تفسیر و جمع بندى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد ۳
ترجمه:کفران نعمت در روایات اسلامى

نخستین آیه گفتارى است از حضرت موسى(علیه السلام) به بنى اسرائیل که یکى از پیامهاى مهم الهى را به آنها یادآور مى شود و مى گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام کرد اگر شکرگزارى کنید نعمت خود را بر شما خواهم افزود و 

اگر ناسپاسى کنید مجازاتم شدید (و دردناک) است» (وَ اِذْ تَأَذَّنَ رَبَّکُمُ لَئِن شَکَرتُم لاَزْیَدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابى لَشدید) این سخن را موسى(علیه السلام) هنگامى به بنى اسرائیل مى گوید که از چنگال فرعون و فرعونیان رهائى یافته و استقلال و عظمت و آزادى و نعمت را دریافته اند و گروه کثیرى از آنها بناى ناسپاسى را گزارده اند!

جمله «لاََزِیْدَنَّکُمْ» که با انواع تاکیدات همراه است یک وعده قطعى الهى در برابر سپاس گزاران است که نعمت آنها را افزون مى کند و جالب اینکه درباره کفران کنندگان نمى فرماید شما را عذاب مى کنم بلکه مى فرماید: «عذاب من شدید است» این تفاوت تعبیر دلیل بر نهایت لطف پروردگار است و در عین حال هشدار شدیدى است به افرادى که در برابر نعمت، ناسپاسى مى کنند همانگونه که بنى اسرائیل بر اثر ناسپاسى در برابر نعمت هائى که در بالا اشاره شد، چهل سال در بیابان «تیه» سرگردان شدند.

* * *

 

در دومین آیه سخن از حضرت سلیمان است که وقتى به یاران و اطرافیان خود پیشنهاد کرد تخت ملکه «سبا» را از شام به یمن بیاورند و یکى از نزدیکان او که از علم کتاب آگاهى داشت گفت: من آن را در یک چشم بر هم زدن نزد تو مى آورم و این کار را انجام داد، سلیمان بسیار شادمان شد که در میان یارانش اینگونه شخصیتهائى با چنین قدرت روحانى و معنوى که مى تواند چنین تصرفات شگرفى را در محیط خود بنماید پیدا مى شوند، در مقام شکرگزارى برآمد و سپس گفت: هر کس در برابر نعمتهاى الهى شکرگزارى کند به سود خویش شکرگزارى کرده و هر کس کفران کند (به زیان خود کرده) چرا که پروردگار من بى نیاز و کریم است» (وَ مَنْ یَشْکُرُ فَاِنَما یَشْکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ رَبّىِ غَنِىٌ کَریمٌ).

قابل توجه این که جزاى شکرگزاران به روشنى ذکر شده ولى در مورد کیفر ناسپاسها به صورت غیر مستقیم بیان گردیده است مى گوید: «کسى که کفران کند پروردگار من بى نیاز و کریم است،» این تعبیر مخصوصاً با تکیه بر کریم بودن خداوند نهایت لطف و کرم او رانشان مى دهد.

در ضمن این نکته نیز از جمله بالا استفاده مى شود که اگر خداوند، بندگان را از ناسپاسى بر حذر مى دارد و به سپاس گزارى دعوت مى نماید بخاطر این نیست که براى او تفاوتى مى کند، حتى در فرض ناسپاسى نیز در بسیارى از اوقات به لطف و کرم خویش ادامه مى دهد شاید بیدار شوند و خود را از نعمت و انعام پروردگار، بر اثر ناسپاسى محروم نکنند.

اصولا تمام تکالیف الهى نتیجه اش به بندگان باز مى گردد و کلاسهاى تربیت آنها است وگرنه خدائى که غنى بالذات است و کمترین نیاز به ذات پاکش راه ندارد نه از طاعات بندگان سودى مى برد و نه از عصیان و ناسپاسى آنها بر دامن کبریائیش گردى مى نشیند!

* * *

 

در سومین آیه نیز مضمون همان آیه قبل در داستان «لقمان حکیم» آمده است مى فرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم) شکر خدا را به جا آور، هر کس شکرگزارى کند به سود خویش شکرگزارى کرده و آن کس که کفر ورزد (و زیانى به خدا نمى رساند) چرا که خداوند بى نیاز و ستوده است». (وَ لَقَد اتَیْنا لُقْمانَ الحِکْمَةَ اَنِ اشْکُرْ للّهِ وَ مَنْ یَشکُرَ فَاِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ حَمیْدٌ).

حکمتى را که خداوند به لقمان آموخت شامل شناخت اسرار جهان هستى و آگاهى از طرق هدایت و بهترین روش زندگى فردى و اجتماعى بود که گوشه اى از آن در همان سوره لقمان در لابلاى اندرزهاى لقمان به فرزندش آمده است و این یک موهبت و نعمت معنوى است که خداوند با اهمیت زیاد از آن یاد فرموده همان گونه که در آیه قبل نیز بر یک نعمت معنوى تکیه شده بود تا مردم در مواهب مادى غرق نشوند و نعمت را منحصر در نعمت مادى ندانند.

در اینجا دو نکته شایان توجه است: نخست این که شکرگزارى به صورت فعل مضارع ذکر شده و کفران و ناسپاسى به صورت فعل ماضى اشاره به اینکه در مسیر تکامل و پیشرفت روحانى و قرب الى الله تداوم شکر لازم است در حالى که یک لحظه و یک بار ناسپاسى، عواقب سوء و دردناکى به دنبال دارد. دیگر این که در ذیل این آیه روى دو صفت «غنى و حمید» (بى نیاز و ستوده) تکیه شده در حالى که در آیه مربوط به سلیمان روى دو صفت «غنى و کریم» تکیه شده بود و این تفاوت شاید اشاره به آن است که خداوند در هر حال غنى و بى نیاز از شکر بندگان است و فرشتگانش پیوسته او را حمد و ثنا مى گویند هر چند به حمد و ثناى او نیاز ندارد، این بندگانند که از طریق شکرگزارى راهى به کرم فزونتر او پیدا مى کنند.

* * *

 

در چهارمین آیه سخن از انسانهاى کم ظرفیت و فاقد ایمان و تقوا به میان آمده که ناسپاسى جزء خمیره وجود آنها شده است، مى فرماید: «اگر به انسان نعمتى بچشانیم سپس از او بگیریم بسیار مأیوس و ناسپاس خواهد بود ـ و اگر نعمتهائى بعد از شدت و ناراحتى به او برسانیم (از روى غرور) مى گوید: مشکلات از من برطرف شد و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى شود،» (وَ لَئِنْ اَذَقْنَا الاِْنسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعناهُ مِنْهُ اِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ ـ وَ لَئِنْ اَذَقْناهُ نَعْمآءَ بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَیِّئاتُ عَنّى اِنَّه لَفَرِحٌ فَخُورٌ ).

همانگونه که مى دانیم اوصاف نکوهیده اى که براى انسان بطور مطلق در قرآن مجید آمده است اشاره به انسانهاى تربیت نایافته و بى ایمان و یا ضعیف الایمان است به همین دلیل در آیه اى که بعد از آیات مورد بحث آمده مى خوانیم: «اِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصالحاتِ اُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَریمٌ; مگر کسانى که (در سایه ایمان قوى) صبر و استقامت به خرج دادند و عمل صالح بجا آوردند که براى آنها آمرزش و اجر بزرگى است».

این استثناء به خوبى نشان مى دهد که انسانهاى ناامید و ناسپاس و غافل و مغرور کسانى هستند که به مرحله بالاى ایمان و صبر و عمل صالح راه نیافته اند.

و در مجموع از این چند آیه مى توان نتیجه گرفت که کفران نعمتها و ناسپاسى در برابر مشکلات انسان را به صفات سوء دیگرى مى کشاند و از مغفرت و اجر کبیر محروم مى سازد.

تعبیر به «لئن اَذَقْنا» (اگر بچشانیم) در هر دو مورد تعبیر لطیفى است که مى گوید: انسانهاى بى ایمان یا ضعیف الایمان چنان هستند که اگر مختصر نعمتى از نعم الهى از آنها سلب شود زبان آنها به ناشکرى و اظهار یأس و ناامیدى گشوده مى شود و اگر مختصر نعمتى به آنها برسد مغرور مى شوند و در غفلت فرو مى روند و طغیان مى کنند این در حالى است که تمام دنیا چیز کوچکى و آنچه به یک انسان مى رسد بخش کوچکترى است و اگر آن بخش فى حد ذاته کوچک و ناچیز باشد بى اندازه کم ارزش خواهد بود ولى با این حال، افراد بى ایمان را تکان مى دهد و این به خاطر کمبود ظرفیت آنها است در حالى که ایمان و آشنائى با ذات پاک خدا که بى نهایت قدرت، علم و توانائى دارد چنان ظرفیتى به انسان مى بخشد که حوادث بزرگ اعم از نیک و بد او را دگرگون نمى سازد.

* * *

 

در پنجمین آیه اشاره به حال کسانى مى کند که به هنگام روى آوردن مصیبتها دست به دامن لطف پروردگار مى زنند و با تمام وجود خویش خدا را مى خوانند اما همین که طوفان بلا فرو نشست همه چیز را فراموش کرده و به ناسپاسى روى مى آورند مى فرماید: «هنگامى که در دریا ناراحتى به شما برسد (و گرفتار طوفان و گرداب و امواج خطرناک شوید) همه کس را جز خدا فراموش مى کنید اما هنگامى که شما را به خشکى مى رساندو نجات مى دهد روى برمى گردانید و انسان (بى ایمان) کفران کننده است». (وَ اِذَا مَسَّکَمُ الضُّرُ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلاّ اِیّاهُ فَلَمّا نَجّاکُمْ اِلَى البَّرِّ اَعْرَضْتُم وَ کانَ الاِْنْسانُ کُفُوراً).

بارها در زندگى خود نیز شبیه این موضوع را دیده ایم که افراد ضعیف الایمان هنگامى که گرفتار امواج بلا مى شوند و طوفان، بیمارى، فَقْرْ، گرفتارى و مصائب دیگر به آنها مى رسد با نهایت اخلاص رو به درگاه خدا مى آورند، اما همین که امواج فرو نشست، اوضاع آرام شد به کلى تغییر چهره داده و راه ناسپاسى را پیش مى گیرند در حالى که در چنین شرایطى باید توجه بیشترى به درگاه بخشنده این نعمتها و بر حلاّل مشکلات داشته باشد.

در ادامه این آیه قرآن مجید تعبیر بسیار جالبى دارد مى فرماید: «آیا خداوند نمى تواند در خشکى شما را گرفتار مصائب بزرگى سازد (و با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو برد یا طوفانى از سنگ ریزه بر سر شما فرو ریزد (و در میان آن مدفون کند) بگونه اى که هیچ یار و یاورى براى نجات خود نداشته باشید، یا اینکه بار دیگر شما را (به حکم الزامهاى زندگى) به دریا باز گرداند و طوفان کوبنده اى بر شما بفرستد و شما را به خاطر کفرتان غرق کند بگونه اى که کسى پیدا نشود که مطالبه خون شما کند» (اَفَاَمِنْتُم اَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ اَو یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکیْلاً ـ اَمْ اَمِنْتُم اَنْ یَعِیدَکُم فِیْهِ تَارةً اُخْرى فَیُرسِلُ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُم بِما کَفَرْتُم ثُمَّ لاتَجدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعاً).

اشاره به اینکه چگونه شما ناسپاسى مى کنید و مغرور مى شوید با اینکه هر جا باشید در چنگال قدرت پروردگارید، طوفانى که در دریا به فرمان او امواج را مى انگیزد، در صحرا و خشکى توده هاى ریگ را از جا بلند مى کند و در نقطه دیگر فرو مى ریزد و آن کس که مى تواند شما را در دریا غرق کند، در خشکى نیز مى تواند در اعماق زمین فرو برد (توجه داشته باشید که «خسف» و «غرق» که در آیات فوق آمده مفهومى شبیه هم دارد; یکى فرو رفتن در زمین و دیگرى فرو رفتن در امواج آب است).

* * *

 

در ششمین بخش از آیات، روى سخن به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است و نتیجه کفران نعمتهاى الهى را براى آن حضرت شرح مى دهد مى فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که نعمتهاى خدا را تبدیل به کفران کردند و قوم خود را به دارالبوار (سرزمین هلاکت) فرستادند» (اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذِیْنَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه کُفْراً وَ اَحَلّوُا قَوْمَهُمْ دارَالْبَوارِ).

سپس مى افزاید «دارالبوار همان جهنم است که در شعله هاى سوزانش فرو مى روند و بدترین قرارگاهها است» (جَهَنَّمَ یَصْلوُنَها وَ بِئْسَ القَرارِ).

تعبیرات این آیه نشان مى دهد که کفران نعمت هاى الهى ممکن است قوم و ملّتى را به جهنم بفرستد و در بدترین جایگاه، جاى دهد و حتى ممکن است دنیا را نیز براى آنها مبدّل به جهنم سوزان کند.

در اینکه منظور از نعمت خدا در این آیه چیست؟ بعضى آن را به وجود پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) تفسیر کرده اند که مشرکان عرب آن را کفران کردند و به دارالبوار سقوط کردند، و بعضى به ائمه اهل بیت که گروهى از جمله بنى امیه آن را کفران نمودند، ولى ظاهراً آیه مفهوم گسترده اى دارد که همه نعمتهاى الهى را شامل مى شود و آنچه در بالا آمد از مصادیق روشن آن است هر چند آیه اى که بعد از این دو آیه آمده نشان مى دهد که آیه ناظر به کسانى است که در راه اسلام و توحید را رها ساخته و به شرک و بت پرستى روى آوردند ولى آنهم مى تواند ناظر به یکى از مصادیق بارز آن باشد.

بعضى از مفسران مانند فخر رازى و مرحوم طبرسى در مجمع البیان شأن نزولى براى آیات فوق ذکر کرده و آن را ناظر به اهل مکه دانسته اند که خداوند انواع نعمتها را به آنها داد که مهم تر از همه بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از میان آنان بود، اما آنها قدر نعمت را نداسته راه کفران را پیش گرفتند و به سرنوشت دردناکى گرفتار شدند و در واقع کفران آنها نسبت به نعمت بعثت پیامبر همان کفر آنها بود!

ولى مى دانیم شأن نزولها مفهوم آیات را تخصیص به مورد خاص نمى زند.

* * *

 

در هفتمین آیه باز سخن از گروهى است که مشمول انواع نعمت هاى الهى شده بودند; نعمت امنیت و آرامش و روزى فراوان و نعمت هاى معنوى که بوسیله پیامبرشان به آنها رسیده بود ولى آنها کفران نعمت کردند و همه آن نعمت ها از آنها گرفته شد و به مجازات الهى گرفتار گشتند، مى فرماید: «خداوند (براى آنها که کفران نعمت مى کنند) مثلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام بوده و همواره روزیش بطور فراوان از هر مکانى برایش فرا مى رسیده اما آنها نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به سبب اعمالشان لباس گرسنگى و ترس و ناامنى را بر اندامشان پوشانید ـ پیامبرى از خود آنها براى هدایت آنها آمد اما او را تکذیب کردند و عذاب الهى آنها را فرو گرفت در حالى که ظالم بودند».

(وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیِها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکان فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوْعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ ـ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).

در این که آیا این آیه اشاره به سرزمین خاصى است یا بیان یک مثال کلى مى باشد در میان مفسران گفتگو است. جمعى معتقدند که آیه ناظر به سرزمین مکه است و تعبیر «یَأْتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُلِّ مَکان; روزى آنها بطور فراوان از هر مکان فرا مى رسید» این احتمال را تقویت مى کند چرا که کاملا منطبق بر شرائط مکه است زیرا سرزمین خشک و سوزان و بى آب و علفى است که به برکت خانه خدا همیشه انواع نعمت ها از همه جاى دنیا به سوى آن سرازیر است.

تعبیر به «کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً; آن محل امن و امان و مطمئن بود» نیز قرینه دیگرى بر این تفسیر است چرا که محیط حجاز غالباً در آتش ناامنى مى سوخت ولى شهر مکه به برکت خانه خدا امن و امان بود.

هنگامى این نعمتهاى مادى به اوج خود رسید که نعمت معنوى بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله)بر آن افزوده شد ولى مکّیان این نعمتهاى مادى و معنوى را کفران کردند و به قحطى و خشک سالى و ناامنى گرفتار شدند و این گونه است سرانجام کسانى که در برابر نعمتهاى الهى ناسپاسى کنند!

ولى با اینهمه مى تواند آیه مفهوم جامع و گسترده اى داشته باشد که تمام گروههاى کفران کننده نعمت هاى مادى و معنوى را شامل شود هر چند اهل مکه یکى از مصادیق بارز آن بودند که طبق بعضى از روایات به خشک سالى گرفتار شده تا آنجا که براى سدّ جوع از مردار استفاده کردند و در غزوات اسلامى شدیدترین ضربات بر آنها وارد شد.

* * *

 

در هشتمین بخش از آیات، سخن از یکى از ناسپاس ترین اقوام، یعنى «قوم سبا» است که مشمول بزرگترین عنایات الهى و برترین نعمت هاى او شدند ولى بر اثر غرور و غفلت و هوس بازى، راه کفران پیش گرفتند، و خدا آن همه نعمت را از آن ناسپاسان گرفت و آنها را بر خاک سیاه نشانید، مى فرماید: «براى قوم سبا در محل سکونتشان نشانه اى (از قدرت و نعمت الهى) بود، دو باغ عظیم گسترده از راست و چپ (با میوه ها و محصولات فراوان، به آنها دادیم، و گفتیم) از روزى پروردگارتان بخورید و شکر او را بجا آورید (چرا که) شهرى است پاک و پاکیزه، و پروردگارى است آمرزنده (و مهربان)» (لَقَدْ کانَ لِسَبأ فى مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمِیْن وَ شِمال کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ).

مفسّران نوشته اند با این که خاک یمن گسترده و حاصل خیز بود ولى على رغم این آمادگى چون رودخانه مهمى نداشت از آن خاک بهره بردارى نمى شد مردم این سرزمین به این فکر افتادند که باران هاى سیلابى کوهستان ها را مهار کنند، سدهاى زیادى در نقاط مختلف ساختند که از همه مهمتر «سد مأرِب» (بر وزن مغرب) بود، که سیلهاى عظیم دو کوه «بلق» را مهار کرد، و در پشت این سدّ خاکى آب عظیمى ذخیره شد که بااستفاده از آن توانستند دو رشته باغ عظیم و طولانى در دو طرف مسیر آب به وجود آورند، تدریجاً قریه هاى آباد در پرتو این کشاورزى عظیم مرکز تجمّع مردم شد، قریه هایى که به هم متصل بود، و سایه درختان آن به یکدیگر پیوسته، وفور نعمت آمیخته با امنیت محیطى بسیار مرفّه براى یک زندگى پاک آماده ساخته بود، محیطى که براى اطاعت پروردگار و تکامل در جنبه هاى معنوى بسیار مناسب بود.

قرآن در ادامه آیه فوق مى گوید: آنها قدر این همه نعمت را ندانستند، خدا را به فراموشى سپردند و به کفران نعمت پرداختند، به یکدیگر تفاخر مى کردند و به اختلاف طبقاتى دامن مى زدند و سرانجام به نتیجه شوم اعمال خود رسیدند، و به تعبیر قرآن «آنها (از خدا) روى گردان شدند و ما سیل ویرانگر را بر آنها فرستادیم و دو باغ (پر برکت) آنها را به دو باغ (بى ارزش) با میوه هاى تلخ و درختان شوره گز و اندکى درخت سدر مبدّل ساختیم ـ این را به خاطر کفرانشان به آنها جزا دادیم و آیا جز کفران کننده را به چنین مجازاتى کیفر مى دهیم؟» (فَاَعْرَضُوا فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَىْ اُکُل خَمْط وَ اَثْل وَ شَئىء مِنْ سِدْر قَلِیْل ـ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِى اِلاّ الْکَفُورَ).

از شگفتى هاى این داستان این است که در بعضى از تواریخ آمده: تعدادى از موش هاى صحرایى دور از چشم مردم مغرور و مست که به عیش و نوش و کفران مشغول بودند، به دیواره این سدّ خاکى حمله حملهور شدند و آن را از درون سست کردند، ناگهان باران شدیدى بارید و سیلاب عظیمى حرکت کرد، دیوارهاى سد که قادر به تحمل فشار سیلاب نبود یک مرتبه در هم شکست و سیلاب عظیمى به راه افتاد، و تمام آبادى ها، باغ ها، کشتزارها، چارپایان، قصرها و خانه هاى مجلل را ویران کرد، و آن سرزمین آباد به صحرایى خشک و بى آب و علف با کمى گیاهان بیابانى مبدّل شد، مرغان غزل خوان از آنجا کوچ کردند و جاى خود را به زاغ ها و بوم ها سپردند، و جمعیت آن آبادى هاى عظیم در اطراف پراکنده شد. جمعیتى فقیر و دربدر که دائماً بر گذشته خود تأسف مى خوردند، تأسفى بیهوده و بى اثر و به گفته شاعر:

اى روزگار عافیت، شکرت نگفتم لاجرم دستى که در آغوش بود، اکنون به دندان مى گزم

آرى چنین بود نتیجه ناسپاسى این قوم غافل و بى خبر.

جالب این که: ثروتمندان قوم سبا از این شکایت داشتند که چرا آبادى هاى ما این چنین به یکدیگر متصل شده و رفت و آمد در میان آنها براى همه آسان است، در گذشته سفر کردن از آن ما بود که امکانات فراوان داشتیم ولى هم اکنون فقرا نیز با ما همسفر مى شوند، چرا که سفر در سایه درختان پرمیوه و در طول آبادى هاى متصل به یکدیگر براى کسى مشکلى ندارد، به همین دلیل از خدا تقاضا کردند که در میان سفرهاى آنها دورى بیفکند تا بینوایان نتوانند دوش به دوش آنها سفر کنند، آرى آنها کفران نعمت خدا را به حدّ اعلى رساندند، و مجازاتشان نیز در حدّ اعلا بود. و چنان سرزمین و جمعیت آنها متلاشى شد که سرگذشت آنها به عنوان یک ضرب المثل در پراکندگى در میان مردم باقى ماند (تَفَرَّقُوا اَیادِى سَبا).

* * *

 

از مجموع آیات فوق که هم سخن از کفران نعمت به طور مطلق مى گوید، و هم سرگذشت ناسپاسان پیشین را به عالى ترین وجه شرح مى دهد، به خوبى استفاده مى شود که ناسپاسى و کفران نعمت تا چه اندازه زشت، و آثار آن تا چه حد شوم و خطرناک است.

ترجمه:کفران نعمت در روایات اسلامى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma