این سئوالى است که گروهى از فلاسفه قدیم یونان ـ که در رأس آنها سقراطو ارسطو 6 قرار داشتند ـ به آن پاسخ مثبت داده اند. یعنى معتقد بودند که فضیلت و حسن اخلاق چیزى است که بر اثر علم به خوبى و بدى پیدا مى شود. 7 اگر انسان نیک و بد را بداند هرگز به بدى نمى گراید و از خوبى روى نمى گرداند. آنها که بدند حتماً در اشتباه اند و اگر از اشتباه بیرون آیند خوب مى شوند. اگر کسى دزدى مى کند، مفاسد دزدى را نمى داند، اگر جانى مرتکب جنایت مى شود از نتایج بد آن آگاه نیست، اگر مردم زیان هاى دروغ و آثار شوم آن را در اجتماع بدانند، هرگز دروغ نمى گویند و اگر عواقب دردناک ترس، ترک مجاهدات اجتماعى و ذلت ها و خوارى ها را بدانند، بى جهت نمى ترسند و تن به خوارى نمى دهند!
این مکتب راه تربیت را تعلیم مى داند و اصولا تربیت چیزى جز تعلیم خوب و بد و صلاح و فساد نیست.
سقراط اصول چهار گانه اخلاق را مطابق این مکتب چنین تفسیر مى کند. 1ـ حکمت عبارت است از: دانش ; و فضیلت مطلق هم چیزى جز علم و دانش نیست.
2ـ شجاعت عبارت است از: علم به این که از چه چیز باید ترسید و از چه چیز نباید ترسید.
3ـ عفت عبارت است از: علم به چگونگى رعایت مقتضیات نفسانى.
4ـ عدالت عبارت است از: علم به قواعدى که حاکم بر روابط مردم نسبت به یکدیگر است. 8