طریق وصول به عرفان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
عرفان چیست؟ عرفان هاى التقاطى


نکته قابل ذکر اینکه در فرهنگ وحیانى اسلام تنها طریق وصول به قلّه رفیع عرفان و معنویّت همانا تعبّد و بندگى و پیمودن راه شریعت و تکیه بر عنایات الهى و تمسّک به ولایت اهل بیت عصمت(علیهم السلام)و استمداد از انفاس قدسیه اولیاست. شناخت عرفانى یعنى از دانش به بینش رسیدن و این هنگامى است که آیینه دل در سایه ذکر و ریاضت شرعى و تعبّد و تقوا مصفّا شود و براى پذیرش معارف الهى و تجلّیّات عالم غیب مستعد گردد و این راه را مراحل و منزل هاست که سالک باید بپیماید تا به مقام قرب نایل آید و به مرحله اى برسد که میان خود و خدا حائلى نبیند و مظهر اسما و صفات الهى شود.
براى رسیدن به این مقصد، بزرگان اهل معرفت مراحل و منزل ها برشمرده اند که در اینجا به ذکر آنچه حضرت امام خمینى(قدس سره) در کتاب چهل حدیث آورده اشاره مى کنیم. این مراحل از دیدگاه آن فقیه وارسته و عارف واصل عبارت است از: «یقظه: (بیدارى)، تفکّر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکّر» که هر یک را شرطى است خاص و مجال تفصیل آن نیست. بارى انسانى که نور محض و کمال مطلق و علم و قدرت و جمال و جلال حق را با دیده دل مشاهده کند و با او انس بگیرد با طىّ مراحل سلوک صورت قلبش ذکر حق شود و دائماً خود را در حضور دوست ببیند و آثار ایمان از سراسر وجودش متجلّى شود و آن گاه به چیزى جز رضاى محبوب نیندیشد و دامن به آلودگى و انحراف نیالاید. چنین کسى عزّت بندگى و لذّت ذکر را یافته، با این سرمایه معنوى به استغناى روحى رسیده، از معنویّت لبریز شده و تمایل ندارد و نیازى نمى بیند که در برابر دیگران سر تعظیم فرود آورَد و یا به لوث معاصى آلوده شود. عارف واصل علوّ قدر و شرافت و شخصیّت و قدرت و عزّت را در طاعت و تقرّب به خداوند یافته و به تمام آرمان خود رسیده است.
مختصر اینکه: ره توشه سیر و سلوک عارفان باللّه همانا ایمان کامل، تزکیه نفس، تصفیه و مجاهده با نفس و پرهیزگارى است و اگر در اسلام، عرفان حقیقى مطرح است مفهومى جز این ندارد. در اسلام بزرگانى از اولیاى خدا بوده و هستند، داراى مقام رفیع عرفان (نظرى و عملى) که در مکتب تربیتى اسلام و زیر نظر مربّیان و معلّمان به جایگاه بلند معرفت دست یافته، به مقتضاى تکلیف و به اقتضاى زمان سر به فرمان الهى بوده و گاه تا آستانه شهادت قدم نهاده اند. تاریخ نمونه هاى برجسته اى از این عالمان وارسته و عارفان به حق پیوسته را ثبت کرده است، مانند: سیّد بن طاووس، مقدّس اردبیلى، فیض کاشانى، شیخ بهائى، شاه آبادى، امام خمینى، علاّمه طباطبائى، آیة اللّه بهجت ـ اعلى اللّه مقامهم.
مبانى نظرى این عرفان، فرهنگ متعالى اسلام و کتاب و سنّت و اسوه عملى آن سیره مبارکه نبوى و علوى و ائمّه دین است. در این مکتب راه و رسم معرفت و عبودیّت و پیمایش راه سلوک و آرمان نهایى آن تفسیر و تبیین شده است. اگر عرفا از امیرمؤمنان على(علیه السلام)به «قطب العارفین» یاد مى کنند از دیدگاه آن حضرت غایت قصواى عارفان جز خداوند یگانه نیست. چنانکه در دعاى کمیل از زبان آن حضرت مى خوانیم: «یا غایَةَ آمالِ العارِفین» از نگاه آن حضرت، عارفان بدنشان در خاک و روحشان به ملأاعلى پیوسته است: صَحَبُوا الدّنیا بِاَبدان اَرواحُها مُعَلَّقَةً بِالمَلاَ الأعلى.(1)
در عین حال در این مکتب تک بُعدى و یک جانبه نگرى نیست، بلکه سایر مسؤولیّت هاى مؤمن را دربر مى گیرد. در سیره امام عارفان على(علیه السلام) عبادت و نیایش، زهد و ریاضت، تزکیه و مجاهده، راز و نیاز مشتاقانه و خلوت شبانه و گریه هاى عاشقانه، با زندگى دنیوى و کار و تلاش براى آبادى دنیا و خدمت به خلق و سیاست و اجتماع، اداره و حاکمیّت، جهاد و مبارزه پیوند خورده است. در این عرفان «گریز و ستیز» آمیخته است; گریز از بند اسارت نفس و دنیاگرایى و عوامل غافل کننده مانند مال و جاه و تخت و تاج، ریاکارى و سمعه و مریدبازى و دکّان دارى و هر آنچه زنجیر جان سالکان راه خداست. و ستیز به معنى مجاهده و نبرد با آنچه سدّ راه خدا و مانع رهایى و سعادت انسان هاست، از دشمن درونى گرفته تا دشمن بیرونى. و بدین ترتیب رهبانیّت و عزلت و بى مسؤولیّتى و جامعه گریزى و بى اعتنایى در برابر آنچه سرنوشت بشر را به تباهى مى کشد ـ آن گونه که شیوه مدّعیان عرفان است ـ در عرفان حقیقى مردود است و این ستیز تا فوز شهادت و مقام وصل به پیش مى رود. این عرفان هوشیارى است نه کودنى، آگاهى است نه جهل، خدامحورى نه خودمحورى، سفر از حق به خلق همراه با حق، عزّت نه عزلت. در این عرفان اختراعات فرقه اى و تحزّب گرایى، بدعت هاى نوظهور، ریاضت هاى نامشروع، چلّه نشینى و صورت پرستى و قطب تراشى و مریدبازى و خرقه و خانقاه و رقص و سماع و بسیارى دیگر که این کتاب بدان پرداخته، جایگاهى ندارد.


 (1). ترجمه: «با دنیا همراهى کردند با بدن هایى که ارواح آن معلَّق به ملأ اعلى است».
قاضى نعمان مغربى، شرح الاخبار، ج 2، ص 371.

 

عرفان چیست؟ عرفان هاى التقاطى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma