تفسیر و جمع بندى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد ۳
ترجمهسخن چینى (نمیمه) در روایات اسلامى

در نخستین آیه مى فرماید: واى بر هر عیب کننده مسخره جوئى (ویل لکل همزة لمزه).

در تفسیر «همزه» و «لمزه» و فرق میان این دو سخن بسیار است که در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه آورده ایم مهم آن است که یکى از تفسیرهائى که براى آیه فوق شده است این است که آیه اشاره به افراد سخن چین مى کند. از ابن عباس پرسیدند منظور از این آیه چیست؟ و آنها چه کسانى هستند که خداوند ایشان را مذمت به ویل کرده است؟ ابن عباس در پاسخ گفت: «هُمُ الْمَشاؤنَ بِالَنمِیمَةِ اَلْمُفَرِقُونَ بَیْنَ الاَْحِبَّةِ اَلناعِتُونَ لِلناسِ بِالْعَیْبِ; آنها کسانى هستند که اقدام به سخن چینى مى کنند و میان دوستان تفرقه، ایجاد مى نمایند و عیب بر مردم مى گذارند». مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» این معنى را بعنوان اولین تفسیر براى آیه ذکر کرده و «فخر رازى» آن را هفتمین و آخرین تفسیر براى آیه ذکر مى کند و با توجه به مفهوم وسیعى که همزه و لمزه دارد و هر گونه غیبت و عیب جوئى را شامل مى شود سخن چینى نیز در مفهوم آیه درج است; خداوند به اینگونه اشخاص وعده مجازات «حُطَمَه» را داده است; همان آتش برافروخته الهى که از دلها سر مى زند و تمام وجود آدمى را فرا مى گیرد.

از این آیه استفاده مى شود که آتش قیامت ـ بر عکس ـ آتش دنیا نخست به درون مى زند و اعماق قلب را مى سوزاند سپس به برون و شاید بخاطر این باشد که رذائل اخلاقى و اعمال زشت ناشى از آن از درون انسان سرچشمه مى گیرد و بازتابش در اعمال بیرون است.

* * *

 

در دومین آیه روى سخن را به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) کرده مى فرماید: از آنها که بسیار سوگند یاد مى کنند و افراد پستى هستند و بسیار عیب جو و سخن چین مى باشند اطاعت مکن. (وَلاتُطِعَ کُلَّ حَلاّف مَهِیْن هَمّاز مَشّاء بِنَمِیم).

و به دنبال این صفات زشت صفات زشت دیگرى را در آیات بعد براى آنها مى شمرد مانند ممانعت از کار خیر، تجاوزگرى، کینه توزى، خشونت، و کفر به آیات الهى و به دنبال آن مى فرماید: ما بر بینى او داغ ننگ مى نهیم (سَنَسِمُهُ) (و او را در دنیا و آخرت رسوا مى سازیم).

ذکر سخن چینى و نمامى در ردیف رذائل مهم دیگر و همچنین کفر بر آیات الهى دلیل بر زشتى فوق العاده این عمل است!

تعبیر به «مشّاء بنمیم» به صورت صیغه مبالغه، اشاره به کسانى است که پیوسته در مبان مردم سعایت و سخن چینى مى کنند و آنها را نسبت به یکدیگر بدبین مى کنند و تخم عدوات و دشمنى در دلها مى کارند و این یکى از مهمترین گناهان کبیره است.

«حلاّف» به کسى گفته مى شود که بسیار سوگند یاد مى کند و معمولا کسانى هستند که نه مردم به آنها اعتماد دارند و نه خودشان نسبت به خودشان و توصیف آنها به مهین (پَسْتْ) نیز گواه دیگرى بر این معنى است و به خاطر همین فرومایگى و پستى است که بر دیگران عیب مى گذارند و پیوسته سخن چینى و افساد مى کنند گوئى از محبت و الفت مردم نسبت به یکدیگر رنج مى برند و مى خواهند همانگونه که خودشان از چشم مردم افتاده اند مردم نیز نسبت به یکدیگر چنین شوند.

در سوّمین آیه مطابق شأن نزول معروفى که دارد «ولید بن عقبه» با گروهى براى جمع آورى زکات از طایفه «بنى مصطلق» از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعزام شدند. هنگامى که اهل قبیله با خبر شدند که نماینده رسول خدا به سوى آنها مى آید با خوشحالى به استقبال او شتافتند ولى از آنجا که میان آنها و «ولید» خصومت شدیدى بود تصور کرد آنهاقصد کشتن او را دارند (یا اینکه به عمد آنها را متهم به چنین قصدى کرد) خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بازگشت وعرض کرد آنها از پرداخت زکات خوددارى کردند، پیامبر سخت بر آشفت و آماده، مقابله با آن گروه شد و مطابق روایتى مردم فشار براى جنگ با آنان آوردند(1) آیه نازل شد و به مسلمانان دستور داد که هرگاه فاسقى خبرى براى شما آورد درباره آن تحقیق کنید (مبادا دروغ یا تهمت و سخن چینى باشد) پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور تحقیق به «خالد بن ولید» داد که با گروهى به سراغ آنها برود. او با شتاب زدگى هیچ کارى انجام نداد، پس از تحقیق معلوم شد طایفه بنى المصطلق کاملا به اسلام وفادارند. خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید و پیامبر فرمود: اَلتَّاَنّى مِن اللّهِ وَ الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّیْطانِ; درنگ کردن و تحقیق نمودن از سوى خدا و عجله از شیطان است.(2)

طبق حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آیه فوق اشاره به نمّام و سخن چین دارد.(3)

از این تعبیر روشن مى شود که نمّامى و سخن چینى، سخنان دروغ را نیز شامل مى شود.

* * *

 

در چهارمین آیه که بعضى از بزرگان مانند علاّمه مجلسى آن را در بحث نمیمه آورده اند مى فرماید: کسى که شفاعت براى کار بدى کند سهمى از آن را خواهد داشت. (وَ مَنْ یَشْفَعُ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها) این آیه مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که سخن چینى را نیز شامل مى شود چه شفاعت سوئى از این بدتر که در میان دو مسلمان آتش عداوت و دشمنى را شعله ور سازد آنها را نسبت به یکدیگر بدبین کرده و به جان هم بیندازد و لذا در حدیثى از پیامبر نقل شده که فرمود: «مَنْ اَمَرَ بِسُوء اَوْ دَلَّ عَلَیْهِ اَوْ اَشارَ فَهُوَ شَریکٌ; کسى که دعوت به کار بدى کند یا راهنمائى به آن نماید و یا حتى اشاره کند شریک در آن کار است».

* * *

در پنجمین آیه سخن از اصلاح ذات البین است که در نقطه مقابل سخن چینى و افساد ذات البین قرار دارد مى فرماید: تقواى الهى پیشه کنید و برادرانى را که با هم اختلاف دارند آشتى دهید و اطاعت خدا و پیغمبر او را کنید اگر ایمان دارید.

(فَاتَقُوا اللّهَ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ اُطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ).

در شأن نزول این آیه آمده است که بعد از پایان جنگ بدر میان دو نفر از انصار بر سر غنائم جنگى مشاجره لفظى در گرفت آیه فوق نازل شد و تصریح کرد که اختیار غنائم جنگى با پیامبر است و باید در میان افرادى که اختلاف دارند اصلاح کنید.

* * *

در ششمین آیه مى فرماید: خداوند را معرض سوگندهاى خود قرار ندهید، براى نیکى کردن و تقوا پیشه نمودن، و اصلاح در میان مردم کردن، و خداوند شنوا و دانا است (وَلا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لاَِیْمانِکُمْ اَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النّاسِ وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ).

در تفسیر این آیه دو نظر وجود دارد نخست این که ناظر به کسانى است که گاهى نسبت به کسى عصبانى مى شدند و مى گفتند ما درباره او کار خیر نخواهیم کرد، و براى اصلاحشان، هیچ اقدامى نمى کنیم، آیه شریفه نازل شد و گفت: این سوگندها باطل و بیهوده است، هیچ چیزى نمى تواند مانع کار خیر و اصلاح مردم شود. (شأن نزولى که براى آیه ذکر شده نیز این نظر را تأیید مى کند چرا که نقل شده است میان داماد و دختر یکى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) به نام «عبداللّه بن رواحه» اختلافى روى داد و او سوگند یاد کرد که براى اصلاح کارشان اقدامى نکند، آیه نازل شد و این گونه سوگندها را بى اساس معرفى کرد).(4)

تفسیر دیگر این است که براى انجام کار خیر و تقوا و اصلاح در میان مردم سوگند یاد نکنید، چرا که رجحان انجام این کارها به قدرى روشن است که نیاز به سوگند ندارد.

در هر صورت اهمیت اصلاح در میان مردم از آیه به خوبى روشن مى شود به خصوص این که آن را در کنار کارهاى خیر و تقوا و پرهیزکارى قرار داده است.

در هفتمین آیه سخن از گفتگوهاى در گوشى است که در بسیارى از مواقع سبب آزار دیگران و بدبینى و سوء ظن مى شود، و گاه راه را براى نقشه هاى شیطانى و مخفیانه فراهم مى سازد، لذا مى فرماید: در بسیارى از سخنان در گوشى و محرمانه (آنها خیر و فایده اى نیست) (لا خَیْرَ فى کَثیر مِنْ نَجْواهُمْ).

اما بلافاصله مى افزاید: مگر کسى که بخواهد توصیه به کمک کردن به دیگران یا انجام کار نیک یا اصلاح در میان مردم دهد (که در صورت فایده این گونه «نجواها» بر ضررهایش برترى دارد) (اِلاّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَة اَوْ مَعْرُوف اَوْ اِصْلاح بَیْنَ النّاسِ).

و در پایان آیه در یک تعبیر بسیار تشویق آمیز نسبت به این امور مى افزاید و هر کس براى خشنودى خدا چنین کند به زودى پاداش بزرگى به او خواهیم داد (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ اِبْتِغاءَ مَرْضاةِ اللّهِ فَسَوْفَ نُوْتِیهِ اَجْراً عَظیماً).

استثناء مسأله اصلاح ذات البین از نکوهش و نجوا از یک سو و قرار گرفتن اصلاح در کنار صدقه و معروف از سوى دیگر، و وعده پاداش عظیم براى آن از سوى سوم، همگى گواه بر اهمیت این کار است.

در این که فرق میان صدقه و معروف چیست؟ بعضى گفتند صدقه به معنى کمک هاى مستحبى بلا عوض است، و معروف به معنى قرض الحسنه مى باشد، و بعضى براى معروف مفهوم عامى قائل شده اند که شامل تمام کارهاى نیک مى شود (بنابراین نسبت آن با صدقه، نسبت عموم و خصوص مطلق است).

در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز آمده است که یکى از بهترین «صدقات» که خدا و پیامبرش آن را دوست دارد «اصلاح» در میان مردم است هنگامى که نسبت به یکدیگر بدبین شوند و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر است، هنگامى که دور شوند «اَلا اَدُلُّکَ عَلى صَدَقَة یُحِبُّها اللّهُ وَ رَسُولُهُ؟ تُصْلِحْ بَیْنَ النّاسِ اِذا تَفاسَدُوا وَتُقَرِّبْ بَیْنَهُمْ اِذا تَباعَدُوا».(5)

بنابراین اصلاح در میان مردم هم به طور مستقل ذکر شده، و هم به عنوان یکى از مصادیق عمده صدقه و معروف. و به تعبیر دیگر چون اصلاح در میان مردم فرد کامل معروف و صدقه است جداگانه ذکر شده است.

* * *

 

در هشتمین و آخرین آیه سخن از برنامه یکى از پیامبران بزرگ الهى به نام «شعیب» است، او هدف از قیام خود را چنین بیان مى کند: من جز اصلاح تا آنجا که توانایى دارم، نمى خواهم (اِنْ اُرِیدُ اِلاَّ الاِْصْلاحُ ما اسْتَطَعْتُ).

این همان هدفى است که تمام پیامبران الهى آن را تعقیب مى کردند، اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط اجتماعى مردم.

بعضى در تفسیر اصلاح گفته اند، مفهوم آن این است که مى خواهم دنیاى شما را با عدالت و آخرت شما را با عبادت اصلاح کنم، ولى روشن است که اصلاح مفهوم وسیع ترى دارد که فراتر از عدالت را نیز شامل مى شود.

سپس براى توفیق در این امر بسیار مهم یعنى اصلاح دین و دنیاى انسان ها در تمام زمینه ها از خداوند بزرگ توفیق مى طلبد و مى گوید: توفیق من جز به یارى خدا نیست، بر او توکل کردم، و به سوى او باز مى گردم. (وَ ماتُوْفیقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنِیبُ).

جالب این که شعیب هنگامى این سخن را به قوم گمراه گفت که آنها غرق فساد مالى و اخلاقى بودند، و نهى شعیب را از عبادت بت ها و کم فروشى و فساد مالى، مخالف آزادى خود قلمداد مى کردند و مى گفتند از تو که آدم عاقل و فهمیده اى هستى بعید است بخواهى جلو آزادى فکرى و عملى ما را بگیرى گویا آنها نیز مانند گروهى از مردم عصر ما که از مفهوم صحیح آزادى بى خبرند و نمى دانند یا نمى خواهند بدانند که آزادى افتخارآمیز بشر، تنها در چهار چوب ارزش ها است، در بیراهه ها سرگردان بودند، که شعیب به آنها پاسخ گفت هدف من اصلاح به معنى واقعى کلمه است، نه تسلیم هوا و هوس هاى شما شدن.

قابل توجه این که قوم شعیب(علیه السلام) او را به عنوان انسانى عاقل و فرزانه مى شناختند، و عنوان «حلیم» و «رشید» را براى او معترف بودند، اما همین که براى اصلاح فساد عقیدتى و فساد مالى آنها قیام کرد، به مخالفت با او برخاستند.

* * *

 

از مجموع آیات فوق دو نکته کاملا روشن مى شود، نخست این که نمّامى و سعایت و سخن چینى و ایجاد اختلاف در میان انسان ها، یکى از بزرگترین گناهان و نکوهیده ترین صفات است. و دیگر این که اصلاح در میان مردم یکى از وظایف مهم الهى و انسانى است که با هیچ عذرى نمى توان آن را ترک گفت.

* * *


1. سیره ابن هشام، جلد 3، صفحه 308.

2. تفسیر قرطبى، جلد 9، صفحه 6131.

3. مستدرک سفینة البحار، جلد 10، صفحه 152.

4. مطابق این تفسیر در جمله اَنْ تَبَرُّوا کلمه «لا» در تقدیر است و در اصل اَلاّ تَبَّروُا...بوده است، و واژه «عُرْضَه» در اینجا به معنى مانع است، ولى در تفسیر بعد به معنى معرضیت است.

5. تفسیر قرطبى، جلد 3، صفحه 1955.

ترجمهسخن چینى (نمیمه) در روایات اسلامى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma