آیا خودبینى بود یا خدابینى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
موقعیّت اقطاب وحدت وجود صوفیان چه مى گوید و چه مى آورَد


ریاضعلى: آقا، عارفان واصل و فانیان فى اللّه خود را نمى دیده اند، بلکه هر چه مى دیدند خدا بوده و لذا «لَیسَ فی جُبَّتی إلاّ اللّه وَاَنَا الحق» مى گفته اند.
ادیب زاده: اگر واقعاً بایزید و حلاّج و رفقایشان فانى فى اللّه بودند و غیر حق را نمى دیدند، چرا «لا إله إلاّ هو وَهُوَ الحَقّ وَسُبحانَهُ» نمى گفتند که تقدیس خدا کنند، نه تعظیم و تقدیس خود؟ معلوم مى شود اینها به خودبینى نزدیک تر بوده اند تا خدابینى. و منشأ این اظهارات همان رسوخ فکر نصرانیّت است که آقاى فاضل گفتند پروین اعتصامى خوب گفته: «بتر ز دیوپرستى است خود پرستیدن».
آقاى فاضل: خلاصه آنکه عقیده «اتّحاد و حلول» که عقیده اى صددرصد انحرافى است، در میان متصوّفه کاملاً رواج دارد. آنها اتّحاد را چنین معنا مى کنند که ابدان عارفان با خدا متّحد مى شود همچنان که آهن بهواسطه نزدیکى به آتش با آن متّحد مى گردد. و حلول این است که مى گویند خدا در ابدان عارفان حلول مى کند و این دو عقیده که از اشعار و سخنان متصوّفه به دست مى آید، بر خلاف صریح آیات قرآن و روایات ائمّه معصومین(علیهم السلام) است و ضرورت عقل و برهان نیز این منطق را تکذیب مى کند، زیرا خدا را نمى شود در بن بست حدّو حدود محصور کرد و فى المثل در جسم عارف و درویش جاى داد چنانکه شاه نعمت اللّه ادّعا کرده و در دیوان خود گفته است:
نظرى کن در آینه بنگر *** خود و معشوق روبه رو میبین
غیر او نیست سیّد و بنده *** سیّد و بنده را به او میبین
نعمت اللّه را به دست آور *** سیّد و بنده را بیا میبین
در حالى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: «لَیسَ فِى الأشیاءِ بَوالِج وَلا عَنها بِخارِج; خدا داخل اشیا نیست (حال و محل غلط است) و خارج اشیا هم نیست، بلکه او با هر چیزى است».(1)
این بود خلاصه عقیده اتّحاد و حلول از نظر تصوّف.
از این دو عقیده انحرافى تر عقیده «وحدت وجود» صوفیان است که اکنون به توضیح آن مى پردازیم. وحدت وجود یعنى در عالم جز یک حقیقت (مفهوماً و مصداقاً) وجود ندارد. در جهان جز خدا چیزى نیست، غیر خدا هر چه ما مى بینیم وهم و خیال است. انسان خداست، درخت خداست، آسمان خداست و همه چیز خداست. شیخ شبسترى گوید:
وجود اندر کمال خویش ساریست *** تعیّن ها امور اعتبارى است
حلول و اتّحاد اینجا محالست *** که در وحدت دویى عین ضلالست
این عقیده چنانکه مى بینیم از اتّحاد و حلول خیلى شورتر است; بنابراین عقیده هر شجر و مدرى را باید خدا نامید! اکنون از گفتار سران صوفیّه براى این مطلب شواهدى چند مى آوریم.
محى الدّین اعرابى که از قهرمانان عقیده وحدت وجود (صوفیّه) است، در کتاب فصوص در موارد مختلف تصریح به این معنا کرده.
1. در فص نوحى گوید: نوح با مردم خدعه مى کرد که آنها را از پرستش بت ها نهى مى کرد، زیرا بت ها صورت هایى از حقّ اند.
2. در فص ابراهیمى گوید: «سُمِّىَ إبراهِیمُ خَلیلاً لِتَخَلُّلِهِ; ابراهیم را بدین رو خلیل نامیدند که خدا در خلال وجود او جریان داشت».
3. در فص هودى در معناى آیه (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)(2) گوید: «فَلا قُربَ أقرَبُ مِن اَن یَکون هُوِیَّتِهِ عَینُ اَعضاءِ العَبدِ; نزدیکان خدا به بندگان این است که خدا را با عضوعضو بندگان یکى بدانیم!».
4. در فص هارونى گوید: اعتراض موسى به هارون براى این بود که چرا مردم را به گوساله پرستى تشویق نکرد.
5. در فص عیسوى گوید: نصارى با گفتن «اللّهُ هُوَ المَسیِحُ ابنُ مَریَمَ» از این جهت کافر نشدند که خدا را با عیسى متّحد شمردند، بلکه کفر آنها براى این بود که قائل به الوهیّت عیسى(علیه السلام) به تنهایى شدند و این خطا بود، زیرا خدا هم عیسى است و هم هر چیز دیگرى که ما در عالم مى بینیم.
سخنان مولوى و شاه نعمت اللّه هم انعکاسى از همین عقیده است که اکنون به چند نمونه از آن مى پردازیم. مولوى گوید:(3)
 
آنان که طلبکار خدایید خدایید *** بیرون زشما نیست شمایید شمایید
در خانه نشینید و نگردید به هر سوى *** زیرا که شما خانه و هم خانه خدایید
هم موسى و هم معجزه و هم ید بیضا *** هم عیسى و رهبان و سماوات علایید
و در غزل دیگر گوید:(4)
هـر لحظـه به شکلى بـت عیّـار بـرآمـد دل بر دو نهان شد
هـر دم به لبـاس دگـران یـــار بــرآمــد گه پیر و جوان شد
حقّـا کـه همـو بـود کـه مى کرد شبـانى اندر ید بیضا
گه چـوب شـد و بر صفـت مار درآمـد زان بحر کفان شد
باللّه که همـو بـود که مى آمد و مى رفت هر قرن که دیدى
تـا عـاقبت آن شکـل عـربوار بـرآمـد داراى جهان شد
حقّـا که همـو بود که مى گفت اَنَا الحـق در صورت الهى
منصـور نبـود آن کـه بــر آن دار بـرآمد نادان به گمان شد
تبریز همـو بـود همــو شمس معـــانى در گلشن انوار
او بـود کـه در جــوشش اســرار برآمـد در عشق کشان شد
خلاصه از این قبیل سخنان در کلمات مولوى زیاد مى بینیم.
شاه نعمت اللّه گوید:(5)
در دو عالم چون یکى دارنده اشیاستى *** هر یکى در ذات خود یکتاى بى همتاستى
جنبش دریا اگرچه موج خوانندش ولى *** در حقیقت موج دریا عین آن دریاستى
خلاصه این عقیده این است که مثَل موجودات مثَل امواج دریا و حباب هاى روى آب است. موج و حباب هم جز آب چیزى نیست یعنى خدا مانند دریاست و موجودات دیگر آن دریا هستند. این بود معناى وحدت وجود صوفیان که به اختصار ذکر شد.


(1). بحارالانوار، ج 4، ص 254.
(2). سوره ق، آیه 16 .
(3). دیوان شمس الحقایق، ص 370.
(4). دیوان شمس الحقایق، ص 483.
(5). طرائق الحقائق، ج 3، ص 11.


 

موقعیّت اقطاب وحدت وجود صوفیان چه مى گوید و چه مى آورَد
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma