یک نمونه جالب از مدارک دین سازان عصر ما!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
رهبران بزرگ و مسوولیت های بزرگتر
10ـ دعوت منظم و یکنواخت توضیحات

خوب است در اینجا به عنوان نمونه یکى از مواردى را که بهاییان براى اثبات مذهب خود از قرآن استفاده کرده اند جزو شاهکارهاى آنها محسوب مى شود، یاد آور شویم و با روشن ساختن نقاط ضعف و اشتباهاتى که مرتکب شده اند، طرز به کار بستن شرائط چهار گانه بالا را مشخص سازیم، ضمناً ببینیم با زیر پا گذاردن شرائط فوق چه سوء استفاده هایى ممکن است از این راه بشود.

در سوره سجده چنین مس خوانیم:

«یدتّر الأمر من السّماء الى الارض ثم یعرج الیه فى یوم کان مقدارن الف سنة ممّا تعدّون (1)

امور این جهان را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند; سپس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى شمرید و به سوى او بالا مى روید (و دنیا پایان مى یابد)».

همانطور که گفته شد بهائیان استدلال به این آیه را یکى از شاهکارهاى خود مى دانند و یا اکثر مبلغین آنها به همین آیه متوسل مى شدند.

آنها مى گویند: در این آیه منظور از امر دین و مذهب است و تدبیر به معنى فرستان دین و عروج به معنى برداشتن و سنخ این است، روى این حساب هیچ مذهبى نمى تواند بیش از هزار سال عمر کند و باید جاى خود را به مذهب دیگر بسپارد. آنها مى گویند: ما قرآن را قبول داریم، اما همین قرآن مى گوید: پس از گذشتن هزار سال مذهب دیگرى خواهد آمد!

اکنون مى خواهیم به عنوان یک فرد بى طرف، آیه مزبور را به طور دقیق بررسى و تجزیه و تحلیل کنیم و ببینیم که بهائیان تا چه اندازه درست مى گویند، البته ناگفته پیداست که معنى اینان از این آیه به قدرى از مفهوم آیه دور است که به فکر هیچ خواننده خالى الذهنى هم نمى آید. پس از دقت خواهیم دید که تطبیق آیه بر آنچه آنها مى گویند نه تنها با مفهوم آیه سازگارى ندارد، بلکه از جهات بسیارى اشکالات واضحى دارد زیرا:

1ـ نه تنها امر به معنى دین و مذهب نیست، بلکه آیات دیگر قرآن آن را نفى مى کنند، زیرا در آیات دیگر، امر به معنى فرمان آفرینش استعمال شده است، مانند:

«انمّا امروه اذا أراد شیئاً ان یقول له و کن فیکون(2) امر او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى گوید: موجود باشد. آن نیز بى درنگ موجود مى شود.»

در این آیه و آیات بسیار دیگرى (3) امر به معنى امر تکوینى استعمال شده نه به معنى تشریع دین و مذهب.

اساساً هر جا سخن از آسمان، زمین، آفرینش و خلقت است، امر به همین معنى است.

2ـ کلمه تدبیر نیز در مورد خلقت، آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستى به کار مى رود، نه به معنى نازل گردانیدن مذهب، به همین جهت مى بینیم که هرگز در آیات دیگر قرآن کلمه تدبیر در مورد دین و مذهب به کار نرفته، بلکه کلمه تشریع، تنزیل و یا انزال به کار رفته است. (آیات یکدیگر را تفسیر مى کنند.) از جمله:

«شرع لکم من الدّین ما وصّى به نوحاً...»(4)

«...و من لم یحکم بما انزل اللّه فأولئک هم الکافرون»(5)

«نزّل علیک الکتاب الحقّ مصدّقاً لما بین یدیه...» (6)

4-در آیه قبل چنین مى فرماید: «اللّه الّذى خلق السمواوات و الارض و ما بینهما فى ستّة ایّام ثمّ استوى على العرش...» (سجده/ 4)

و در آیات بعد مراحل خلقت انسان را بیان مى فرماید: «الّذى احسن کلّ شیىء خلقه و بدأ خلق الانسان من طین * ثم جعل نسله و من سلالة من ماء مرس* ثمّ سوّیه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السّمع و الأبصار و الأفئدة قلیلا ما تشکرون.» (سجده/ 7 تا 9)

ناگفته پیداست که تناسب آیات ایجاب مى کند که این آیه هم که در وسط آیات خلقت واقع شده، مربوط به مسأله خلقت و تدبیر امر آفرینش باشد. (چنان که ظاهر آنهم ـ قطع نظر از این جهتـ همین است.)

به همین جهت اگر تفاسیرى را هم صدها سال قبل نوشته شده مطالعه کنیم، مى بینیم با وجود اینکه در تفسیر این آیه احتمالات گوناگونى داده اند، امّا هیچ کس احتمال نداده که آیه مربوط به تشریع ادیان بوده.

مثلا: در تفسیر مجمع البیان (7) ـ که از معتبرترین تفاسیر اسلامى است ـ با اینکه اقوال مختلفى در تفسیر آیه فوق، ذکر شده، اما از هیـ یک از دانشمندان اسلامى قولى مبنى بر ارتباط این آیه با تشریع ادیان نقل نشده.

4ـ کلمه عروج به معنى صعود کردن و بالا رفتن است نه به معنى نسخ ادیان و زائل شد و در هیچ جاى قرآن عروج به معنى نسخ دیده نمى شود (8) بلکه در این مورد همان کلمه نسخ یا تبدیل و امثال آن به کار مى رود.

اساساً ادیان و کتب آسمانى مانند ارواح بشر نیستند که پس از پایان عمر، با فرشتگان به آسمانها پرواز کنند، بلکه آئین هاى نسخ شده در همین زمین هستند ولى اعتبارى ندارند، خلاصه اینکه: کلمه عروج نه تنها در هیچ جاى قرآن مجید به معنى نسخ ادیان به کار نرفته، بلکه اصولا با نسخ ادیان، سازش هم ندارد، زیرا دایان منسوخه، عروجى به آسمان ندارند.

5ـ هرگز این معنى با مصادیق خارجى تطبیق نمى کند، زیرا فاصله هیچ یک از ادیان گذشته با این حساب جور در نمى آید.

مثلا: فاصله میان ظهور حضرت نوح ((علیه السلام)) با حضرت ابراهیم((علیه السلام)) را بیش از 1600 سال و فاصله حضرت ابراهیم ((علیه السلام)) با حضرت موسى ((علیه السلام)) را کمتر از 500 سال نوشته اند.

همچنین فاصله میان پیدایش حضرت موسى ((علیه السلام)) و حضرت مسیح ((علیه السلام)) بیش از 1500 سال و فاصله میان حضرت مسیح ((علیه السلام)) و ظهور پیامبر بزرگ اسلام ((صلى الله علیه وآله))، کمتر از 600 سال است!

همانطور که ملاحظه مى فرمایید نه تنها هیچ یک از این دو با هزار سالى که آنها مى گویند مطابقت ندارد، بلکه فاصله زیادى هم دارد.

 

از این زوضوع چنین نتیجه مى گیریم که: فاصله هیچ یک از مذاهب و ادیان گذشته با آئین بعد از خود، هزار سال نبوده است!

6ـ از همه اینها که بگذریم دعوى سید على محمد باب که این همه توجیهات ناروا را به خاطر او متحمل شده اند ـ هرگز با این حساب تناسب ندارد، زیرا به اعتراف خود آنها تولش در سال 1325 و شروع دعویش در سال (1260 هـق) بود و با توجه به اینکه شروع دوت پیامبر اسلام 13 سال پیش از هجرت بوده فاصله میان این دو 1273 سال مى شود، یعنى فقط 273 سال اضافه دارد. حالا ما با چه نقشه اى سر این 273 سال را زیر آب کنیم و چگونه این عدد درشت را درز بگیریم؟ باید از خودشان پرسید! ولى اگر تعجب نکنیم آنها براى این کار فکر بکرى کرده و دلیلى آورده اند که مصداق روشن عذر بدتر از گناه است! مى گویند: چون تا سال 260ـ که آغاز غیبت صغراى امام زمان ((علیه السلام)) است ـ دین اسلام کامل نبوده و به تدریج کامل مى شده، نباید جزء حساب بیاید و باقى مانده هم که یک هزار سال تمام مى شود!

اما اینها گویا فراموش کرده اند که در زمان شخص پیامبر ((صلى الله علیه وآله)) اسلام تکمیل شد و قرآن با صراحت کامل این حقیقت را در آیه زیر بیان فرموده:

«...الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الأسلام دیناً...»(9)

امروز (روز نزول آیه، سال دهم هجرت) دین شما را کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم...»

آیا با این تصریح آیه دیگر جایى براى اینگونه حرفها باقى مى ماند؟ اساساً وظیفه امام تبلیغ و حفظ دین است نه تکمیل آن. (دقت کنید.)

به علاوه به اتفاق عموم، در زمان غیبت صغرى، رابطه مردم با امام زمان ((علیه السلام)) قطع نبوده و به وسیله نواب اربعه (نمایندگان مردم) با حضرتش ارتباط داشتند و مسائل و احکام دین را از حضرتش فرا مى گرفتند اگر بنا باشد دوران امامان (علیهم السلام) که دوران بیان و توضیح احکام بوده، جزء دوران نزول دین محسوب شود باز هم هفتاد سال کسر مى آوردند، آرى از هر طرف که رفو کنیم، طرف دیگرش پاره مى شود. وانگهى ما تمام این شش ایراد را کنار مى گذاریم و از این تجزیه و تحلیل هاى روشن ما صرف نظر مى نماییم و کلاه خودمان را قاضى مى کنیم، فرض مى کنیم به جاى پیغمبر اسلام ((صلى الله علیه وآله)) بودیم و مى خواستیم تکلیف آیندگان را در برابر مدعیان تازه نبوت روشن سازیم و بگوییم: بعد از گذشتن هزار سال در انتظار پیامبر تازه اى باشید آیا راهش این بود که به این صورتى که در آیه مزبور ذکر شده، مطلب را بگوییم تا مدت دوازده، سیزده قرن، هیچ دانشمند و غیر دانشمندى کمترین اطلاعى از معنى آیه پیدا، ولى بعد از گذشتن 1273 سال و بلکه بیشتر(10) عده اى به عنوان یک کشف جدید ـ که آن هم فقط مورد قبول خودشان است ـ از آن پرده بردارند؟!

آیا عاقلانه تر نبود که به جاى این جمله گفته مى شد: «به شما بشارت مى دهم که بعد از هزار سال پیامبرى به این نام ظهور خواهد کرد.» چنانکه حضرت عیسى ((علیه السلام)) درباره پیامبر اسلام ((صلى الله علیه وآله)) گفته بود:

«...و مبشّراً برسول یأتى من بعدى اسمه أحمد...(11)(عیسى((علیه السلام))به بنى اسرائیل گفت: من)...بشارت دهند به رسولى هستن که بعد از من مى آید و نام او احمد است...»

این بود نمونه اى از سوء استفاده هایى که از این طریق سوم شده و علت اصلى آن همان رعایت نکردن شرایط چهارگانه گذشته است.

به هر حال اگر گواهى پیامبران گذشته درباره پیامبر آینده با این شرایط همراه باشد، یکى از راه هاى شناسایى اوست.

 

 


1-(سجده/ 5)

2-(یس/ 82.)

3- الف) «و ما أمرونا الّا واحده گلمیح بالبصر.» (قمر/ 50)

ب) «فأوحینا الله أن اصنع الفلک بأعیننا و وحینا فاذا جاء أمرونا و فار التنّور...» (مؤمنون / 27)

ج) «..ألا له الخلق و الأمر تبارک اللّه رب. العالمین.» (اعراف/ 54)

د) «و قال الشّیطان لمّا قضى الامر انّ اللّه وعدکم و عد الحقّ و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لى علیکم من سلطان...» (ابراهیم/ 22)

ه) «و سخّر لکم الّلیل و الّزار و الشّمس و القمر و النجوم مسخرّات بأمره انّ فى ذالک لایات لقوم بعقلون.» (نحل/ 12)

و) «و من آیاته أن تقوم السماء و الارض بأمره...» (روم / 25)

ز) «اللّه الّذى سخّر لکم البحر لتجرى الفکل فیه بأمره...» (جاثیه/ 12)

3ـ آیات قبل و بعد آیه مورد بحث مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان، زیرا در آیها قبل سخن از آفریش آسمان و زمین در شش روز (یاشش دوران!) است و در آیات بعد از سخن از آفرینش انسان (7)

 

4-(شورى/ 13)

5-(مائده / 44)

6-(آل عمران/ 3)

7-مؤلف آن شیخ طبرسى است. وى در قرن (6 هـ ق) مى زیسته، یعنى حدود 800 سال قبل که اثرى از باب و بها نبوده.

8-این کلمه در پنج آیه از قرآن ذکر شده:

الف) «تعرج الملائکة و الرّوح الیه...»(معارج/ 4)

ب) آیه مورد بحث.

ج) «یعلم مایلج فى الأرض و ما یخرج منها و ما ینزل من السّماء و ما یعرج فیها و هو ارحم الغفور.»(سبأ/ 2)

د) «...یعلم ما یلج فى الأرض و فالیخرج منها و ما ینزل من السّماء و ما یعرج فیها و هو معکم أین ما کنتم...»(حدید/4)

ه) «و لو فتحنا علیهم باباً من السّماء فظلّوا فیه یعرجون.» (حجر/ 14)

9-(مائده/ 3)

10-تمام این توجیهات، بعد از زمان پیدایش باب پیدا شده است.

11-(صف/ 6) (توجه داشته باشید که استدلال ما به این آیه در برابر کسى است که مى گوید: قرآن را قبول دارم.)

 

10ـ دعوت منظم و یکنواخت توضیحات
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma