آیا این نیروى مرموزى که در نهاد انسان بنام «وجدان» نهفته است و در همه حال بر اعمال و گفتار و حتى افکار او نظارت مستقیم دارد، و منبع الهام بخشى براى پاکى و صداقت و درستى است، نمى تواند بجاى مذهب و راهنمائى پیامبران خدا بنشیند؟
اگر نمى تواند چرا؟ و به چه دلیل؟
وانگهى افراد، بلکه ملتهائى را مى شناسیم که در سایه رشد وجدان توانسته اند همان اصول تعلیمات اخلاقى پیامبران را، بدون اینکه معتقد بمذهب باشند، بکار بندند، آیا اینها دلیل بر این نیست که وجدان مى تواند بجاى مذهب بنشیند؟
در دومین بخش این کتاب بحث جامع و مشروح و دقیقى در پیرامون این پرسشها یعنى ارزش «وجدان» و «قدرت اجرائى آن» از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد.