چگونگى شناخت پیامبران

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
رهبران بزرگ و مسوولیت های بزرگتر
توضیحات پاسخ:

هنوز تاریخ از غوغاى بشر به خاطر دارد که عده اى جاه طلب براى تأمین خواسته هاى نامشروع خود به دروغ دعوى پیامبرى کردند و براى اغفال مردم ساده لوح و رسیدن به مقاصد پلید خود ما مقدس ترین موضوعات (رسالت از ناحیه خداوند) را ملعبه قرار دادند.

گاهى این پیامبران قلابى منطقه وسیعى را زیر نفوذ خود در مى آوردند و افراد ساده لوح فراوانى را به دام مى انداختند. طبیعى است هر قدر موضوعى مهم تر باشد تقلب در آن خطرناک تر است!

در اینجا این سئوال پیش مى آید که: مردم چه گناهى دارند؟ آنها که مسقیماً به مبدأ جهان هستى ارتباط ندارند، از کجا بدانند که این یکى راست مى گوید و آن یکى دروغ؟!

درست است که لزوم بعثت پیامبران براى تعلیم و تربیت، نظم اجتماع و تکامل نوع انسان به عنوان یک اصل اساسى در بخش اول اثبات شد و در بخش دوم نیز این موضوع روشن شد که نه تنها وجدان بلکه هیچ چیز دیگر نمى تواند جانشین مکتب انبیا و مذهب گردد، اما از چه راهى مى توان یقین کرد که به راستى این مدعى پیامبرى از طرف خداوند مبعوث شده است، آیین خود را از طریق وحى دریافته، او روى هوى و هوس سخن نمى گوید و منظور او سوء استفاده از جعل این عنوان نیست؟ آیا هیچ عقلى اجازه مى دهد که به گفتار هر مدعّى گوش فرا دهیم و سخنان او را به عنوان وحى آسمانى بپذیریم؟ این سئوالى است که باید در این بخش به آن پاسخ بدهیم.

به طور کلى براى کشف این حقیقت سه راه در اختیار داریم که هر کدام ـ به طور جداگانه ـ مى توانند مدرک قانع کننده اى باشند.

1ـ اعجاز

اعجاز داراى نقاط مبهم و اسرارآمیزى است که باید مو به مو مورد بحث قرار گیرد. تعجب آور این است که بعضى از افرادى که با این گونه مسائل سر و کار زیادى ندارند، چون نتوانسته اند در مطالعات ابتدایى، تصور صحیحى از معجزه در ذهن خود ترسیم کنند و در حل پاره اى از ایرادات ـ که در مورد معجزات شده ـ عاجز مانده اند، به کلى روى معجزات پیامبران خط بطلان کشیده و آنها را جزء خرافات و افسانه ها شمرده اند و مى گویند اعجاز امرى است محال!

البته دو موضوع دیگر نیز به این طرز تفکر کمک کرده است:

الف)آمیخته شدن معجزات واقعى پیامبران بزرگ خدا با یک رشته اوهام، اباطیل و داستان هاى مجعول، به وسیله دوستان نادان و بى اطلاع یا دشمنان دانا و مطلع!

دوستان نادان به گمان اینکه هر چه بیشتر، کارهاى عجیب و خارق العاده به انبیا نسبت داده شود، و تمام شئون زندگى آنها (خواب و خوراک، پوشاک، مرکب سوارى، راه رفتن و...) مملو از انواع افعال عجیب

و حیرت انگیز معرفى گردد، ایمان مردم را نسبت به انبیا راسخ تر، دور افتادگان را نزدیک تر و مخالفین را سرشکسته تر مى سازد، به همین جهت مطالب بى اساس و گاهى صد و نقیض با فکر ناقص خود ساخته و به آن بزرگواران نسبت داده اند و به تصور خود از این راه خدمت شایان توجهى به مبانى مذهب کرده اند! این از دوستان نادان. دشمنان دانا هم که حالشان معلوم است.

ب) ادعاى پیامبران دروغین دین ساز.

براى اینکه یقه خود را از چنگ مردمى که از آنها درخواست معجزه داشتند، نجات دهند، به کلى مسأله اعجاز را انکار کرده و با پیروى از منطق شتر دیدى ندیدى خود را آسوده ساختند! ضمناً سخنان سفسطه آمیزى براى توحید کار خود و اثبات محال بودن معجزه ذکر نموده اند که بعداً به آن اشاره خواهد شد(1) مجموع این مسائل باعث شده که مسأله اعجاز در نظر بعضى به صورت مشکل ـ لا ینحلى جلوه کند، در حالى که این مسأله نه تنها لا ینحل نیست بلکه مشکل هم نیست تنها نقاط مبهمى دارد که باید با توضیحاتى روشن شود.

در ضمن هدف ما در این بحث ها این نیست که از هر معجزه اى ـ که در هر کتاب یا حدیث ضعیفى به پیامبران نسبت داده شده ـ دفاع کنیم، زیرا در میان آنها معجزات مجعول یا مشکوکى وجود دارد که حال آن بر همه کس معلوم است.

منظور ما یک بحث کلى و اصولى در پیرامون مسأله اعجاز، امکان وجود آن حل تمام مشکلات مى باشد، و در اینجا به هیچ وجه وارد جزئیات نخواهیم شد مگر در پاره اى از موارد آن هم به عنوان مثال. اکنون به مسائلى که در اینجا مطرح مى شود به دقت توجه فرمایید:

الف) معجزه چیست؟ معجزه عبارت از کار خارق العاده اى است که باید سه نکته زیر در آن جمع باشد: ـ باید به کلى خارج از حدود توانایى نوع بشر باشد و هیچ کس حتى نوابغ جهان نتوانند با نیروى انسانى همانند آن را بیاورند.

2ـ باید توأم با دعوى پیامبرى باشد، یعنى آورنده آن به عنوان یک سند زنده براى صدق گفتار خود در دعوى رسالت از طرف خدا آن را انجام دهد.

3ـ باید توأم با تحدى (دعوت به مبارزه و مقابله) باشد، یعنى از تمام انسانها دعوت کند که اگر مى توانند مانند آن را بیاورند.

بنابراین اگر یکى از شرایط سه گانه فوق در آن نباشد معجزه نامیده نمى شود.

از اینجا تفاوت معجزه با کارهاى نوابغ جهان و اکتشافات حیرت انگیز علمى به طور مختصر روشن مى شود، زیرا در چه کارهاى نوابغ و اکتشافات عجیب علمى در نوع خود نادر و کم نظیر است ولى از توانایى نوع انسان بیرون نیست، زیرا این امکان وجود دارد که نابغه دیگرى نظیر آن را انجام دهد.

امّا باید معجزات در وضع و شرایطى باشد که حتى یک بشر بى ارتباط با جهان ماوراء طبیعت ـ هر قدر هم فوق العاده و نابغه باشد ـ نتواند مانند آن را انجام دهد.

این مطلب را مى توان در ضمن مثالى این گونه روشن ساخت که: اگر کودک 6 یا 8 ساله اى مانند یک سخنران ورزیده و ماهر با عبارات سلیس و روان و دلنشین صحبت کند این یک نبوغ فوق العاده است اما از حدود توانایى نوع بشر بیرون نیست، زیرا ممکن است کودک دیگرى پیدا شود که به همین زیبایى و مهارت سخن بگوید، به همین دلیل نمى توان نام آن را معجزه گذاشت.

ولى اگر یک نوزاد دو روزه این چنین سخن بگوید قطعاً او یک نابغه نیست، زیرا این عمل از حد نبوغ هم خارج است و مسلماً چنین مسى به جهانى غیر از این جهان طبیعت علل و معلول عادى آن ارتباط خاصى پیدا کرده است، چنین عملى در صورتى که با شرایط دیگرى، که گفته شده ـ همراه باشد معجزه نامیده مى شود و منظور ما از معجزه یعنى کارى که از قدرت بزرگ ترین نوابغ جهان هم بیرون باشد.

مثال دیگر: ممکن است دانشمندى بتواند با وسائل علمى درخت خرمایى را ـ که باید در مدت 7 سال به ثمر برسد، در مدت یک سال به ثمر برساند، مسلماً چنین دانشمند گیاه شناسى به یک کشف بزرگ و کم نظیر علمى نایل شده، ولى این عمل را ممکن است دانشمند نابغه دیگرى در همین مورد یا مورد مشابه آن انجام دهد. حال اگر کسى پیدا شود که در یک دقیقه هسته خرمایى را به ثمر برساند یا در یک چشم بر هم زدن درخت خشکیده اى را باردار نمود، چنین عملى معجزه است و از قدرت علم، عقل و نبوغ بشر عادى بیرون مى باشد.

در ضمن از این بیان معلوم شد که هیچ مانعى ندارد انجام یک عمل در زمان معین یا در شرایط خاصى معجزه باشد، اما در شرایط و ازمنه دیگر معجزه نباشد.

مثلا حضرت مسیح ((علیه السلام)) بیماران غیر قابل علاج یا کور مادر زاد را به فرمان خدا شفا مى داد و این عمل در آن زمان و یا طریقه اى که حضرت مسیح انجام مى داد معجزه بوده است، زیرا از حدود قدرت و توانایى انسان ها به کلى بیرون بوده. امّا امروزه مانعى ندارد که بر اثر پیشرفت علم پزشکى و با فن آورى خاصى آن بیمارى ها قابل علاج باشند. البته امروزه انجام این عمل و با این وسائل، معجزه نیست، زیرا ممکن است کسان دیگرى مشابه آن را انجام دهند، ولى در آن روز و با آن ترتیب خاص معجزه بوده است. (دقت کنید)

ب)آیا اعجاز یعنى بر هم زدن قانون علیت؟

الف) گروهى مى گویند: «قبول معجزه با علم سازگار نیست، زیرا هر اندازه علم در مسیر تکامل خود پیشرفت کرده و از اسرار تازه اى پرده برداشته این مسأله محقق تر شده است که هیچ حادثه اى در جهان بدون علت نیست. جنبش برگ هاى درختان، حرکت جنین ها در دل مادران، امواج خورشان، دریاها، صاعقه ها، گردبادها، زمین لرزه ها، و...همه داراى یک سلسله علل طبیعى هستند، و یک نظم ثابت و مسلم بر آنها حکومت مى کند.»

با این حال چگونه مى توان باور کرد که ناگهان درخت خشکیده اى بدون هیچ عامل طبیعى، سبز و بارور شود و یا نوزاد چند ساعته اى با نداشتن هیچ گونه آمادگى طبیعى سخن بگوید؟!

 

براى سخن گفتن یک سلسله علل لازم است از جمله: ریه، حنجره، تارهاى صوتى، مخارج کلمات، زبان، عقل و هوش براى تنظیم و ترکیب جمله ها و... با این وضع چگونه سخن گفتن سنگریزه اى که هیچ یک از این امور را ندارد قابل قبول است؟!

اگر ما قبول کنیم که چنین امورى امکان دارد، باید اصل علیّت را به کل به هم بزنیم و ـ بپذیریم که ممکن است معلولى بدون هیچ گونه علّتى وجود پیدا کند و این موضوعى است که هیچ عالم و دانشمندى نمى تواند آن را قبول کند.

اصل علیّت نه تنها جزء اصول مسلم علوم طبیعى است، بلکه در فلسفه نیز جزء ابتدایى ترین و مسلم ترین مسائل است، زیرا در فلسفه مى خوانیم: «هیچ حادثه اى بدون علّت ممکن نیست.»

این سخنى است که ممکن است یک عالم مادى در زمینه انکار معجزات بگوید.

اما انکار معجزات تنها منطق دانشمندان مادى نیست، بلکه یکى از دانشمندان خداپرست نیز مى گوید:

اصولا ما خدا را از روى نظام ثابت و مسلم جهان آفرینش شناخته ایم. اگر بنا شود این نظام به وسیله معجزات متزلزل گردد، اساس مسأله توحید و خداشناسى متزلزل خواهد شد، شما مى خواهید با اثبات معجزات، پایه هاى نبوت را محکم کنید ولى توجه ندارید که با این عمل، پایه توحید را لرزان مى سازید!

ب) بعضى از نویسندگان اسلامى ـ تحت تأثیر منطق مادى هاى قرار گرفته اند ـ بى میل نیستند که با مادى ها در موضوع انکار معجزات همصدا شوند و از آیات قرآن مجید نیز شاهدى براى مقصور خود بیاورند! آنها مى گویند:

هنگامى که مشرکان عرب از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم تقاضاى معجزات گوناگونى کردند، آن حضرت سریعاً به عجز خود اعتراف نمود و دست رد به سینه آنها گذارد، قرآن مجید این داستان را چنین نقل مى فرماید:

«و قالوا لن نؤمن لک حتّى تفحر لنا من الارض یندوعاً او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیراً او تسقط السماء کما زعمت علیما کسفاً او تأتى بالله و الملائکة قبیلا او یکون لک بیت من زخرف او ترقى فى السماء و لن نومن لرقیّک حتّى تنزّل علینا کتاباً نقرؤه قل سبحان ربى هل کنت الا بشراً رسولا (2)و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم مگراینکه چشمه اى از زمین براى ما بیرون بیاورى یا باغستانى از خرما و انگور داشته باشى که نهرهاى آب جارى از میان آن بجوشد یا قطعات آسمان را ـ آنچنان که پنداشته اى ـ بر سر ما فرود آورى یا خدا و فرشتگان را حاضر گردانى! یا خانه اى از طلا داشته باشى، یا به آسمان صعود کنى، حتى به صعود کردن تو ایمان نمى آوریم تا نامه اى
(از طرف خدا!) بر ما نازل کنى که شخصاً آن را بخوانیم، بگو: منزه است پروردگارم، (از این سخنان بى معنى!) مگر من جز بشرى هستم که به سوى شما فرستاده شده ام؟!»

کسروى ـ در یکى از سخنان خود ـ براى انکار معجزات، صاف کردن جاده نبوت خود و راحت شدن از دست مردمى که وقت و بى وقت از او تقاضاى معجزه مى کردند، دست به منطق دیگرى زده و مى گوید:

«دستگاه خدا بازیچه نیست که هر کسى براى هنر نمایى هاى خود در آن دستى برد، و آن را دیگر گرداند. آنچه درباره موسى و عیسى و دیگر پیغمبران گفته اند دروغ است! بزرگ تر از عیسى و موسى پیغمبر اسلام بوده که هر زمان نتوانستنى (معجزه) از او خواسته اند، ناتوانى نشان داده، این قرآن او در دست ما است.» (3)

این بود خلاصه سخنانى در زمینه انکار معجزه.

 


1-قهرمان این موضوع کسروى است که در کتاب ضوفیگرى و کتاب هاى دیگر خود مطالب جالبى در این زمینه دارد که در بحث هاى آینده به آن شاره خواهد شد.

2-بنى اسراییل / 93 تا 90

3-صوفیگرى صفحه 81 (اگر قرآن در دست ما است پس چرا همین قرآن، صریحاً مرده زنده کردن و کور مادر زاد شفا دادن از راه اعجاز را به حضرت مسیح ((علیه السلام)) نسبت مى دهد؟ آیا کسروى این را هم دروغ مى داند؟!)

 

 

 

توضیحات پاسخ:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma