پاسخ:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
رهبران بزرگ و مسوولیت های بزرگتر
چگونگى شناخت پیامبران ج) آیا معجزات علل طبیعى دارند؟

الف) باید در پاسخ ایراد مادى ها تنها یک نکته را روشن ساخت، همان نکته اى که عدم توجه به آن موجب اشتباه بزرگى در این مسأله شده است و آن اینکه: هیچ کس در اصالت، صحت و عمومیت قانون علیت تردید ندارد و مسلماً هیچ حادثه اى در جهان بدون علت نیست و این همان چیزى است که در فلسفه مى گویند: «وجود و عدم براى هر امر ممکن یکسان و بى تفاوت است و تنها یک علت خارجى مى تواند آن را از عدم به وجود یا از وجود به عدم باز گرداند» و در هر صورت موضوعى است مسلم و غیر قابل انکار.2

هر گز طرفداران اثبات معجزه نمى گویند: «معجزه یعنى معلول بدون علت، معلول چیزى که از خود هستى ندارد.» چیزى که از خود هستى ندارد چگونه بدون هستى دهنده اى به وجود مى آید؟ اگر بنا بود بدون علت به وجود بیاید، پس چرا همیشه به وجود نمى آید؟ تفسیر معجزه به معلول بدون علّت یک اشتباه غیر قابل بخشش است!

بحث در این است که علت گاهى عادى و معمولى و گاهى غیر عادى است. عللى که ما به آن خو گرفته ایم یک سلسله علل عادى است، مثلا: ما سبز شدن و بار دار شدن درخت به این دیده ایم که فصل بهارى برسد، به تدریج شاخه هاى خشکیده شکوفه، برگ و گل پیدا کنند، پا به پاى گرمى هوا پیش بروند و پس از مدتى میوه هاى رسیده بر شاخه ها ظاهر شوند. ما سخن گفتن طفل را به صورت دیده ایم که پس از گذشتن چندین ماه از عمر او کم کم الفاظ مفرد و ساده را به صورت بریده بریده و توأم با لکنت شروع کند و سپس روز به روز لهجه، اداء حرف و طرز جمله بندى هاى او به صورت کامل ترى در آید تا به طور کامل بر حرف زدن مسلط شود. البته اگر از روز اول غیر از این دیده بودیم، مثلا: دیده بودیم بچه ها همانطور که از روز اول مى خورند، مى آشامند، مى بینند و مى شنوند، سخن هم مى گویند، به همان عادت مى کردیم و هیچ جاى تعجب هم نبود. چه مانعى داشت که زبان به گونه اى آفریده مى شد که از همان عادت مى کردیم و هیچ جاى تعجب هم نبود. چه مانعى داشت که زبان به گونه اى آفریده مى شد که از همان ابتدا به خوبى بزرگترهاى سخن مى گفت یا لااقل تمام گفته هاى ما را تقلید مى کرد؟ و یا بر عکس، چه مانعى داشت که چشم هاى نوزاد یک مرتبه قدرت بینایى پیدا نمى کرد بلکه به تدریج بعد از دو سه سال به کار مى افتاد؟

هیچ یک از اینها محال نیست و هیچ دلیل عقلى بر خلاف آن وجود ندارد، تنها چیزى که هست سلسله علل و معلول عادى این چنین تنظیم شده که: چشم از روز نخست ببیند ولى زبان در طى ماه ها قدرت سخن گفتن را پیدا کند.

حال اگر حادثه اى بر خلاف علل عادى واقع شود ما نباید خیال کنیم معلولى بدون علّت به وجود آمده، بلکه باید گفت: آن هم علتى دارد که ما تا کنون نشناخته ایم و چیزهاى بسیارى است که تا کنون نشناخته ایم! این علت ممکن است که یک مبدأ ماوراء طبیعى باشد یا یک عامل طبیعى ناشناخته و در هر صورت کسى که توانسته آن نظم عادى علت و معلول طبیعى را بر هم بزند و آن حادثه را پدید آورد یک فرد عادى و معمولى نیست، زیرا فرض بر این است که این کار (معجزه) از هیچ بشرى، حتى نوابغ جهان، ساخته نیست و چنین کسى حتماً با مبدئى مافوق جهان طبیعت رابطه دارد.

بدیهى است مبدئى که این نظم فعلى را در میان علل و معلولات جهان طبیعت به وجود آورده و آن را به عالى ترین وجهى اداره مى کند محکوم و گرفتار این علل نیست، بلکه حاکم و مسلط بر آنها است و تغییر موقتى و استثنایى آن براى او هیچ اشکالى ندارد. همانطور که اگر از روز نخست آن را طور دیگرى قرار مى داد مانعى نداشت. (دقت کنید) خلاصه اینکه: معجزه یک تغییر استثنایى در نظام عادى و معمولى علل طبیعى است. با استفاده از علل ناشناخته و مرموزى که علوم طبیعى نتوانسته پرده از روى آن بر دارد، نه استثناء از اصل قانون علیت.

اما اینکه بعضى از دانشمندان الهى گفته اند: «معجزه پایه توحید و خداشناسى را متزلزل مى سازد، زیرا ما خدا را از نظام ثابت و لا یتغیر طبیعت مى شناسیم و اگر این نظام بر هم بریزد، دلیل روشنى بر وجود این مبدأ بزرگ جهان آفرینش پیدا نمى کنیم.»

سفسطه اى بیش نیست، زیرا این سخن در صورتى صحیح است که وقوع یک یا چند معجزه، نظام عادى طبیعت را به کلى به هم بریزد و به جاى آن هرج و مرج و بى نظمى برقرار سازد، در حالى که چنین نیست، زیرا با وجود معجزات پیامبران، باز این نظام عمومى جهان به حال خود باقى است و این استثناء بسیار جزئى در علل عادى بسیار کمتر از آن است که نظام جهان را به هرج و مرج بکشاند.

به عبارت دیگر: معجزه آن نیست که پیامبرى از صبح تا شب بنشیند و به دلخواه مردم تمام اوضاع جهان را ـ از گردش کواکب و اجرام آسمانى گرفته تا حرکت زمین، فصول سال، نظام مرگ و حیات در عالم گیاهان و جانداران، طرز کار دستگاه هاى داخلى بدن انسان و... ـ به هم بریزد و جهان را به صورت کلاف سر در گمى در آورد!

بلکه معجزات یک سلسله استثناهاى بسیار محدود و محدودند که از نظر تعداد، در برابر حوادث جهان طبیعت، حکم صفر را دارند و تنها در موارد خاصى ـ که تنها راه توجه دادن مردم به مقام رسالت پیامبران باشد ـ انجام داده مى شدند.

 

نکته قابل توجه اینکه این تغییرات استثنایى در نظام عادى طبیعت چون مطابق یک برنامه قبلى صورت مى گیرد و قبلا اعلام مى شود نه تنها پایه ایمان ما را در مسأله توحید سست نمى کند بلکه آن را محکم تر مى سازد، زیرا این جریان به خوبى ثابت مى کند که نظام ثابت فعلى از یک مبدأ فاقد علم و شعور سرچشمه نگرفته و این نظم عجیب تنها معلول یک سلسله علل جبرى و ناخود آگاه نیست، بلکه این نظام از ناحیه یک مبدأ عاقل و عالم، کنترل و هدایت مى شود. به دلیل اینکه اگر نخواهد آن را در موارد خاصى طبق یک نقشه قبلى و پیش بینى شده تغییر بدهد مى تواند(1).

پاسخ گفته هاى کسروى از اینجا به خوبى روشن مى شود، زیرا از عباراتش چنین بر مى آید که گمان کرده پیامبران هم مانند فالگیران ـ که صبح مى آیند و بر دکّه خود مى نشینند و هر پیر و جوان و عاقل و دیوانه و وامانده اى از آنها خواهش سرکتابى، فالى، جادویى ، باطل السحرى و یا بستن و باز کردن کسى را مى کندـ شب و روز خود را در اختیار مردم گذارده بودند که هر کس از گرد راه مى رسید و هوس معجزه عجیب و غریبى مى کرد، پرده جالبى براى او نمایش دهند.

در صورتى که هرگز چنین چیزى نبوده، حتى خود پیامبران اختیار معجزات را نداشتند و براى انجام یک معجزه منتظر فرمان الهى بودند. بعضى اوقات مردم آنها را در فشار مى گذاشتند و براى صدق دعویشان از آنها تقاضاى اعجاز مى کردند. آنها مى فرمودند: «ما از پیش خود نمى توانیم کارى انجام دهیم، در انتظار فرمان خدا هستیم!»

چنانکه قرآن مى فرماید: هنگامى که آیتى (آیه اى از قرآن یا معجزه اى از معجزات) به دلخواه آنها نیاورى مى گویند: چرا آن را انتخاب نکردى؟ بگو: من فقط پیرو آنم که به من وحى شده...» (2) خلاصه اینکه معجزه سندى براى اثبات رسالت است که در حد ضرورت و در شرایط خاصى انجام مى شود، نه وسیله سرگرمى، تفریح و هوس رانى جاهلان امت! بعید است کسروى به چنین نکته واضحى توجه پیدا نکرده باشد، ولى او مى خواسته هم راه را براى دعوى نبوت خود هموار کند و هم خود را از چنگال تقاضاى معجزه مردم برهاند، به همین جهت راهى بهتر از این نیافته که با این منطق نارسا ـ به گمان خود ـ ریشه معجزات را به طور کلى بزند.

ب) اگر آیاتى را که بعضى از نویسندگان اسلامى دستاویز خود قرار داده و قضاوت عجولانه اى درباره انکار معجزات کرده اند به دقت بررسى کنیم، پاسخ گفته هاى آنها در خود آن آیات نهفته است زیرا:

1ـ بسیارى از خواسته هاى مخالفان پیامبر، مطابق همین آیات، منطبق با شرائط معجزه نبوده، مثلا در یکى از خواسته هاى خود گفته بودند: «باید خدا و فرشتگان را اینجا بیاورى؟» (3)

 

 
 

خداوند نه جسم است و نه مکانى دارد که او را به درخواست چند نفر عرب بت پرست پا برهنه شبه جزیره عربستان احضار کنند! (قابل توجه این است که مى گویند او را نزد ما بیاور و نمى گویند: ما را نزد او ببر!) در جاى دیگر گفته بودند: «آسمان (یا سنگهاى آسمانى) را بر سر ما فرود آور!» (4)

این تقاضا درست مثل این است که کسى به پیامبر بگوید: اگر راست مى گویى و از طرف خدا برانگیخته شده اى از خدا بخواه تا کنون جان مرا بگیرد! بدیهى است منظور از معجزه راهنمایى و هدایت افراد است، اگر معجزه سبب نابودى آنها شود این معجزه چه فایده اى دارد؟!

یکى دیگر از خواسته هاى آنها این بود که به پیامبر مى گفتند: «باید باغى از خرما و انگور(5) یا خانه اى از طلا داشته باشى!»(6) ناگفته پیداست که داشتن باغ خرما و انگور، یا خانه اى از طلا معجزه نیست. اگر چنین بود مى بایست سرمایه داران بزرگ امروز یا بیسارى از شیوخ عرب آن روز و بعضى از پادشاهان یمن که چنان باغ و چنین خانه اى را داشته اند پیامبر خدا باشند. (توجه داشته باشید که تقاضاى آنها تنها داشتن چنین باغ و چنان خانه اى بودند ایجاد آن از طریق غیر عادى.)

اینها نشان مى دهد که هدف تقاضا کنندگان، استفاده از معجزه و هدایت یافتن نبوده، بلکه هوى و هوس هاى دیگرى در سر داشته اند.

2ـ از این آیات به خوبى بر مى آید که آنها مردمى لجوج، معاند و بى منطق بوده اند و حتى با دیدن معجزات آشکار باز هم حاضر نبوده اند که در برابر حقیقت تسلیم شوند. مثلا گفته بودند: «تا به آسمان نروى به تو ایمان نمى آوریم و صعود به آسمان هم کافى نیست، بلکه باید نامه اى از طرف خدا (حتماً نامه فدایت شوم!) براى ما بیاورى تا به تو ایمان بیاوریم...» (7)

خوب بیاندیشید اگر منظور این گروه کشف حقیقتى بوده پس چرا با صراحت مى گویند: اگر معجزه روشنى مانند صعود به آسمان هم انجام دهى سر تسلیم فرود نمى آوریم و باید چنین و چنان کنى؟... تازه از قرائن پیداست که باز هم نمى خواسته اند ایمان بیاورند و اصلا به چنین منظورى نیامده بودند.

اکنون فرض کنید شما خودتان در برابر یک عده افراد بى سواد، لجوج و بى منطق مانند این گروه قرار مى گرفتید. جز اینکه بگویید: «من بشرى بیش نیستم و آنچه خدا بخواهد مى توانم انجام دهد و تسلیم و هوى و هوس هاى این و آن نمى توانم باشم» چه چاره اى داشتید؟ پیامبر بزرگ اسلام هم در برابر آنها جز این چیزى نفرمود:

 

 
 

«...سبحان ربّى هل کنت الّا بشراً رسولا! (8) منزه است پروردگار من «از این سخنان بى معنى!) مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟!»

3ـ آیات قرآن مجید مملو از شرح معجزات پیامبران گذشته است. بعضى از این معجزان (مانند: معجزات ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السلام) با صراحت هر چه تمام تر در چندین سوره تکرار شده به طورى که به هیچ وجه جاى توجیه و تأویل در آن نیست. براى درک این مطلب کافى است یک مطالعه اجمالى در آیات سوره مریم، قصص، انبیا، و مائده بشود.

حالا فکر کنید پیامبرى که در کتاب آسمانى خود این همه داستان معجزات پیامبران پیشى را به عبارت مختلفى با صراحت آورده و از طرفى مى گوید: من از تمام آنها برترم

«...و جئنابک على هؤلاء شهیداً» (9)

 

 


1-آیة الله العظمى مکارم شیرازى; آفریدگار جهان، بحث دلایل خداشناسى.

2-و اذا لم تأتهم بآیة قالوا لو لا احتبیتها قل انمّا اتّبع ما یوحى الىّ من ربّى...»(اعراف / 203)

3-الف) «و قال الّذین لا یرجون لقائن کو لا انزل علینا الملائکة او نرى ربّنا» (الفرقان / 21)

ب) أو تأتى بالله و الملائکة قبیلا» (اسراء / 92)

4-الف) فأسقط علینا کیسفاً من السّماء ان کنت من الصادقین» (شعراء / 187)

ب) و تسقط السّماء کما زعمت علینا کسفاً...» (اسراء / 92)

5-«أو تکون لک جنة من بخیل و رعنب...» (اسراء / 91)

6-«أو تکون لک تبت من زخرف...» (اسراء / 93)

7-«...او ترقى فى السماء ولن نؤمن لرقبک حتّى تنزّل علینا کتابّا نقروه...» (اسراء/ 93)

8-اسراء / 93.

9-نساء / 41.

 

 

چگونگى شناخت پیامبران ج) آیا معجزات علل طبیعى دارند؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma