در بالا اشاره شد که باید در بحثهاى اجتماعى همه با اکثریت اجتماع را در نظر گرفت و موضوعاتى را که براى افراد معدودى مفید و مؤثر است نمى تواند به عنوان یک اصل اساسى اجتماعى مورد قبول واقع شود
از طرفى روشن است که اکثر مردم در بیشتر اجتماعات از یک وجدان قوى و مؤثر ـ که بتواند در اعمال و رفتار آنها اثر قاب توجهى (به مقدار تأثیر عقاید مذهبى) بگذردـ برخوردار نیستند و اگر عقاید مذهبى نتواند آنها را وادار به انجام وظیفه کند، به طریق اولى نیروى وجدان نمى تواند این کار را انجام دهد و پرورش آن چنان وجدان مؤثرى هم در آنها جنبه بحث درباره اجتماعى که مردمش از هر نظر رشید، تربیت یافته و از یک وجدان محکم برخوردار باشند یک بحث خیالى بیش نیست. توسعه وحشتناک جنایات، مخصوصاً در ممالکى که از تمدن کنونى سهم بیشترى دارند و آمار حیرت آور مفاسد آنها شاهد گویاى این مطلب است.
ولى ایمان به خدا و عقاید مذهبى مى تواند به صورت یک عامل عمومى و جهانى باشد و تا آنجا که ممکن است پیروان خود را از آلودگیها و تبهکارى ها حفظ نماید، در حالى که موضوع وجدان (وجدان قوى و مؤثر) بیشتر جنبه خصوصى دارد.
مثلا: اگر پیغمبر اسلام ((صلى الله علیه وآله)) مى خواست آن قوم را از چنگال فساد اخلاقى، پراکندگى، قتل، جنایت،...بوسیله تربیت و پرورش وجدان نجات دهد، مسلماً ممکن نبود، ولى به شهادت تاریخ از راه توجه دادن مردم به سوى خدا و تعلیمات آسمانى ـ که از طریق وحى دریافته بود ـ آن چنان تحول عظیمى بوجود آورد که تمام تاریخ نویسان جهان به عنوان یک فصل بزرگ و برجسته تاریخ بشرى از آن یاد مى کنند.
در جامعه هاى کنونى معلوم نیست که استفاده از وجدان نتیجه بهترى داشته باشد درست است که پیشرفت هاى علمى امروز زمینه فکرى مناسب ترى براى قبول واقعیات فراهم ساخته است، ولى در مقابل زرق و برق و فریبندگى زندگى کنونى نسبت به زندگى ساده گذشته، زمینه را براى انحراف و تضعیف وجدان آماده تر گردانیده است!