نقش عشق در تصوّف

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
بهانه عشقآه مى سوزم! آب سرد

ـ درویش قدرى ملایم تر، این قدر عشق را بالا بردى که همه چیز و حتّى عقل و دین و دانش را پایمال قدم عشق کردى، راستى به این حرف ها معتقدى یا طوطى صفت داستان مهمل مى سرایى؟
ـ اختیار دارید مگر از یک آدم عاقل زیبنده است حرف هاى نامفهوم که بدان معتقد نیست بر زبان برانَد؟ آنچه گفتم کاملا به آن متوجّه و معتقدم. تاکنون چیزى نگفته ام، اگر از وصف عشق و اهمّیّت آن در مسلک خویش بگویم، در این وقت کم شما را دردسر داده ام و بهتر آنکه به مصداق «خَیرُ الکَلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ» با این چند جمله، روح مطلب را بیان کنم:
به عقیده ما صوفى ها عشق که یک رکن اساسى تصوّف است در کارگاه هستى، به خصوص انسان که نمونه کامل عالم هستى است نقش مهمّى را بازى مى کند که هیچ موجودى به آن پایه نمى رسد. کارى که از عشق ساخته است از چیز دیگرى برنمى آید عقل، علم، دین، و... همه مسخّر عشق اند هر جا بین عشق و غیر عشق ـ هرچه باشد و هرکه ـ کشمکش افتاد بالاخره فرمان عشق را باید مقدّم داشت و هر ناموس مقدّس دیگرى را به گوشه اى نهاد. حضرت شاه نعمت اللّه گوید:
چون درآمد عشق عقل از جاى رفت *** پست شد آن خواجه بالانشین
عقل را از در بران گر عاشقى *** پیش آن معشوق بى همتا نشین(1)
 
تصوّر نشود اینها که مى گویم از پیش خود مى بافم، حقیقت عشق از نظر تصوّف همین است که گفتم حالا براى اطمینان به اینکه عقیده همه رهبران ما این است از گفتار مولانا که از او بزرگ تر نداشته و نداریم و سخنانش مورد تصدیق همه فقراست شواهدى مى آورم:
مطرب عشق این رند وقت سماع *** بندگى بند و خداوندى صداع
پس چه باشد عشق دریاى عدم *** در شکسته عقل آنجا را قدم(2)
* * *
چون قلم اندر نوشتن مى شتافت *** چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در وصفش چو خر در گل بخفت *** شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت(3)
* * *
داند او کو، نیکبخت و محرم است *** زیرکى زابلیس و عشق از آدم است
زیرکى بفروش و حیرانى بخر *** زیرکى ظنّى و حیرانى نظر
عقل را قربان کن اندر کوى دوست *** عقل ها بارى از آن سوى است کوست(4)
* * *
زانکه عاشق در دم نقد است مست *** لاجرم از کفر و ایمان برتر است
کفر قشر خشک رو برتافته *** باز ایمان قشر لذّت یافته(5)
* * *
زین خرد، جاهل همى باید شدن *** دست در دیوانگى باید زدن
آزمودم عقل دوراندیش را *** بعد از این دیوانه سازم خویش ر(6)
 
خلاصه به عقیده عارف هیچ آیینى بالاتر از آیین عشق نیست و عشق اساس هر حقیقت است.(7)


(1). دیوان شاه نعمت اللّه، ص 552.
(2). دیوان مثنوى، ص 320.
(3). همان.
(4). دیوان مثنوى، ص 358.
(5). همان، ص 406.
(6). همان، ص 163.
(7). تاریخ تصوّف، ج 344.
 

 

بهانه عشقآه مى سوزم! آب سرد
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma