«استعمار:» که واژه آن نیز استعمارى است (چرا که از نظر لغت به معنى «آباد کردن» است در حالى که در عمل، ویرانگرى است) پدیده نوظهورى نیست که مخصوص به «عصر» یا «قرن» ما باشد.
منتها هر چه به عقب باز مى گردیم چهره اصلى آن صریحتر و آشکارتر است، یعنى استعمار واقعاً در چهره استعمار در همان چهره ویرانگرى آشکار مى گردید، نه در لباس آباد ساختن!
چرا که انسانهاى در گذشته از این «موهبت»! بى بهره بودند که نادرستیهاى خود را قلب کنند. و با ظاهر سازى و منطقهاى فریبکارانه «دیو» را فرشته و «فرشته» را «دیو» سازند، و هر غلط کارى و حرام مسلمى را یک فریضه واجب انسانى نشان داده، بر هر جنایتى لباسى از اخلاق و قانون و عواطف انسانى بپوشانند، و درست بدلیل بى بهره بودن از این موهبت باز گرفتن آنان از این راه آسانتر بود و بیدارى استعمار شدگان سریعتر.
به هر حال ... هیچ زمانى را نمى توان نشان داد که نوع یا انواعى از این «استعمار لعنتى» دامنگیر انسانها نباشد.