید.

شگفت آور این که در بعضى از تواریخ آمده است که «ثویبه» کنیز «ابولهب» بود و هنگامى که به ابولهب بشارت تولد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را داد او را آزاد کرد (پیدا است ابولهب در آن زمان به خاطر خویشاوندى با پیامبر(صلى الله علیه وآله) از تولد پیامبر(صلى الله علیه وآله) خوشحال شد که از برادرش عبداللّه فرزندى به وجود آمد).

هنگامى که ابولهب بعد از آن همه دشمنى با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت، برادرش عباس او را در خواب دید سؤال کرد: حالت چگونه است؟ گفت: در آتشم، ولى شبهاى دوشنبه مجازات من تخفیف مى یابد و از میان انگشتانم آب مى نوشم، و این به خاطر آن است که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دوشنبه متولد شد، و من هنگامى که بشارت تولد او را از ثویبه کنیز خودم شنیدم، و آگاه شدم که چند روزى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را شیر داد او را آزاد کردم.(7)

 


1. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 24.

2. اصول کافى، جلد 2، صفحه 94.

3. لقمان، آیه 14.

4. بحارالانوار، جلد 44، صفحه 195. مانند این جریان در مورد امام حسن(علیه السلام) نیز نقل شده است. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 343.

5. نورالابصار محمد شبلنجى مصرى (با اقتباس و تلخیص); بحارالانوار، جلد 43، صفحه 348.

6. اعلام الورى، صفحه 126 و 127، سفیة البحار، ماده «حلم».

7. سفینة البحار، جلد 1، ص 522 (واژه ثویبه).

انگیزه هاى شکرگزارىاشاره
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma