مکتب اقتصادى اسلام در برابر پرسشهاى فراوان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
خطوط اصلی اقتصاد اسلامی
شاخه اقتصادى استعمار نقش اقتصاد، در حیات و مرگ ملتها

امروز مملکت ما در مرحله تازه اى از تاریخ خود، گام نهاده که بازگشت به عقب در آن ممکن نیست.

تحولات عمیق و دگرگونیهاى بزرگى که پس از انقلاب، در جامعه ما به وجود آمد و نقش عقائد اسلامى مخصوصاً «مکتب انقلابى تشیع» را به وضوح مشخص کرد، موجب شد: گروهى که تاکنون از کنار مسائل اسلامى با بى اعتنائى مى گذشتند، و به نفوذ عمیق و نقش مؤثر آن در جوامع کنونى آگاهى نداشتند. به فکر مطالعه و بررسى جدیدى در مسائل اسلامى بیفتند، و به اصطلاح «اسلام را از نو بشناسند»!

حتى آنها که از وفاداران راستین اسلام بودند اکنون با دید جدیدى به آن مى نگرند، شاید به خاطر این که تأثیر عمیق مذهب را ـ منظورم اسلام و تعلیمات قرآن است ـ تا این اندازه قاطع، و تعیین کننده سرنوشت، نمى دانستند، و به هر حال همگى امروز در این سخن اتفاق نظر دارند که: باید شناخت بهتر و عمیقتر از اسلام راستین، اسلامى که در بحرانى ترین لحظات به یارى مردم مى شتابد، داشته باشند انبوه مشکلات و نابسامانیها را هرگز انکار نمى کنم، ولى به عقیده همه آگاهان این نابسامانیها و مشکلات هرگز در عمق تعلیمات اسلام نبوده و نیست بلکه زائیده نحوه عملکردها از یک سوء و طرز برخورد با مسائل اجتماعى از سوى دیگر و بخشى از آن هم در طبیعت هر انقالبى نهفته است، و امید آنکه همه اینها در پرتو آگاهیها و اخلاص فراوانتر و ژرف بینى بیشتر و برخورد منطقى تر با مسائل سامان یابد هر حال در این وسط چیزى که شاید بیش از همه درباره آن پرسش مى کنند «مکتب اقتصادى اسلام است».

مردم به راستى مى خواهند بدانند که: آیا اسلام فقط مى تواند نقش یک عامل کلى براى «حرکت اقتصادى» جامعه داشته باشد، و یا علاوه بر این، «مسیر حرکت» و «برنامه» و «خطوطى» را که به هدف نهائى منتهى مى شود تعیین مى کند.

مى خواهند بدانند آیا بعد از آمادگى یک اجتماع براى پیاده کردن «طرح آزادى و عدالت» باید دست نیاز به مکتب هاى اقتصادى دنیاى امروز دراز کرد، یا «خودکفائى» به نحو کامل حتى در برنامه اقتصادى در تعلمیات اسلامى وجود دارد؟

به همین دلیل سؤالاتى از قبیل سؤالات زیر مطرح مى شود:

1ـ آیا اسلام مکتب خاص اقتصادى دارد؟

2ـ آیا برنامه هاى اقتصادى اسلام، مى تواند جوابگوى نیازمندیهاى عصر ما گردد یا مخصوص به اعصار و قرون گذشته بوده است؟

3ـ خطوط اصلى مکتب اقتصادى اسلام کدام است؟

4ـ آیا در اسلام برنامه قاطعى براى مبارزه با «تراکم ثروت» و «فاصله طبقاتى» پیش بینى شده است؟

5ـ آیا اسلام، در زمینه مسائل اقتصادى، تنها به توصیه ها قناعت مى کند، یا قوانینى با «ضمانت اجرائى کافى» در اختیار دارد؟

6ـ مکتب اقتصادى اسلام به کدامیک از مکتب هاى موجود و معروف جهان (کاپیتالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم) شباهت دارد؟ و یا به تعبیر دیگر: به کدام یک نزدیکتر است؟

7ـ در مکتب اقتصادى اسلام تا چه اندازه روى «مالکیّت فردى» و چه مقدار روى «مالکیّت جمعى و گروهى» تأکید شده؟

8ـ آیا براى مبارزه با پدیده هاى خطرناک اقتصادى عصر ما، مانند انحصارطلبى اقتصادى کارتل بازى،تر است بازى، بیکارى تورم، و هر گونه استثمار اقتصادى در اسلام برنامه اى وجود دارد؟

9ـ مى دانیم بن بست ها و تضادهائى در اقتصاد امروز دنیا بوجود آمده، آیا راهى براى رهائى از این بن بست و تضادها، در برنامه هاى اسلامى پیش بینى شده؟

10ـ خلاصه آیا مکتب اقتصادى اسلام مى تواند «عدالت اجتماعى» را توأم با «آزادى هاى انسانى» براى بشر عصر ما تأمین کند؟!

 

از آنچه در بالا گفتیم روشن مى شود که: هدف ما در این بحث ها این نیست که مکتبهاى گوناگون اقتصادى را به سبک «اقتصاد کلاسیک» مشروحاً مورد بحث قرار دهیم.

همچنین هدف، این نیست که مسائل اقتصادى به طور گسترده مورد بررسى قرار گیرد، بلکه هدف این است که بینش اسلام در مسائل اقتصادى، و «تفاوتها» و «جهات مشترک» برنامه هاى اقتصادى اسلام را با سایر مکتب ها و سیستم ها، روشن سازیم، تا یک جستجوگر بى طرف، بتواند موضع فتکر اسلامى را در این مسائل در برابر گرایشهاى دیگر تشخیص دهد.

و نیز بتواند موضع گیریهائى را که بر اثر عدم اطلاع کافى در برابر اقتصاد اسلامى صورت مى گیرد ارزیابى کند.

بنابراین هدف نهائى بحث را مى توان در چند موضوع خلاصه کرد:

1ـ شناخت زیر بناى برنامه ریزى اسلام در مسائل اقتصادى،

2ـ شناخت مسائل روبنائى اقتصاد اسلام، و ضمانت اجرائى آنها در یک بحث جامع و کلى.

3ـ توجّه به جنبه هاى عملى مکتب اقتصادى اسلام، مخصوصاً در شرائط کنونى و امروز دنیا، و جوابگوئى به نیازها و ضرورتها.

4ـ تشخیص چگونگى رابطه و یا بیگانگى مکتب اقتصادى اسلام با سه مکتب معروف عصر ما: (کاپیتالیسم ـ سوسیالیسم ـ کمونیسم).

5ـ تخیض برداشتهاى صحیح و ناصحیح از اقتصاد اسلام.ى

بنابراین تنها به حکم ضرورت پیوستگى بحثها، سخن از پاره اى از مکتبهاى اقتصادى به طور فشرده به میان خواهد آمد امّا به همان اندازه که در یک مقایسه اصولى مورد نیاز است.

 

در این جا به یک نکته باید کاملا توجّه داشته باشیم:

لزوم حفظ اصالت مکتب!

امروز بعضى از کسانى که مباحث اقتصادى اسلام را به سبک تازه مطرح مى کنند، آگاهانه، یا نا آگاهانه، تحت تأثیر مکتب هاى موجود، قرار دارند، و گرایش هاى خاصى که احیاناً خودشان هم آنرا کتمان نمى کنند در این زمینه نشان مى دهند.

این مهم نیست، مهم این است که آنها در هر مورد تلاش دارند: اقتصاد اسلامى را با تمام تفاوتها و بیگانگى هائى که با هر مکتب اقتصادى دیگر، از جمله: «کمونیسم» «کاپیتالیسم» دارد، بر مکتب مورد نظر خویش تطبیق دهند!

یعنى در واقع مکتب مورد علاقه خود را «اصل» قرار داده، و اسلام را همچون «فرع» به آن پیوند مى زنند!

این گونه افراد در واقع بین اسلام، اصالت قائل نیستند بلکه نظرشان به مفاهیم اسلامى، نظرى است که یک کارگر به ابزار کارش دارد، آنها نیز مى خواهند تعلیمات اسلامى را به شکل ابزارى در خدمت مکتب هاى مورد علاقه خود قرار دهند.

این طرز «تفکر وارونه» که از «خودباختگى» سرچشمه مى گیرد، گاهى آنچنان است که دارندگانش را وادار به تفسیرهاى کاملا نادرست و حتى گاهى مضحک مى سازد!

اینها یک واقعیت را فراموش کرده اند که: شناخت یک مکتب بطور «اصیل» و دور از گرایشهاى قبلى چیزى است و تحمیل افکار خود بر آن، چیز دیگر.

یک محقق واقع بین باید این قدر «شهامت» داشته باشد که واقعیات مربوط به هر مکتب را آنگونه که هست بشناسد، خواه با گرایش هاى مورد علاقه اش مطابق باشد یا مخالف.

این کار کار امروز در میان گروهى معمول شده که بین دو مکتب مختلف را با تفسیرهاى ساختگى جمع مى کنند، نه یک کار علمى است و نه یک عمل عقلانه و واقع بینانه، نه خدمتى است به این مکتب، و نه استفاده صحیحى است از آن مکتب،!

چرا که این گونه اشخاص، براى این گونه تطبیق هاى نادرست، مجبورند دست به دامن مسئله «تفسیر به رأى» بزنند همان کارى که در اسلام شدیداً محکوم شده و سرچشمه هرج و مرج در منابع مذهبى، و هر گونه مدرک تاریخى است(1).

این طرز بحث، سبب مى شود که: هر کس از هر مکتى خوشش آمد به اصول آن بچسبد و آیات و روایات اسلامى را با «زور و فشار» بر آن منطبق کند، و اگر فردا تغییر عقیده داد، و گرایش جدیدى پیدا کرد، همان آیات و روایات را به شکل دیگرى براى مقصد دیگرى تفسیر کند، و مفاهیم اسلامى را بازیچه و ملعبه خود قرار دهد!

گاهى به سراغ «معانى مجازى» بدون هیچگونه قرینه عقلى و نقلى مى رود.

زمانى مسائل عینى و خارجى را در شکل «کنائى و سمبلیک» در آورد.

گاهى در میان آیات و روایات کاوش مى کند، اگر در گوشه یکى از آنها نشانه اى بر مقصد خود یافت فوراً آنرا مى چسبد و اگر در صدها آیه و روایات دیگر مطالبى بر ضد آن بود همه را نادیده مى گیرد، چرا که آن یکى به پندارش با گرایش او هماهنگ است. ولى بقیه ناسازگار!

 


1. براى اطلاع بیشتر از مفهوم «تفسیر به راى» و خطرات و زیانهاى آن; به جزوه «تفسیر به رأى» مراجعه فرمائید.

شاخه اقتصادى استعمار نقش اقتصاد، در حیات و مرگ ملتها
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma