عنقایى به کوه قاف

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
دانش هاى زندانى این قرآن و آن هم گفته اقطاب


در تذکره(1) عطّار مى خوانیم: حبیب عجمى از حسن بصرى علم مى آموخت، ولى قرآن را نمى توانست بیاموزد و لذا او را عجمى نامیدند. ما نمى دانیم آن علومى که حبیب از حسن مى گرفت چه
بود که حبیب را به درجه اى رساند که به قول عطّار: «صفى پرده وحدت و صاحب یقین بى گمان» شد؟ آخر این چه علمى بود که حسن به حبیب یاد داد که به یک نگاه که به سوى آدمکشى که به جرم خونخوارگى بالاى دار رفته بود افکند او را مستوجب طواف در مرغزار بهشت کرد! اصلا حسن بصرى خودش چکاره بود که دست پرورده او که قرآن را هم بلد نبوده چنین مقامى داشته باشد؟ به راستى این گزافه گویى ها را به چه دلیل آدم بپذیرد؟ آیا همین بود مغز قرآن؟
او دستى به سبیل هاى خود که روى لب پایینش افتاده بود کشید و سرى تکان داد و دهان را پر باد کرد و با آب و تاب گفت: علوم ما اسرار است و اسرار را بجز براى مریدان براى کسى نباید افشا کرد.
گفتم: چطور اسرار را براى هر مرید عوامى مى شود اظهار کرد و براى اهل دانش و اطّلاع نمى شود اظهار داشت؟ به مریدانتان هم مى گویید با اهل دانش صحبت نکنند، مبادا دامن ارادت از چنگال شما بکشند.
گفت: براى همه مریدان هم اسرار افشا نمى شود.
«مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز...». گفتم: راست مى گویید واقعاً مصلحت نیست... وگرنه نه مریدى مى مانَد و نه مرادى و سرانجام همان عاقبت منصور حلاّج خواهد بود که به گفته جامى(2): وقتى او را به دار آویختند، شبلى زیر دار ایستاد و گفت: (أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ)(3)، چرا اسرار را افشا کردى؟ سپس مى نویسد: عمرو بن عثمان مکّى در توحید و علم صوفیان جزوه اى تألیف کرده بود منصور آنها را برگرفت و آشکار کرد، تا کارش به آنجا کشید.
 
اندکى زاسرار حق منصور گفت *** شد سر سردار جان با دار جفت(4)
 
عطّار در تذکره(5) از عمرو بن عثمان نقل کرده که منصور را دید چیزى مى نویسد گفت: چه مى نویسى؟ گفت: چیزى مى نویسم که با قرآن مقابله کنم. عمرو بن عثمان او را نفرین کرد و از پیش خود مهجور ساخت. دانش هاى زندانى همین ها بود و «اَنَا الحق»ها و «إنّى اَنَا اللّه»ها که «منصور»ها و «بایزید»ها زیر خرقه مى گفته اند که به قول خودتان «عمل منصور سرمشق شد که دیگران اسرار را در پرده نگاه دارند»، یا با توپ خالى مردم را مى ترسانید و عنقایى را به کوه قاف سراق مى دهید؟


 (1). تذکرة الاولیاء، ص 43، طبع تهران.
(2). نفحات، ص 151.
(3). سوره حجر، آیه 70 .
(4). زبدة الاسرار صفى علیشاه، ص 53.
(5). به نقل زهد و تصوّف، ص 139.
دانش هاى زندانى این قرآن و آن هم گفته اقطاب
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma