پیامبر تن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
رهبران بزرگ و مسوولیت های بزرگتر
4ـ آزمایش نظریه اجتماعى توضیحات

امیدوارم آنچه درباره محدود بودن قلمرو حکومت وجدان گفته شد به این معنى تفسیر نشود که ما مى خواهیم ارزش و تأثیر این نیروى مرموز درونى را که تربیت و سعادت بشر به کلى انکار کنیم. منظور ما تنها بر طرف کردن اشتباهى بود که براى بعضى پیدا شود و تصور کرده اند که مى توان از وجدان به جاى مذهب استفاده کرد و ثابت کردن این مطلب که این کار به دلایل مختلفى از وجدان ساخته نیست، زیرا خود وجدان چنین ادعایى دارد و نه ما مى توانیم به گردن او بگذاریم.

همچنین باید متذکر شویم که یان نیروى مرموز مى تواند به عنوان یک وسیله مؤثر در دست پیامبران و مربیان بزرگ بشر براى کنترل اعمال و تربیت اخلاقى و اجتماعى نوع انسان قرار گیرد. از این نظر مى توان براى وجدان، نام بازرس خوب، قاضى بى طرف و از همه بهتر پیامبر باطن اگر از پیامبر برون الهام بگیرد و در سایه تعلیم و تربیت آنها رشد و نمو کافى پیدا کند مى تواند نقش یک رهبر اخلاق را در درون وجود انسان داشته باشد.

نا گفته پیداست این پیامبر درون مستقیماً با جهان ماوراء طبیعت تماس ندارد، دستگاه گیرنده پر قدرت وحى در اختیار او نیست، در برابر خطا، لغزش و اشتباه مصونیتى ندارد و معصوم هم نیست. به همین دلیل نمى تواند به طور مستقل یک نقش اساسى داشته باشد، بلکه باید در تنظیم نقشه هاى اصلاحى و تربیتى خود از پیامبران برون الهام بگیرد که در این صورت عامل خوبى براى تربیت بشر خواهد بود. در کتب آسمانى و سخنان پیشوایان بزرگ دین نیز به اهمیت این موضوع اشاره شده است.

گر چه اصلاح وجدان و نام گذارى این نیروى مرموز درونى به این نام چیز تازه اى است و در بیانات پیشوایان بزرگ دین دیده نمى شود، ولى با تعبیرهاى زنده تر دیگرى از آن یاد شده و چند نمونه آن را ذیلا از نظر مى گذرانیم:

«لا اقسم بیوم القیامه * و لا اقسم بالنفس الّوامّه ـ سوگند به روز قیامت و سوگند به (نفس لوّامه) و وجدان بیدار و ملامتگر (که رستاخیز حق است!)» (1)

نفس یا روح ملامتگر دقیقاً همان وجدان است ـ که هنگام انجام کارهاى بد انسان را ملامت مى کندـ زیرا همانطور که در بحث حقیقت وجدان دانستیم روشن ترین اثر این نیروى درونى، ملامت و سرزنش در مقابل کارهاى غلط و نارواست. بنابراین تعبیر به نفس لوّامه یا روح ملامتگر از زنده ترین تعبیراتى است که ممکن است در این مرود به کار برده شود. این را هم مى دانیم که یکى از اسرار قرآن مجید توجه دادن مردم به اهمیت موضوعاتى سات که قسم به آن یاد شده، زیرا مردم به چیزى سوگند مى خورند که داراى اهمیت فوق العاده است و این مسئله نشان مى دهد که این کتاب بزرگ آسمانى تا چه اندازه براى روح ملامتگر یا وجدان اهمیت قایل شده است.

قابل توجه اینکه سوگند مزبور در ردیف سوگند به روز قیامت قرار داده شده (لا اقسم بیوم القیامة) و این تقارن پر معنى است، شاید اشاره به این باشد که هر دو موضوع (ایمان به روز جزا وجدان) داراى یک اثرند و آن ایجاد یک نوع مراقبت و کنترل دائمى نسبت به اعمال انسان و وسیله اى براى هدایت بشر به نیکى ها و جلوگیرى از بدى هاست.

تنها دو چیز مى تواند مبدأ یک تحول و اصلاح عمیق در فرد و اجتماع شود، اول ایمان به روز رستاخیز و دوّم، وجدان و هماهنگى میان این دو.

«فرجعوا الى انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون» (ابراهیم) گفت: آیا جز خدا چیزى را مى پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما مى رساند؟! (نه امیدى به سودشان دارید و نه ترسى از زیانشان!؟)(2) قرآن مجید ضمن شرح سرگذشت ابراهیم بت شکن و مبارزات قهرمانانه، پى گیر و پر هیجان او با بت پرستان، در این آیه این چنین ب تأثیر این نیروى مرموز اشاره مى کند: هنگامى که ابراهیم تمام بت هاى معبد را جز بت بزرگ در هم شکست و او را به دادگاه حاضر کردند، در برابر قضات گفت: شرح ماجراى معبد را از همین بت بزرگ که شاهد این صحنه بود سئوال کنید!

 

 
 

در اینجا بت پرستان در بن بست عجیبى گرفتار شدند، بن بستى که هر طرفش مایه سرشکستگى و محکومیت قطعى بود.

اگر بگویند: بت نمى فهمد، سخن نمى گوید، قدرت تشخیص ندارد، گنگ و لال است، زهى رسوایى! چگونه خدایى که اینقدر ضعیف، ناتوان، بیچاره و در خور هر گونه ترحم و کمک است! مى تواند به داد بندگان بیچاره اش برسد، در حالى که از بندگانش بیچاره تر است.

اگر بگویند: مى فهمد و سخن هم مى گوید; تازه اول بدبختى است، زیرا ابراهیم اصرار دارد که بهتر از همه کس براى ادء شهادت کسى است که ناظر این ماجرا بوده پس چرا از او سئوال نمى کنید؟!

بت پرستان در تنگناى این بن بستى که بدست خود فراهم ساخته بودند گرفتار شدند. اینجا بود که برقى از وجدان آنها جستن کرد و پرده هاى اوهام و خرافات را از مقابل چشم آنها کنار زد که: اى دیوانه ها! این بتهاى بى عرضه ـ که حتى از اداى شهادت علیه کسانى که آنها را در هم کوبیده اند عاجزندـ لایق پرستش نیستند، اینها با سنگها و چوبهاى دیگر کمترین تفاوتى ندارند، بلکه آنها فایده اى دارند در حالى که اینها به تمام معنى موجودى هستند معطّل. اینها لایق پرستش موجود شریفى چون شما انسانها نیستند.

اینجا بود که بت پرستان خود را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند و گفتند: «...انکم انتم الظالمون;...شما آرى شما، ظالم و ستمگرید.»(3)

در اینجا پیامبر باطن (وجدان) و عقل با پیامبر برون (ابراهیمبت شکن) هم صدا شد و متفقاً بر آئین بت پرستى خط بطلان کشیدند، اما افسوس که عمر این بیدارى بسیار کوتاه رود. وجدان خواب آلوده آنها پس از چند لحظه دوباره به خواب سنگین و عمیقى فرو رفت و بار دیگر پرده هاى ضخیم اوهام و خرافات چهره درخشان آن را پوشانید و به دنبال آن حکم اعدام (سوزانده شدن) ابراهیم صادر شد.

3ـ پیشواى بزرگ اسلام على ((علیه السلام)) مى فرماید:

«انه من لم یعن على نفسه حتى یکون له منها واعظ و زاجرکم تکن تدومن غیرها زاجر و لا واعظ;(4)کسى که کوشش نکند تا از درون وجود خود واعظى که او را پند و اندرز دهد و واجرى (ملامتگرى) که او را از کار بد باز دارد، پیدا کند، پند و اندرز و منع دگران در وجود او اثر نخواهد کرد!»(5)

در این عبارت کوتاه پیشواى بزرگ اسلام اهمیت وجدان را در تربیت و هدایت بشر تشریح نمود و آن را به عنوان اولین پایه نفوذ هر گونه تعلیم و تربیت خارجى در روح و جان انسان معرفى کرده و نام واعظ درون بر آن گذارده است.

 

 
 

دانشمند معروف مصرى محمد عبده در شرح نهج البلاغه خود این جمله را چنین تفسیر کرده است: کسى که لطف الهى شامل او نشود تا وجدانش بیار کننده باشد، تنبیه دگران در او تأثیرى نخواهد داشت. (6)

 


1-قیامت / 1 و 2

2-انبیا / 64.

3-انبیا / 64

4-نهج البلاغه عبده، خطبه 88، ص 159.

5-و نیز از کلام على ((علیه السلام)) است که مى فرمود: «و من کان له من نفسه واعظ کان علیه من الله حافظ یعنى کسیکه از درون خود واعظى داشته باشد از طرف پروردگار از او نگهدارى خواهد شد.

6-عبده، محمد; نهج البلاغه / 161

 

4ـ آزمایش نظریه اجتماعى توضیحات
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma